مدرسه علمیه فاطمه الزهرا سلام الله علیها ساوه

  • صفحه اصلی 
  • تماس با ما 
  • ثبت نام 
  • ورود 

فَرق علم پيامبر و علم امام

16 اردیبهشت 1396 توسط رضوانی

 


در ابتدا، لازم است به چند نكته اشاره شود:
1ـ پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ داراي مناصب و شئوناتي بود؛ مانند: نبّوت دريافت وحي، ولايت، رهبري مردم و مرجعيت ديني، كه تمام آن شئونات غيراز نبّوت و دريافت وحي به ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ يكي پس از ديگري منتقل شده است.
2ـ علم امام علي ـ عليه السّلام ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ علم اكتسابي و مكتبي نبوده است؛ بلكه علم لدني و خداداي بوده است كه از طريق پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ به ائمه اطهار- عليهم السلام- رسيده است.
3ـ امام علي ـ عليه السّلام ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ باب علم نبي مي‌باشند. در كتب اهل سنت، حديث معروف «انا مدينة العلم و عليٌ بابها»[1] آمده است. آيا علم پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه امّي بود، اكتسابي بود يا خدادادي و لَدنّي؟ حتماً قبول داريد، كه لدنّي و خدايي بوده است، امام علي ـ عليه السّلام ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ باب همان علم مي‌باشند.
ـ بعد از ذكر اين مقدمه، بايد گفت:
اولا: خداوندمتعال در قرآن، ائمه اطهار - عليهم السلام- را مساوي با پيامبر و پيامبر را مساوي با خود قرار داده است. «اطيعوالله و اطيعوا الرسول و اولي ‌الامر منكم» [2]. و از اينكه فرموده است رسول و اولي الامر را اطاعت كنيد، استفاده مي‌شود كه اولي الامر بايد معصوم باشند، چنانكه «فخررازي» اعتراف نموده است: «لابدّ أن يكون معصوماً عن الخطاء»[3] و طبق آية 33 سورة احزاب (آية تطهير) پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و اهلبيت- عليهم السلام- داراي عصمت مي‌باشند.
نكتة مهم اينكه؛ لازمة مساوي قرار گرفتن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ با خداوند در اطاعت، اين نيست كه نعوذبالله پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مثل خدا شده و عملش ذاتي شود، بلكه بدين معنا است كه اوامر پيامبر همان اوامر اللهي و نواهي او، نواهي اللهي است «و ما ينطق عن الهوي ان هو الاّ وحي يُوحي، علّمه شديد القوي»[4].
آيا مساوي بودن اولي‌الامر با پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خصوصاً اينكه با يك امر آمده است و (اطيعوا) يك بار بيان شده است، «اطيعوا الرسول واولي الامرمنكم» نشانة اين است كه اولي‌الامر داراي تمام منصب‌هاي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌شود؟ اگر اين چنين باشد، نعوذُبالله اين اشكال بر خداوند هم وارد است؟ امّا اگر بگوئيم فقط در اطاعت مثل رسول‌الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ است و رسول الله - صلي الله عليه وآله- هم در اطاعت مثل خداوند متعال است نه در تمام جهات، اين عين تصريح قرآن است ،چنانكه در ادبيات عرب وقتي مي‌گويند زيد مانند شير است يعني در شجاعت نه در يال و كاكل داشتن، پس لزوم اطاعت از احاديث ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ ، مانند لزوم اطاعت از حكم پيامبر اسلام است نه اينكه آنها نبي باشند.
ثانياً: پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ را عدل قرآن قرار داده است فرموده: «اني قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا (اني تارك فيكم الثقلين) كتاب الله و عترتي اهل بيتي.»[5] من در ميان شما چيزي گرانمايه را باقي گذاشتم (و يا ثقلين باقي گذاشتم) كه اگر آن را بگيريد و بدان تمسك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد. كتاب خداوند و خانوادة من، در نقل مسلم «اني تارك فيكم الثقلين»[6] دارد و در نقل خوارزمي دارد «لن يَفترقا حتي يردا عليَّ الحوض»[7] اين دو از هم جدا نمي‌شوند تا وقتي كه در حوض كوثر بر من وارد شوند. اما دلالت حديث ثقلين اين نيست كه كلام ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ كلام خداوند است، بلكه مراد اين است همچنانكه قرآن واجب‌الاطاعة است كلام وحديث اهل بيت هم واجب‌الاطاعة مي‌باشد، چون هر چه مي‌گويند، طبق دستور خداوند مي‌گويند، در واقع بايد گفت كه حديث ثقلين همان چيزي را نسبت به اهل بيت مي‌گويد، كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حديث منزلت، نسبت به حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «ا فلا تَرضي يا علي ان تكون مني بمنزلة هارون من موسي اِلَا اَنّهُ لا نبي بعدي»[8] يا علي راضي نمي‌شوي كه نسبت به من بمنزلة هارون نسبت به موسي باشي؟ (مي‌بيني تمام مناصب هارون براي تو ثابت است)، جز آنكه بعد از من نبي نيست، يعني حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و ائمه اطهار- عليهم السلام- تمام مناصب و شئونات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ را دارا مي‌باشند، جز رسالت و دريافت وحي؛ در نتيجه كلام و احاديث آنها از اين جهت اعتبار دارد.
ثالثاً: طبق آنچه در كتب اهل سنّت آمده است و اهلبيت- عليهم السلام- را هم به تصريح خود امام علي- عليه السلام- كه جانشينان است همان قرآن قرار داده‌اند، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « علي مَعَ القرآن و القر‌آن مَعَ علي لن يتفرقا حتي يردا علي الحوض»[9] علي با قرآن است و قرآن با علي است و اين دو از يكديگر جدا نمي‌شوند تا اينكه در روز قيامت كنار حوض كوثر بر من وارد شوند، حاكم گفته است اين حديث صحيح الاسناد است.[10] معناي همراه بودن علي با قرآن اين است كه هر چه علي بگويد، موافق قرآن است، مخالف قرآن نمي‌گويد، نه اينكه بر علي وحي مي‌شود، و همين معني را دارد حديث «علي مع الحق و الحق مع عليّ»[11].
رابعاً: ائمه اطهار - عليهم السلام- طبق آية تطهير و آية اولي‌الامر، داراي عصمت مي‌باشند، و عصمت تنها در بعد اخلاقي و عملي (كه عدم اشتباه و عدم نسيان باشد) نيست، بلكه عصمت از جهل و عدم اشتباه در بيان مطالب علمي و ديني و تفسير قرآن و عدم اشتباه در اخذ مطالب از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در مورد وحي و غيره و عدم اشتباه و عدم مانع از رساندن آن به طور صحيح بدست مردم هم لازم است و اين خود بهترين دليل است بر اعتبار احاديث ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ و ضرورت نقل احاديث آنها.
در نتيجه: اولاً: خود قرآن اطاعت از اهلبيت (ع) را، در كنار اطاعت از خدا و پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله‌ـ قرار داده است. ثانياً: خود پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حديث ثقلين، اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ را عِدل قرآن قرار داده است و در حقيقت علم آنها علمي است الهي. ثالثاً: اهل سنت در روايات خود، حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را همراه قرآن دانسته‌اند، كه معناي آن با توجّه به حديث منزلت و … ، عصمت ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ است بدين معنا كه آنها موافق قرآن حرف مي‌زنند و اين بدان معنا نيست كه بر آنها وحي نازل شود و علماي شيعه نيز قائل به چنين امري نيستند.
[1] - متقي هندي، كنزالعمال، (بيروت مؤسسة الرسالة، پنجم، 1405) ج 11، ص 614، روايت 32978.
[2] - سورة نساء، آية 59.
[3] - فخررازي، التفسير الكبير، (بيروت داراحياء التراث العربي) ج 5، جزء 10، ص 144.
[4] ـ سورة نجم، آيه 5 ـ 3.
[5] - محمد بن عيسي ترمزي صحيح ترمذي (مطبعة بولاق 1292) ج 2، ص 308.
[6] - ابوالحسن مسلم بن الحجاج القشيري، صحيح مسلم شرح النووي (بيروت، دارلفكر 1401) ج15، ص 179.
[7] - سلطان الواعظين شيرازي وشبهاي پيشاور (دارالكتب الاسلاميه، چاپ سي‌وهفتم 1367) ص 225.
[8] - ابي عبدالله محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري (بيروت، دارلفكر 1401) ج 4، ص208، و ج 5، ص 129 و ر . ك: ابن هشام، السيرة النبوّيه (طبع مصر 1355) ج 4، ص163 و ر. ك: متقي هندي كنزالعمال (مؤسسة الرسالة، چ پنجم، 1405) ج 11، ص 607، روايت 32934.
[9] - همان مدرك ج 11، ص 603، روايت 32912، و ر. ك: حافظ ابي عبدالله محمد حاكم نيشابوري مستدرك الصحيحين (حيدرآباد ركن 1324) ج3، ص124.
[10] - همان مدرك.
[11] - كنزل العمال (پيشين) ج 11، ص 621، روايت 33018، و ر. ك: ابن ابي الحديد معتزلي، شرح نهج‌البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم (مصر 1378) ج 2، ص 297.

