مدرسه علمیه فاطمه الزهرا سلام الله علیها ساوه

  • صفحه اصلی 
  • تماس با ما 
  • ثبت نام 
  • ورود 

تبریک ولادت امام حسن مجتبی (ع)





نیمه ماه مبارک بس شرافت دارد امشب

چون خدا بر بندگان خود عنایت دارد امشب

جشن میلاد حسن در عرش اعلا گشته بر پا

زین سبب بر لیلة الاسرا شباهت دارد امشب


شما کجا دیدید که از شخص مقصر تعریف کنند؟!

12 فروردین 1396 توسط رضوانی

 

در یکی از شب های احیای ماه رمضان 1318 ش که مرحوم آیت ا… بروجردی در بروجرد منبر رفته بودند، مداح پیش از سخنرانی ایشان اشعاری در مدح علم و علما خواند. وقتی مداح به اشعاری در مدح خود آیت ا… بروجردی رسید، ایشان مثل کسی که در حال شنیدن مصیبت باشند، دستشان را روی صورت گرفتند و بعد از تمام شدن مداحی بدون مقدمه فرمودند: «مگر من با آقایان چه کرده ام که به من توهین می کنند؟!» [ همهمه ای در بین حضار به وجود آمد و همه از این که کسی به ایشان توهین کرده متعجب شدند. آیا در بین راه کسی ایشان را اذیت کرده است؟! ] آقا با اشاره دست، مردم را ساکت کردند و فرمودند: «این آقا (مداح) مطالبی را به من نسبت دادند که یا من واجدم یا فاقد. اگر فاقد باشم اتّصاف شخصی به وصفی که فاقد است، عین اهانت است و اگر احیاناً واجد باشم، بنده هرکس که باشد به جز ذَوات ائمه معصومین علیهم السلام در پیشگاه خداوند مقصر است. شما کجا دیدید که از شخص مقصر تعریف کنند؟! بعد از این شاهد چنین مطالبی نباشم.

[ الگوی زعامت ص 33 / هزار و یک حکایت اخلاقی ،ص 150 ]

 نظر دهید »

با امام حسین(ع) که رفیق بشه آدم درستی می‌شه!

12 فروردین 1396 توسط رضوانی

 

بارها می‌دیدم که با بچه‌هائی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق می‌شد و آنها را جذب ورزش می‌کرد. یکی از آن بچه‌ها که با ابراهیم رفیق شده بود خیلی از بقیه بدتر بود. حتی خیلی راحت حرف از کارهای خلاف می‌زد و اصلاً چیزی از دین نمی‌دانست. نه نماز و نه روزه، به هیچ چیز هم اهمیت نمی‌داد. یک بار به ابراهیم گفتم: “آقا ابرام اینها کین که دنبال خودت راه می‌اندازی؟” با تعجب پرسید: “چطور، چی شده ؟” گفتم: “دیشب این پسر رو با خودت آورده بودی هیئت، اون هم اومد کنار من نشست. وقتی که حاج آقا داشت صحبت می‌کرد و از مظلومیت امام حسین (ع) و از کارهای یزید می‌گفت این پسر، خیره خیره و با عصبانیت گوش می‌کرد. وقتی هم چراغ‌ها خاموش شد به جای این که گریه بکنه، مرتب فحش‌های ناجور به یزید می داد !! ” ابراهیم که با تعجب داشت به حرف‌هام گوش می‌کرد، زد زیر خنده وگفت: “عیبی نداره، این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده، مطمئن باش با امام حسین(ع) که رفیق بشه آدم درستی می‌شه، ما هم اگر بتونیم این بچه‌ها رو مذهبی کنیم هنر کردیم".دوستی ابراهیم با این پسر به آنجایی رسید که همه چیز را کنار گذاشت و یکی از بچه‌های خوب ورزشکار شد.چند ماه بعد و در یکی از روزهای عید، همان پسر یک جعبه شیرینی خرید و بعد از ورزش پخش کرد و گفت: “رفقا من مدیون همه شما هستم، من مدیون آقا ابرام هستم. اگه خدا منو با شما آشنا نکرده بود معلوم نبود الان کجا بودم و…” من و بچه‌های دیگه هم با تعجب نگاهش می‌کردیم.وقتی داشتم از در بیرون می‌رفتم اون پسر رو صدا زدم وگفتم:” از من راضی باش یکبار پشت سرت حرف زدم ” بعد هم سریع آمدم بیرون توی راه به کارهای ابراهیم دقت می‌کردم. چقدر زیبا یکی یکی بچه‌ها رو جذب ورزش می‌کرد و بعد هم اونا رو به مسجد و هیئت می‌کشوند و به قول خودش می‌انداخت تو دامن امام حسین (علیه السلام)” [ سلام بر ابراهیم ، گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ، نشر شهید ابراهیم هادی ، چاپ هفتاد و ششم ، 1394 ص 18 و 19 ]

