تبریک ولادت امام حسن مجتبی (ع)
نیمه ماه مبارک بس شرافت دارد امشب
چون خدا بر بندگان خود عنایت دارد امشب
جشن میلاد حسن در عرش اعلا گشته بر پا
زین سبب بر لیلة الاسرا شباهت دارد امشب
نیمه ماه مبارک بس شرافت دارد امشب
چون خدا بر بندگان خود عنایت دارد امشب
جشن میلاد حسن در عرش اعلا گشته بر پا
زین سبب بر لیلة الاسرا شباهت دارد امشب
خاطره رهبر انقلاب از روزی که پدرشان فوت کرد
بنده رئیس جمهور بودم و امکانات این کشور تا حدودی که در اختیــار رئیس جمهور بود، در اختیار بنده بود؛ اما ایــن پیرمرد و پیرزن کوچکتریــن توقعــی نداشــتند که چون پسرشــان رئیس جمهور شــده، ایــن خانه را تبدیل به احســن کنند یا دستی به سر و صورتش بکشند.
پدرم تا سال 65 و مادرم تا انتهای دوران ریاســت جمهوری در همین خانه زندگی میکردند؛ اما این خانه کمترین تغییری در جهت کامل شــدن پیــدا نکرد؛ این برای جمهوری اســلامی مایه افتخار و مباهات اســت… البته فضل این کار به من برنمیگــردد؛ به آن دو بزرگــوار برمیگردد که به معنای واقعی کلمــه زاهد و به زخارف و ظواهر دنیا بیرغبت بودند… وقتی پدر من فوت کرد، پس از تقویم وســایل این خانه - غیر از کتاب های ایشــان که خــودش باب جداگانهای بود - همه موجودی آن از صدر تا ذیل، حدود 45 هزار تومان شــد؛ در حالی که آن روز اگر میخواستند 45 هزار تومان را مصرف کنند، نمی شد مثال یک یخچال و یک گاز بخرند؛ این در حالی بود که ایشان پنجاه ســال در این شــهر امام جماعت و روحانی موجــه و دارای مریدهــا و علاقه مندان زیاد بودند.
14 ذی القعده روز اعدام حسین منصور حلاج
در سراسر زمین جای آرام می جستم؛
ولی برای من، در زمین، جای آرامی نیست
روزگار را چشیدم و او هم مرا چشید؛
طعم آن تلخ و شیرین بود ،گاهی این و گاهی آن
در پی آرزوهایم بودم ولی مرا بَرده کردند
آه! اگر به قضا رضا داده بودم، آزاد بودم.
آزمایش داماد توسط مادرزن اماآخرش ……
زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند . یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند .یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم میزدند
از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت .دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد .فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠۶ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»زن همین کار را با داماد دومش هم کرد
صفحات: 1· 2
ما یه خداحافظی از دنیا طلب داریم…
«آخرین باری که با پدرم به زیارت آمدم یادم هست. توی حیاط کنار حوض با بابایی و داداشی ها، آب بازی می کردیم و بابا ما را برد پیش کبوترا تا براشون دونه بریزیم… آقا، بابام شهید جاوید الاثره… ما یه خداحافظی از دنیا طلب داریم…
این بار که به حرم اومدم، حس کردم که دستت روی سرمه. حس کردم مهمون ویژه شما هستم.»
نامه دخترک شهید مدافع حرم به امام رضا
دامن آلوده و بار گناه آورده ام
گر چه آهی در بساطم نیست آه آورده ام