 نظر دهید »

الگوی دختران و پسران جوان در قرآن

13 اردیبهشت 1396 توسط رضوانی

 


 

جوانی فصل شورانگیز زندگی و مظهرنشاط و سازندگی است. روح لطیف و قلب ظریف جوان، جلوه ی زیبای آفرینش و صحیفه ی مصفای هستی است.
با سپری شدن ایام کودکی و ورود به دنیای نوجوانی و سپس جوانی، اشتیاق و تلاش جوانان برای شناخت خود و پایه گذاری صفات شخصیتی و هویت منسجم چندین برابر می شود.
جوانی دوران تکوین شخصیت است و به فرموده حضرت علی (علیه السلام):
«انّما قلب الحدث کالأرض الخالیة ما ألقی فیها من شیءٍ قبلته».
به درستی که قلب نوجوان هم چون زمین ناکشته است. هرچه در آن افکنند، آن را می پذیرد.
نوجوانی و جوانی دوران الگو یابی و الگو گزینی است. در دوران شکل گیری شخصیت، چگونه بودن یا چگونه شدن را الگوها به نوجوانان و جوانان ارایه می دهند. پس توجه به این موضوع بسیار مهم و ضروری است؛ هم برای پدر و مادر و مربیان گران قدر و هم برای خود نوجوانان که از احساسات بیشتر بهره می گیرند.
برای این منظور چه زیباست که به چشمه جوشان فیض الهی، یعنی قرآن کریم مراجعه کنیم و با شناسایی الگوهای رفتاری مناسب، آن ها را به جوانان عزیزمان که قلب با صفایشان سرشار از نور معنویت و فضیلت طلبی است، ارایه کنیم، هم چنان که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) فرموده است:
«اوصیکم بالشباب خیراً فانّهم ارقّ افئدة».
به شما سفارش می کنم تا در مورد جوانان به نیکویی رفتار کنید؛ زیرا قلب هایی رقیق و نفوذ پذیر دارند.
در راستای این هدف، به شماری از آیات سوره مبارکه «القصص» اشاره می کنیم که در آن ماجرایی مطرح می شود که میان حضرت موسی (علیه السلام) و دختران جوان و مؤمن «مدیَنی» رخ داده است. در این جا، دو الگوی زیبای اخلاقی و رفتاری برای جوانان معرفی می گردد.
درهنگام جوانی، اتفاقی برای حضرت موسی پیش می آید، به گونه ای که در جریان دفاع از یکی از افراد بنی اسرائیل، یکی از فرعونیان را می کشد. به همین دلیل، ناچار می شود از مصر هجرت کند و به سرزمینی دیگر پناه برد. پس راه مدین را در پیش می گیرد:
«ولمّا ورد ماء مدین وجد علیه أمّة من النّاس یسقون و وجد من دونهم إمرأتین تذودان قال ما خطبُکما قالتا لا نسقی حتّی یصدر الرّعاء وأبونا شیخ کبیر».
و هنگامی که به چاه آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آن جا دید که چهار پایان خود را سیراب می کنند. در کنار آن ها دو زن دید که مراقب گوسفندان خویش هستند (و به چاه نزدیک نمی شوند) به آن ها گفت: کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمی دهید؟) گفتند: ما آن ها را آب نمی دهیم تا چوپان ها همگی خارج شوند و پدر ما مرد کهن سالی است.
حضرت موسی (علیه السلام) با سختی فراوان و پس از چند روز مسافرت بدون توشه و امکانات، به شهر مدین می رسد؛ وی پس از ورود به شهر متوجه می شود گروهی از مردم برای آب دادن به گوسفندان خود اطراف چاه جمع شده اند. در این میان، آن چه نظر ایشان را به خود جلب می کند، وجود دو خانم است که کمی دورتر از جمعیت ایستاده اند و علت عقب تر ایستادن آن ها این است که نمی خواهند با چوپانان برخوردی داشته باشند.
حضرت موسی (علیه السلام) به سمت آنان می رود و می پرسد که کارشان چیست. وی برای کمک به این دو خانم از چاه آب می کشد. سپس برای استراحت به سوی سایبان می رود:
«فسقی لهما ثمّ تولی الی الظلّ وقال ربّ انّی لما أنزلت الیّ من خیر فقیر».
موسی برای آنان آب کشید. سپس رو به سوی سایه آورد و عرض کرد: پروردگارا! هرخیر و نیکی برمن فرستی، من به آن نیازمندم.
این حرکت حضرت موسی (علیه السلام) نشانه شدت غیرت و تعصب ایشان نسبت به زنان با شخصیت و عفیف جامعه است. پس از انجام این عمل نیک و دعایی که می کند، درهایی به رویش باز می گردد و فصل جدیدی از زندگی اش آغاز می شود.
«فجاءته إحداهما تمشی علی استحیاء قالت إن أبی یدعوک لیجزیک أجر ما سقیتَ لنا فلمّا جاءه و قصّ علیه القصص قال لا تخَف نجوتَ من القوم الظالمین».
یکی از آن دو به سراغ او آمد، در حالی که با نهایت حیا گام برمی داشت و گفت: پدرم از تو دعوت می کند تا مزد سیراب کردن گوسفندان را برای ما به تو بپردازد. هنگامی که موسی نزد او (شعیب) آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: نترس، از قوم ستم کار نجات یافتی.
بدین ترتیب، حضرت موسی (علیه السلام) با مردی آشنا می شود که در این آشفته بازار حتی در مقابل کاری کوچک، مزد آن را می دهد.

نکته ای که باید به آن توجه شود، ویژگی های آن دو دختر است که پدرشان تربیت کرده است.
اول ـ این دو دخترعقب تر از گروه مردان ایستاده اند ومنتظر هستند مکان خلوت تر شود تا به سمت چاه بروند: «… وجد من دونهم امرأتین تذودان».
دوّم ـ در پاسخ به حضرت موسی (علیه السلام)، مختصر و مفید جواب داده و بدون تفصیل دادن کلام، می گویند: «گوسفندان را سیراب نمی کنیم تا چوپانان بروند و پدر ما پیرمرد است».
این جمله می رساند که آن ها برادر یا محرمی ندارند که به آنان کمک کند. البته پدری دارند که پیر و ناتوان است و به سبب ضرورت مجبور هستند خودشان این کار را بکنند.
سوم ـ خداوند متعال در توصیف یکی از آن دو دختر که به سمت موسی آمد، می فرماید: «تمشی علی استحیاء»؛ یعنی حرکت و راه رفتن او در کمال حیا و عفت بود.
بنابراین، می توان گفت یکی از صفت های برگزیده و برجسته که خداوند متعال به دختران جوان عطا می کند، رعایت حیا و عفت هنگام حضور یافتن در اجتماع است.
در برخی تفسیرها گفته شده است که در مسیر حرکت به سوی خانه شعیب (علیه السلام)، موسی جلوتر حرکت می کند و از این که پشت سر یک دختر جوان قرار گیرد و نگاهش به او بیافتد، پرهیز دارد. به همین علت، آن دختر به پدرش می گوید که موسی «قوی و امین» است؛ قوی بودن را هنگام آب کشیدن از چاه فهمیده بود و امین بودن را در مسیر بازگشت به خانه:
«قالت إحداهما یا أبت استأجره انّ خیرَ من استأجرتَ القویّ الأمین».
یکی از آن دو دختر گفت: پدرم! او را استخدام کن؛ بهترین کسی را که می توانی استخدام بکنی، کسی است که قوی و امین باشد.
افزون براین صفت های برگزیده، این دختر با پدر خود رابطه ای خوب، صمیمی و دوستانه دارد و خیلی راحت و دوستانه به پدرش می گوید که موسی را استخدام کند. این خواهش هم چنین این نکته را می رساند که اگر شرایط و فرصت مناسب برای آن دختران فراهم گردد تا دیگر برای کار سخت از خانه بیرون نروند، بهتر است، که استخدام موسی می تواند این موقعیت را به آنان بدهد.
به هرحال، موسی (علیه السلام) و دختران مؤمن مدینی به عنوان دو الگوی جوان برای پسران و دختران مؤمن، در قرآن آورده شده است. در ادامه ی این ماجرا می آید که حضرت موسی (علیه السلام) با یکی از این دختران مؤمن ازدواج می کند.
بنابراین پاداش حیا، عفت، جوان مردی و غیرت، دست یافتن به ازدواجی مبارک، زیبا و مناسب است.

