9 مورد از معجزات امام جواد(علیه السلام)
خشک شدن دست نوازنده
محمد بن ریان نقل میکند: مامون برای رسیدن به هدفش [بدنام کردن حضرت امام جواد (علیه السلام)]همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد (علیه السلام) به کار برد، اما هیچ کدام از آنها برای وی سودی نداشت.
به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (علیه السلام)، صد کنیز زیبا را انتخاب کرد که هر یک جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند. مامون به کنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به او خوشامد گویند. کنیزکان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ التفاتی به آنها نکرد.
در دربار مامون مردی به نام مخارق که ریشی بلند وصوتی خوش داشت و عود مینواخت وجود داشت. وی به مامون گفت: من توان آنرا دارم که نقشه ات را [وادار کردن حضرت به لهو و لعب]عملی سازماز این رو در مقابل امام جواد (علیه السلام) نشست و شروع به خواندن آواز کرد. کسانی که در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامی که مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی کرد، امام جواد (علیه السلام) سر مبارک خود را متوجه او کرد و بر وی نهیب زد و فرمود: “اتق الله یا ذالعثنون ” از خدا بترسای ریش بلند. دست مخارق از حرکت ایستاد، عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد.
روزی مامون از بلایی که بر سر مخارق آمده بود از وی سئوال کرد. مخارق پاسخ داد، چون امام جواد (علیه السلام) بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من مستولی شد که دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت. (۲)
خواندن شهادتین در روز سوم تولد
حکیمه خاتون، دختر امام موسی کاظم (علیه السلام) و خواهر امام رضا (علیه السلام) درباره ولادت برادرزادهاش میگوید: پس از آنکه نوزاد را در جامههای مطهر پیچیده بودیم و حضرت رضا (علیه السلام) او را از ما گرفت، در گهواره گذاشت و به من سپرد و فرمود: از این گهواره جدا مشو! چون روز سوم ولادت فرا رسید، امام جواد (علیه السلام) دیده حقیقت بین خویش را به آسمان گشود و به سوی راست و چپ نظر کرد و به زبان فصیح ندا داد: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ و أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ»، چون این حالت غریب را از آن نور دیده مشاهده کردم، به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) شرفیاب شدم و آنچه دیده و شنیده بودم را به خدمت حضرت عرض کردم، حضرت فرمود: «پس از این عجایب بسیار را بیش از آنچه مشاهده کردی، مشاهده خواهی کرد». (۳)
شفای چشم
محمد بن میمون میگوید: به همراه امام رضا (علیه السلام) در مکه بودم. به حضرت عرض کردم میخواهم به مدینه بروم، نامهای برای ابی جعفر بنگار تا با خودم ببرم. امام رضا (علیه السلام) تبسمی کرد و نامهای نوشت.
به مدینه رفتم در حالیکه چشمهایم به دردی مبتلا بود. به درب خانه امام جواد (علیه السلام) رفتم، نامه را تحویل دادم. موفق غلام امام، گفت: سر نامه را بگشا و در پیش روی امام قرار ده. این کار را کردم، آنگاه حضرت جواد (علیه السلام) فرمود:ای محمد وضعیت چشمت چگونه است؟ عرض کردم یا بن رسول الله، همانگونه که مشاهده میفرمایید بیمار است و نورش رفته است.
حضرت جواد (علیه السلام) دستش را دراز کرد، بر چشمم کشید، بیناییم، چون سالمترین زمانش گشت. دستها و پاهای حضرت را بوسیدم و در حالی بازگشتم که بینایی ام را بازیافته بودم و این در زمانی بود که سن حضرت کمتر از سه سال بود. (۴)
آزادی از زندان
اباصلت میگوید: پس از دفن حضرت رضا (علیه السلام)، به دستور ماُمون یک سال زندانی شدم. پس از یک سال از تنگی زندان و شب نخوابی به ستوه آمدم، دعا کردم و برای رهایی از زندان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل شوم. از خداوند خواستم به برکت آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در کار من گشایشی انجام دهد.
هنوز دعایم به آخر نرسیده بود که حضرت ابی جعفر (علیه السلام) نجات بخش گرفتاران عالم، وارد زندان شد و فرمود:ای اباصلت از تنگنای زندان بی تاب شدهای. عرض کردم به خدا سوگند سخت بی تابم.
فرمود: برخیز، دستی به زنجیرها زد و غل و زنجیرها از دست و پای من بر زمین افتاد. سپس دست مرا گرفت و از کنار نگهبانان زندان عبور داد. نگهبانان در حالی که مرا نظاره میکردند، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم. سپس حضرت فرمود: برو در امان خدا که هرگز نه دست مامون به تو میرسد و نه دست تو به مامون.
اباصلت میگوید: همانگونه که حضرت فرمود: تا حال مامون را ندیده ام. (۵)
طلا شدن خاک
اسماعیل بن عباس هاشمی میگوید: در روز عیدی به خدمت حضرت جواد (علیه السلام) رفتم، از تنگدستی به آن حضرت شکایت کردم. حضرت سجاده خود را بلند کرد، از خاک قطعهای از طلا گرفت. یعنی خاک به برکت دست حضرت به پارهای طلای گداخته مبدل شد. آن را به من عطا کرد. من آنرا به بازار بردم شانزده مثقال بود. (۶)
نقره از برگ زیتون
ابو جعفر طبری از ابراهیم بن سعید نقل میکند که: حضرت امام جواد (علیه السلام) را دیدم که بر برگ درخت زیتون دست میزد و آن برگها به برگ نقره تبدیل میشد. من آنها را از حضرت گرفتم، وبا آنها در بازار معامله نمودم. آن برگها نقره خالص بود و هرگز تغییری نکردند. (۷)
میوه دادن درخت سدر
شیخ مفید در ارشاد نقل میکند: زمانی که حضرت جواد (علیه السلام) با همسرش ام الفضل از بغداد به مدینه مراجعت کرد، به کوفه که رسید مردم او را مشایعت کردند، هنگام غروب در خانه مسیب فرود آمد و به مسجد وارد شد.
در صحن مسجد درخت سدری قرار داشت که هنوز میوه آن به بار ننشسته بود، امام کوزه آبی خواست و در پای آن درخت سدر وضو گرفت و نماز مغرب را با مردم اقامه کرد. امام در رکعت نخست سوره حمد و اذا جاءنصرالله و در رکعت دوم حمد و قل هو الله را خواند. پیش از رکوع قنوت گرفت. پس ازخواندن رکعت سوم تشهد و سلام داد. پس از نماز مدتی در حال نشسته مشغول تعقیبات و ذکر شد، سپس بلند شد و چهار رکعت نماز نافله مغرب را به جای آورد و تعقیب خواند و دو سجده شکر به جای آورد و ازمسجد خارج شد. امام جواد (علیه السلام) هنگامی که به کنار درخت سدر رسید، مردم متوجه شدند که آن درخت به بار نشسته و میوه داده است. از این جریان شگفت زده شدند و از میوه آن خوردند در حالی که میوههای سدر هسته نداشت آنگاه حضرت را برای وداع بدرقه کردند. (۸)
زنده کردن گاو مرده
در سفر امام جواد (علیه السلام) از مدینه به بغداد، وقتی حضرت به سر زمین زباله [منطقه واقع در نزدیکی کوفه رسیدند]زن ضعیفی را مشاهده کردند که بر بالای جسد گاوی مرده در کنار راه نشسته و گریه میکند؛ حضرت علت گریستن زن را از او پرسید.
زن در جواب گفت: یا بن الرسول الله، من زنی ضعیفم، قدرت هیچ کاری را ندارم و این گاو همه سرمایه زندگی ام بود که اکنون مرده است.
حضرت فرمود: اگر خدای متعال آن را زنده کرد چه خواهی کرد؟
عرض کردای پسر رسول خدا همواره سپاسگذار او خواهم بود.
آنگاه حضرت دو رکعت نماز بر جای آورد و درباره دعا کرد؛ سپس با پای مبارک خود به پهلوی گاو زد و حیوان زنده شد.
در این هنگام زن فریاد زد که این آقا عیسی بن مریم است.
حضرت فرمود: نه، بلکه او بندهای از بندگان مورد عنایت خداست، این از اوصیای پیامبران است. (۹)
پی نوشت ها:
۱- الکافی، ج. ۱، ص. ۳۵۳ / الامام الجواد (ع) من المهد الی اللحد، ص. ۷۲،
۲- الکافی، ج. ۱، ص. ۴۹۴ / اثبات الهداة، ج. ۳، ص. ۳۳۲ / مدینة المعاجز، ج. ۷، ص. ۳۰۳ / حلیة الابرار، ج. ۴، ص. ۵۶۵ / الوافی، ج. ۳، ص. ۸۲۸ / المناقب، ج. ۴، ص. ۳۹۶ / البحار، ج. ۵۰، ص. ۶۱،
۳- منتهی الامال، ج. ۲، ص. ۵۷۲ و ۵۷۳ / المناقب، ج. ۴، ص. ۳۹۴ / بحار النوار، ج. ۴۸، ص. ۳۱۶ و ج. ۵۰ ص. ۱۰/ الانوار البهیه، ص. ۲۵۰ / حلیة الابرار، ج. ۴، ص. ۵۲۴ / الثاقب فی المناقب، ص. ۵۰۴ / مدینة المعاجز، ج. ۷، ص. ۲۶۰،
۴- مسندالامام الجواد (ع)، ص. ۱۱۷ / الخرائج والجرائح، ج. ۱، ص. ۳۷۲ / موسوعة الامام الجواد (ع)، ج. ۱، ص. ۲۳۵ / اثبات الهداه، ج. ۳، ۳۳۸ / بحارالانوار، ج. ۵۰، ص. ۴۶ / مدینة المعاجز، ج. ۷، ص. ۳۷۲ / کشف الغمة، ج. ۲، ص. ۳۶۵ / حلیة الابرار، ج. ۴، ص. ۵۴۰،
۵- عیون اخبار الرضا (ع)، ج. ۲، ص. ۶۷۸،
۶- اثبات الهداة، ج. ۳، ص. ۳۳۸ / بحارالانوار، ج. ۵۰، ص. ۴۹ / مدینة المعاجز، ج. ۷، ص. ۳۷۳ / موسوعة الامام الجواد (ع)، ج. ۱، ص. ۲۵۳،
۷- دلائل الامامة، ص. ۳۹۸ / موسوعة الامام الجواد (ع)، ج. ۱، ص. ۲۲۸ / اثبات الهداة، ج. ۳، ص. ۳۴۵،
۸- موسوعة الامام الجواد (ع)، ج. ۱، ص. ۲۴۶ / الارشاد، ص. ۳۲۳ / کشف الغمة، ج. ۲، ص. ۳۵۸ / بحار الانوار، ج. ۸۳، ص. ۱۰۰ / وسائل الشیعة، ج. ۶، ص. ۴۹۰ / مدینة معاجز، ج. ۷، ص. ۳۵۷،
۹- الثاقب فی المناقب، ص. ۵۰۳ / مسندالامام الجواد (ع)، ص. ۱۲۵
صفحات: 1· 2