تبریک ولادت امام حسن مجتبی (ع)

نیمه ماه مبارک بس شرافت دارد امشب
چون خدا بر بندگان خود عنایت دارد امشب
جشن میلاد حسن در عرش اعلا گشته بر پا
زین سبب بر لیلة الاسرا شباهت دارد امشب

نیمه ماه مبارک بس شرافت دارد امشب
چون خدا بر بندگان خود عنایت دارد امشب
جشن میلاد حسن در عرش اعلا گشته بر پا
زین سبب بر لیلة الاسرا شباهت دارد امشب
![]()
فرزند مرحوم شيخ عباس از مرحوم سلطان الواعظين شيرازي - مؤلف شب هاي پيشاور - نقل مي کند که گفته بود: « در ايامي که مفاتيح الجنان تازه منتشر شده بود، روزي در سرداب سامرا آن را در دست داشتم و مشغول زيارت بودم. ديدم شيخي با قباي کرباس و عمامه ي کوچک نشسته و مشغول ذکر است. شيخ از من پرسيد اين کتاب از کيست؟ گفتم: از محدث قمي آقاي شيخ عباس است و شروع کردم به تعريف کردن از آن، شيخ گفت: اين قدر هم تعريف ندارد، بي خود تعريف مي کني! من با ناراحتي گفتم: آقا! برخيز و از اينجا برو! کسي که کنار من نشسته بود، دست زد به پهلويم و گفت: مؤدب باش! ايشان خود محدث قمي، آقاي حاج شيخ عباس هستند. من فوراً برخاستم با آن مرحوم روبوسي کردم و عذر خواستم و خم شدم که دست ايشان را ببوسم، او خم شد دست مرا بوسيد و گفت: شما سيد هستيد».
روش مناسب برای نهی از منکر
در نزدیکی منرل ایشان در خیابان امیر کبیر، دکتری بود به نام ایوب که برای دخترانش معلم موسیقی آورده بود و صدای موسیقی بلند بود، به گونه ای که از صدای آن ها، همسایه ها ناراحت بودند.
ایشان برای دکتر پیغام فرستاد و از او خواست که از این کار دست بردارد، اما دکتر جواب داده بود که من این کار را ترک نمی کنم و شما هر اقدامی که می خواهید بکنید.
مرحوم شاه آبادی تا روز جمعه صبر کردند و آن گاه در جلسه روز جمعه که در مسجد شاه سابق تشکیل شده بود، به مردم گفتند:
« خوب است از این به بعد هر کس از این خیابان عبور می کند چون به مطب این دکتر رسید، داخل مطب شده و سلام کند و آن گاه با خوشرویی از او بخواهد که آن عمل خلاف خود را ترک کند.»
از آن پس، هر کس از جلو مطب عبور می کرد، برای انجام وظیفه ی شرعی خود، داخل مطب می شد و سلام کرده، موضوع را با زبان خوش در میان می گذاشت و خارج می شد.
چند روز به این منوال گذشت و دکتر هر روز با صدها مراجعه کننده مواجه می شد که همگی یک مطلب را به او تذکر می داند. وی دید اگر بخواهد به لجاجت خود ادامه دهد، نه تنها باید مطب خود را تعطیل کند، بلکه مجبور است از آن خیابان هم کوچ کند.
از این رو دست از ایجاد مزاحمت برداشته، جلسه ی آموزش دخترانش را تعطیل کرد.
در یکی از روزها که ایشان به طرف مسجد در حرکت بود، دکتر ایوب را دید که به طرف او می آید.
وقتی نزدیک شد، از شدت خنده نمی توانست سلام کند، و بالاخره پس از سلام و احوال پرسی گفت: آقای شاه آبادی، با قدرت ملت کار را تمام کردی و من گمان می کردم شما به مراجع قانونی و محاکم قضایی مراجعه می کنید که من به سادگی می توانستم جواب آن ها را بدهم و هرگز درباره ی این روش مردمی نیندیشیده بودم.

عيب از ما است، اگر دوست ز ما مستور است ديده بگشاى كـــــه بينى همــه عالم طور است
لاف كـــم زن كـــــــــه نبيند رخ خـورشيد جهان چشــم خفــاش كـــــه از ديدن نــورى كور است
يــــــــــا رب، ايــن پرده پندار كه در ديده ماست بـــاز كن تــــا كــــه ببينم همــــه عالم نور است
كــــــــــاش در حلقه رندان خبرى بود ز دوست سخن آنجا نه ز “ناصر” بــــــود از “منصـور” است
واى اگـــــر پــــــــرده ز اســــرار بيفتــــــد روزى فاش گردد كه چه در خرقــــه اين مهجــــور است
چــــــه كنــــــــم تا به سر كوى توام راه دهند؟ كاين سفر توشه همىخواهــد و اين ره دور است
وادى عشق كه بى هوشى و سرگردانى است مــــــدعى در طلبش بـــــوالهوس و مغــرور است
لـــب فرو بست هر آن كس رخ چون ماهش ديد آنكــــه مـــــدحت كنـد از گفته خود مسرور است
وقت آن است كــــــــه بنشينم و دم در نـــــزنم به همــــه كــون و مكان مدحت او مسطور است

بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو
شب از فراق تو مینالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو
دمی تو شربت وصلم ندادهای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو
اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز درکشم بی تو
………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….

به زیارت اموات بروید و به آنان سلام کنید; زیرا که از این کاردرس عبرتى مى گیرید. و هر که هر جمعه یک بار کنار قبر پدر و مادر یایکى از آن دو برود و زیارت کند، خداوند وى را مى بخشد و نام او را در زمرهنیکوکاران مى نویسد.
آرى زیارت قبور سبب رقّت قلب و جارى شدن اشک از چشم مى شود و آخرت را به یاد شما مى آورد.»
حضرت رسول الله(صلى الله علیه وآله)
مجموعه ورام، ج۱، ص۲۸۸
کنزالعمال، ج۱۶، ص۴۶۸ - ج۱۵، ص۶۴۶