 نظر دهید »

وجود امام عصر علیه السلام

02 اردیبهشت 1396 توسط رضوانی


يكي از امتيازات مذهب تشيع اين است كه دين زنده و جاوداني است، چرا كه قائل است امام حي و زنده دارد، اديان ديگر يا رهبرانشان از دنيا رفته اند و يا هنوز متولد نشده اند تنها مذهبي كه قائل است آخرين امام او زنده است و هستي به بركت او مي چرخد، و تمام مشخصات آن امام را ضبط و ثبت نموده است، تشيع است، پروفسور «هانري كربن» فرانسوي مي گويد: «به عقيده من مذهب تشيّع تنها مذهبي است كه رابطه هدايت الهي را ميان خدا و خلق براي هميشه نگه داشته است و به طور مستمر و پيوسته، ولايت را زنده و پابرجا مي دارد. مذهب يهود، نبوت را كه رابطه‌اي است واقعي ميان خدا و عالم انساني در حضرت موسي(ع) ختم كرده و پس از آن به نبوت حضرت مسيح (ع) و حضرت محمد (ص) اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع مي كند، همچنين مسيحيان در حضرت مسيح متوقف شده اند، اهل سنت از مسلمانان نيز در حضرت محمد ـ صل الله عليه و آله ـ توقف كرده و با ختم نبوّت در ايشان ديگر رابطه اي ميان خالق و مخلوق، موجود نمي دانند، تنها مذهب تشيع است كه «نبوّت» را با حضرت محمد ـ صل الله عليه و آله ـ ختم شده مي داند، ولي «ولايت» را كه همان رابطه هدايت و تكميل مي باشد، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده مي داند.»[1] وبنابراين مسئله تولد آن حضرت به عنوان بزرگترين شاخصه تشيّع مورد توجه ديگران قرار گرفته، و آثار سودمند آن را بيان نموده‌اند چنانكه:
. هانري كربن مي‌گويد: «سرزمين ايران از ديد اخروي، سرزمين انتظار است، قلمروي كه در آن امام غايب دست اندر كار فرا رساندن ساعت موعود در زمان غيبت است».[2]
وادله‌هاي فراواني بر حيات امام زمان (عج) داريم، كه اقامه آن هم براي اقناع مذاهب ديگر، و هم تقويت ايمان خودي‌ها لازم و ضروري مي نمايد.
الف: دلايلي كه به صورت كلي وجود امام زنده را در هر زمان لازم و ضروري شمرده اند كه اين گروه از ادلّه هم، بر دو دسته تقسيم مي شوند:
1- دلائل عقلي محض، دلائل عقلي كه در لزوم بعثت انبياء، در تمام اديان مخصوصاً اسلام بيان شده است همچون ضرورت وجود نبي را اقتضاء، مي كند و كمال مطلق بودن خداوند، لزوم هدايت بشر به سعادت ابدي، دفع ظلم . . .[3] آن ادلّه در امامت هم جاري و ساري است، مخصوصاً در اسلام كه، نبوّت خاتمه يافته است، و حكمت الهي اقتضا مي كند، كه اين خاتميت توأم با نصب امام در هر زمان باشد، آنهم امامي كه زنده باشد، در نتيجه در اين زمان هم وجود امام زنده و حيّ در بين جامعه بشري لازم و ضروري مي باشد.[4] والّا اگر امام زنده نباشد با نظام احسن بودن هستي، و كمال مطلق بودن خداوند سازگاري ندارد.
2- دلايل نقلي؛ كه فهرست وار به برخي از آنها اشاره مي شود:
الف: امام واسطه فيض الهي و قلب عالم امكان است؛ اگر زمين لحظه اي از حجت خدا و امام زنده خالي باشد از هم مي ‌پاشد و فرو مي ريزد، چنان كه امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «اگر زمين بدون وجود امام بماند ساكنان خود را در كام خود فرو مي برد»[5] ابن ابي الحديد از علي ـ عليه السلام ـ نقل نمود كه حضرت فرمود: «زمين خالي از حجت نيست، خواه ظاهر و آشكار و يا بيمناك و پنهان«اللهم بلي لا ت

 نظر دهید »

اخلاص در تلاوت قرآن

02 اردیبهشت 1396 توسط رضوانی

 

معني اخلاص
اخلاص در تلاوت به اين معناست كه خوانندة قرآن، از ابتداي قرائت تا انتهاي آن فقط رضايت و خشنودي خدا را در نظر بگيرد. اصولاً هر عبادتي وقتي مقبول درگاه الهي است كه با خلوص نيّت همراه باشد.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود:
«اِنَّمَا الْاَعْمالُ بِالنِّيّاتِ».[1]
اين گفتار امام ششم ـ عليه السّلام ـ است كه اعمال هر كسي بستگي به نيّت او دارد. يكي از جاهايي كه شيطان در كمين نشسته است تا راهزن عبادت باشد، هنگام تلاوت قرآن است. به ويژه اگرقاري قرآن در مجلسي و در حضور جمعي از مردم تلاوت مي‎كند بايد مراقب باشد كه شيطان در حريم قرائت او وارد نشود. گاهي شيطان چنين القا مي‎كند: «ببين چقدر زيبا تلاوت مي‎كني، و مردم تو را تشويق مي‎كنند». يا به قاري و خوانندة قران تلقين مي‎كند كه: «تو از سايرقاريان بهتر تلاوت مي‎كني، به همين خاطر است كه مردم به تو احترام مي‎كنند». چه بسا اتفاق مي‎افتد قاري قرآن در تمام طول قرائتش به اين نوع مسائل فكر مي‎كند، وقتي قرائتش تمام شد به خود مي‎آيد و متوجه مي‎شود تنها چيزي كه در نظر نداشته است، خلوص نيّت، رضايت خداوند و معاني كلام خدا بوده است.
گاهي اوقات انسان در منزل به تنهايي قرآن را زمزمه مي‎كند، باز مي‎بيني شيطان دست از سر انسان بر نمي‎دارد تا شروع به تلاوت مي‎كند، انواع و اقسام افكار وخاطره‎ها به ذهن انسان هجوم مي‎آورد. چه بسا كسي گمشده‎اي داشته و يا مطلبي را فراموش كرده است و قبلاً هر قدر به ذهن خود فشار آورده، گمشده‎اش را نيافته است، ولي همين كه شروع به قرائت مي‎كند تمام اين مسائل به يادش مي‎افتد.
چه بايد كرد؟ در ادب چهارم و پنجم در اين مورد بيشتر صحبت خواهيم كرد. اين جا به طور اجمالي مي‎گوييم؛ هر وقت خواستيم قرآن بخوانيم، بايد در تمام مدّت قرائت توجه داشته باشيم كه قرآن، كلام خداست و هيچ كلامي محترم‎تر از قرآن نيست و هدف ما از قرائت آن، اطاعت دستورخداوند واعلام بندگي به درگاه اوست. با تلاوت قرآن مي‎خواهيم مفاهيم آن را بفهميم تا با عمل به آيات آن، در زمرة رستگاران قرار گيريم.
پاداش اخلاص در تلاوت: شما برادر وخواهر مسلمان اگر بتواني قرآن را با اخلاص بخواني، پاداشي بس عظيم در انتظار توست. ببين پيام‎آور قرآن در اين زمينه چه مي‎گويد:
«وَ مَنْ قَرأَ القُرْآنَ ابْتِغاءَ وجهِ اللهِ و تَفَقَّها في الدّين، كانَ لهُ مِنُ الثَّوابِ مِثْلُ جميعِ ما اُعْطِيَ الملائكَةُ و الأنبياءُ وَ المُرسَلُونَ».[2]
كسي كه براي رضايت خدا و به خاطر فهميدن دين خدا قرآن بخواند، پاداش او مانند همة پاداشي است كه خدا به فرشتگان، پيامبران و رسولان خود مي‎دهد.
اگر ما اراده كنيم قرآن را با اخلاص بخوانيم و در اين راه كوشش كنيم به طور حتم خداوند نيز ما را ياري مي‎كند. البته در اين جا، دعا و خواستن از خداوند نيز شرط است. از او بخواهيم كه: پروردگارا! ما را دعوت به خواندن كتابت كردي، اجابت كرديم، ما را ياري كن تا در تمام مدّت تلاوت، فقط رضايت تو را قصد كنيم.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ دعايي را در زمينه «حفظ قرآن» از پيامبر عظيم الشّأن اسلام نقل مي‎كند. در بخشي از اين دعا به اين مسأله چنين اشاره شده است:
وَ اجْعَلْني أَتْلُوهُ علَي النَّحْوِ الَّذي يُرْضيكَ عَنّي».[3]
ـ خدايا ـ مرا به تلاوت آن (قرآن)، آن گونه كه باعث خشنودي توست وادار كن.
[1] . بحار الانوار، علّامه مجلسي، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1403، ج 67، ص 210.
[2] . وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملي، ج 4، ص 838.
[3] . سنن النّبي، علامه طباطبايي، انتشارات كتابفروشي اسلاميه، تهران، 1354، ص 353.

 نظر دهید »

بشارت پيامبر اكرم صلی الله علیه به تولد حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف

01 اردیبهشت 1396 توسط رضوانی


پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ظهور حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف را در روايات گوناگونى خبر داده است و اين احاديث را تنها راويان و محدثان شيعه نقل نكرده اند; بلكه، محدثان بزرگِ اهل سنت نيز، مانند ابوداوود و ترمذى، ابن ماجه، طبرانى، ابويعلى بزّاز، احمد بن حنبل، حاكم نيشابورى[1] و ديگران احاديثِ آن حضرت را از طريق بسيارى از صحابه و تابعين در كتاب هاى خويش نقل كرده اند.[2] حتى گروهى از دانشمندان اهل سنت به تواتر احاديث نبوى كه درباره حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف آورده اند، اعتراف كرده اند; در نتيجه، خبر متواتر يقين آور است و كذب هم در آن راه ندارد. از جمله اين دانشمندان: گنجى شافعى (متوفاى 658 هـ .ق) در كتاب «البيان فى اخبار صاحب الزمان»;[3] ابن حجر عسقلانى (متوفاى 852 هـ .ق) در كتاب «فتح البارى»;[4] مؤمن شبلنجى در كتاب «نورالابصار»;[5] شيخ محمد صبّان در كتاب «اسعاف الراغبين»;[6] شيخ منصور على ناصف در كتاب «التاج الجامع للاصول»[7] و علامه شوكانى كتابى درباره تواتر اخبار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نام «التوضيح فى تواتر ما جاء فى المنتظر و الدجال و المسيح» نوشته است و در اين كتاب پس از نقل احاديثِ حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف، گفته است: «همه احاديثى كه آورديم، به حد تواتر مى رسد.»[8] و در پايان، ابن ابى الحديد ادعا كرده است كه همه فرقه هاى اسلامى، اجماع و اتفاق دارند كه عمر دنيا پايان نمى پذيرد، مگر پس از ظهور مهدى.[9]
به دنبال شهرت اين روايات و مُسلم بودن اين امر نزد مسلمانان، در همان قرن هاى نخست و پيش از تولد حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف برخى ادعاى مهدويت كرده اند و تعداد فراوانى از مسلمانان نيز دور آنان جمع شده اند. و آن افراد دروغين را مهدى پنداشته اند و به مهدى بودن آنان ايمان آورده اند.[10] اكنون براى نمونه برخى از احاديث نبوى را بشارت به تولد و ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داداه است را بيان مى كنيم:
1-قال النبى(صلى الله عليه وآله): «اسمه كاسمى و اسم أبيه كاسم ابنى و هومن ولد بنتى يظهر الله الحق بهم و يخمد الباطل باسيافهم…;[11] اسم او، مانند اسم من است و اسم پدرش، مانند اسم فرزندم است. او، از فرزندان دخترم است. خداوند، به دست آنان، حق را آشكار مى كند و با شمشيرهاى آنان، باطل را فرسوده مى كند…».
2- قال النبى(صلى الله عليه وآله): «لاتذهب الدنيا حتّى يقومَ بأمر أُمتّى رجل من ولدالحسين يملأها عدلا كما ملئت ظلماً و جوراً;[12] دنيا به پايان نمى رسد، مگر اين كه مردى از فرزندان حسين(عليه السلام) براى اصلاح امر امّت من، قيام كند و جهان را پر از عدل كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده بود».
3-پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «المهدي من ولدى. اسمه اسمى و كنيته كنيتى أَشبه الناس بي خَلْقاً و خُلْقاً. تكون له غيبه و…;[13] مهدى، از فرزندان من است. اسمش، اسم من و كنيه اش، كنيه ى من است. از حيث خلق و خوى و شكل و صورت، شبيه ترين مردم به من است. براى او غيبتى است…».
4- ابن عباس، از رسول خدا نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «جانشينان و اوصياى من و حجّت هاى خداوند بر خلق، بعد از من، دوازده نفرند. اولشان برادرم و آخرشان فرزندم است.». گفته شد: «يا رسول الله! برادر تو كيست؟». فرمود: «على بن ابى طالب.». گفته شده: «فرزندت كيست؟». فرمود: «مهدى است كه جهان را پر از قسط و عدل مى كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شود. قسم به آن كه مرا مبعوث كرد! اگر از دنيا، فقط يك روز بماند، خداوند آن روز را طولانى كند تا اين كه در آن روز، فرزندم مهدى ظهور كند و روح الله عيسى بن مريم نزول كند و پشت سر او نماز بگزارد. و زمين به نور پروردگار او روشن شود و حكومتش شرق و غرب را فراگيرد».[14]
5- در صحيح ابن ماجه آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: مهدى از ما اهل بيت است. خداوند امر او را در يك شب اصلاح خواهد فرمود.[15]
6- در صحيح ابى داوود آمده است كه على(عليه السلام)از قول رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: اگر از روزگار باقى نمانده باشد، مگر يك روز، هر آينه خدا مردى از اهل بيتم را مى فرستد كه جهان را پر از عدل و داد كند; چنان كه، پر از ستم شده باشد.[16]
7- ابن مسعود نقل مى كند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود:
اگر نمانده باشد از روزگار، مگر يك روز، هر آينه خدا آن روز را طولانى مى كند تا اين كه، در آن روز مردى از امتم و از اهل بيتم را بفرستد كه اسمش همانند اسم من است و زمين را پر از عدل و داد كند; چنان كه، پر از ظلم و ستم شده باشد.
8- در صحيح ترمذى آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود:
مردى از اهل بيتم مى آيد كه اسم او اسم من است.[17]
و هم چنين آمده كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: اگر از عمر دنيا جز يك روز نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى كند كه مهدى در پى آيد.[18]
[1]. شيخ منصور على ناصف، التاج الجامع للاصول، ج 5، ص 310 ـ 327.
[2]. صحيح ابن داوود، ج 2، ص 207.
[3]. گنجى شافعى، البيان فى اخبار صاحب الزمان، باب 11 و لطف اله صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، پاورقى، ص 5.
[4]. ابن حجر عسقلانى، فتح البارى، ج 6، ص 393 ـ 394.
[5]. مؤمن شبلنجى، نورالابصار، ص 171.
[6]. شيخ محمد صبّان، اسعاف الراغبين، (درحاشيه نورالابصار)، ص 140.
[7]. شيخ منصور على ناصف، التاج الجامع للاصول، ج 5، ص 310.
[8]. محمد بطاشى، عاية المأمول فى شرح التاج الجامع للأصول، ج 5، ص 327.
[9]. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 96.
[10]. نوبختى، فرق الشيعه، ص 27 و شهرستانى، الملل و النحل، ج 1، ص 132.
[11]. بحارالأنوار، ج 51، ص 67.
[12]. همان، ج 51، ص 66.
[13]. بحارالأنوار، ج 51، ص 72.
[14]. همان، ج 51، ص 71.
[15]. صحيح ابن ماجه، ج 6، ص 30.
[16]. صحيح ابى داوود، ج 2، ص 207.
[17]. صحيح ترمذى، ج 2، ص 46.
[18]. همان، ص 46.
غلامحسن محرمي - مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه
مطالب مرتبط :

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12

اوقات شرعی

موضوعات

  • متفرقه
  • آموزش
    • علوم قرآن و حدیث
    • نمونه سوال کلیه دروس
    • مهارتهای زندگی
  • یاد امام و شهدا
  • اهل بیت (علیهم‌السلام)
    • حدیث و سخنان
    • زندگینامه و تاریخ
    • فضائل و مناقب
    • ولادت / شهادت
  • احکام عملی
  • طلاب
    • دل نوشته های طلاب
  • در محضر بزرگان
  • اخبار و اطلاعیه های مدرسه
  • فناوری اطلاعات و رایانه
  • نکات جالب
  • دعا و مناجات
  • پادکست
  • اخلاق
    • رذایل اخلاقی
    • فضایل اخلاقی
  • عکس نوشته
  • پزشکی
  • اشپزی
  • شبهات
  • احکام
  • سیاسی
  • داستان
  • اعمال روز
  • گفتار خنده دار

صفحه ها

  • درباره حوزه ساوه
  • سیستم آزمون سایت
  • ساوه شناسی
  • نویسندگان وبلاگ

جستجو

خبرنامه

آمار

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس