آرام بخوابید مردم شهر!
آرام بخوابید مردم شهر!
دیگر نه بانگِ شیون و گریه ى فاطمه مىآید؛
نه صداى “عَجِّل وَفاتى سَریعا"!…
حالا گوشه ى خانه
على سر به دیوار گذاشته و
به جاى هق هق گریه، شانه هایش تکان مىخورد
و حسنین(علیهم السلام)، دست به گیسوانى مىزنند
که مادر شانه کرده!…
▫️ مادرى که حالا آرام گرفته است و به دیدار رسول خدا پَر کشیده!…
آرام بخوابید مردم شهر!
حالا گوشه ى خانه
دخترکى چادر به سَر کرده و پیراهنى را در آغوش
مى گیرد!…
و فکر مى کند: شـــــاید دوباره…