 نظر دهید »

آیینه شو، جمال پرى طلعتان طلب !

12 فروردین 1396 توسط رضوانی

 

مرحوم “آیت اللَّه سید شهاب الدین مرعشى” نقل می کنند : در نجف نزد عالمى بزرگوار ، به طور خصوصى درس می خواندم. آن عالم بسیار مهذّب و مورد احترام همگان بود، و از کثرت علاقه به امام زمان(عج) در افواه اهل نجف از منتظران ظهور محسوب می شد. روزى براى فراگیرى درس به محضرشان رفتم، دیدم گریه می کند و بسیار پریشان است. علت آن را پرسیدم، فرمود: شب گذشته در عالم رؤیا امتحان شدم، ولى از امتحان بیرون نیامدم، در خواب به من گفته شد که آقا ظهور کرده اند و در وادى السلام نجف مردم با او بیعت می نمایند، به مجرّد شنیدن این موضوع از جا حرکت کردم و به عجله وارد خیابان شدم. دیدم غوغایى از جمعیت است و همه با سرعت هر چه بیشتر به سوى وادى السلام می روند، هر کس به فکر این است که زودتر خود را به امام برساند و با جنابش بیعت کند. دیدم عشق دیدار امام، مردم را چنان از خود بی خود ساخته که کسى را با کسى کارى نیست وآنها که تا دیروز به من عشق می ورزیدند دیگر به من اعتنا نمی کنند، بلکه با لحنى تند می گویند: آقا کنار رو و مانع راه ما نباش . کوتاه سخن آنکه احساس کردم ظهور امام بازارم را کساد کرده است، از همانجا نقشه کشیدم که در ملاقات با امام ایشان را محترمانه از ظهورش منصرف سازم. بعد از آنکه با هزار سختى به خدمتش رسیدم، عرض کردم: فدایت شوم! خودتان را به زحمت انداختید، ما کارها را ساماندهى می کردیم، نیازى نبود که خود را گرفتار سازید و زحمات طاقت فرساى رهبرى را به عهده بگیرید. بعد از چند جمله از این نوع گفتارها، یک مرتبه از خواب بیدار شدم و فهمیدم که هنوز لیاقت حضرتش را ندارم. آیینه شو، جمال پرى طلعتان طلب / جاروب کن تو خانه و پس میهمان طلب [ جبرائیل حاجی زاده ، کرامات و حکایات عاشقان خدا ، جلد سوم ، چاپ اول ،1390 انتشارات حریم علم ، ص 77 تا 79 ]

 نظر دهید »

تا دستت از دنیا کوتاه نشده همتی به کمر زن!

12 فروردین 1396 توسط رضوانی

 

… ای عزیز! اکنون تا حجابهای غلیظ طبیعت نور فطرت را بکلی زائل نکرده، و کدورتهای معاصی صفای باطنی قلب را بکلی نبرده، و دستت از دار دنیا -که مزرعۀ آخرت است، و انسان در آن می‌تواند جبران هر نقصی و غفران هر ذنبی کند- کوتاه نشده، دامن همتی به کمر زن و دری از سعادت به روی خود باز کن. [امام خمینی ، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص85.]

 نظر دهید »

مشکل از من است!

12 فروردین 1396 توسط رضوانی

 

.

.. (سیّد می گفت : ) کسی که در راه اهل بیت هست که مشکلی ندارد، امّا کسی که در این راه نیست، اگر بیاید توی مجلس اهل بیت و گوشه‌ای بنشیند و شما به او بها ندهید، می‌رود و دیگر هم بر نمی‌گردد؛ امّا وقتی او را تحویل بگیرید، او را جذب این راه کرده‌اید… یک بار یکی از بچّه‌های هیأت آمد و به سیّد گفت: «تو مراسم‌ها و روضه‌ی اهل بیت (علیهم السلام)، اصلاً گریه‌ام نمی‌گیرد!» سیّد گفت: «این‌جا هم که من خواندم، گریه‌ات نگرفت؟!» گفت: «نه!». سیّد گفت: «مشکل از من است! من چشمم آلوده است، من دهنم آلوده است، که تو گریه‌ات نمی‌گیرد!» این شخص با تعجبّ می‌گفت: «عجب حرفی! من به هر کس گفتم، گفت تو مشکلی داری، برو مشکلت را حل کن گریه‌ات می‌گیرد! اما این سیّد می‌گوید مشکل از من است!»بعدها می‌دیدم که او جزو اوّلین گریه کنندگان مصائب ائمّه‌ی اطهار (علیهم السلام) بود. [ رسم خوبان1، اخلاق ، شیوه علمدار (شهید سید مجتبی علمدار ) ، صص 75 - 79 ] … (سیّد می گفت : ) کسی که در راه اهل بیت هست که مشکلی ندارد، امّا کسی که در این راه نیست، اگر بیاید توی مجلس اهل بیت و گوشه‌ای بنشیند و شما به او بها ندهید، می‌رود و دیگر هم بر نمی‌گردد؛ امّا وقتی او را تحویل بگیرید، او را جذب این راه کرده‌اید… یک بار یکی از بچّه‌های هیأت آمد و به سیّد گفت: «تو مراسم‌ها و روضه‌ی اهل بیت (علیهم السلام)، اصلاً گریه‌ام نمی‌گیرد!» سیّد گفت: «این‌جا هم که من خواندم، گریه‌ات نگرفت؟!» گفت: «نه!». سیّد گفت: «مشکل از من است! من چشمم آلوده است، من دهنم آلوده است، که تو گریه‌ات نمی‌گیرد!» این شخص با تعجبّ می‌گفت: «عجب حرفی! من به هر کس گفتم، گفت تو مشکلی داری، برو مشکلت را حل کن گریه‌ات می‌گیرد! اما این سیّد می‌گوید مشکل از من است!»بعدها می‌دیدم که او جزو اوّلین گریه کنندگان مصائب ائمّه‌ی اطهار (علیهم السلام) بود. [ رسم خوبان1، اخلاق ، شیوه علمدار (شهید سید مجتبی علمدار ) ، صص 75 - 79 ]

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 504
  • 505
  • 506
  • ...
  • 507
  • ...
  • 508
  • 509
  • 510
  • ...
  • 511
  • ...
  • 512
  • 513
  • 514
  • ...
  • 578

اوقات شرعی

موضوعات

  • متفرقه
  • آموزش
    • علوم قرآن و حدیث
    • نمونه سوال کلیه دروس
    • مهارتهای زندگی
  • یاد امام و شهدا
  • اهل بیت (علیهم‌السلام)
    • حدیث و سخنان
    • زندگینامه و تاریخ
    • فضائل و مناقب
    • ولادت / شهادت
  • احکام عملی
  • طلاب
    • دل نوشته های طلاب
  • در محضر بزرگان
  • اخبار و اطلاعیه های مدرسه
  • فناوری اطلاعات و رایانه
  • نکات جالب
  • دعا و مناجات
  • پادکست
  • اخلاق
    • رذایل اخلاقی
    • فضایل اخلاقی
  • عکس نوشته
  • پزشکی
  • اشپزی
  • شبهات
  • احکام
  • سیاسی
  • داستان
  • اعمال روز
  • گفتار خنده دار

صفحه ها

  • درباره حوزه ساوه
  • سیستم آزمون سایت
  • ساوه شناسی
  • نویسندگان وبلاگ

جستجو

خبرنامه

آمار

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس