حکایت های شیرین بهلول
هارون الرشيد به بهلول گفت: مي خواهي كه وجه معاش تو را متكفل شوم و مايحتاج تو را از خزانه مقرر سازم تا از فكر آن آسوده شوي؟
بهلول گفت: اگر سه عيب در اين كار نبود، راضي مي شدم
?اول آنكه تو نمي داني به چه محتاجم، تا آن را از براي من مهيا سازي
?دوم اينكه نمي داني چه وقت احتياج دارم تا در آن وقت، وجه را بپردازي
?سوم آنكه نمي داني چقدر احتياج دارم تا همان مقدار بدهي
ولي خداوند تبارك و تعالي كه متكفل است اين هر سه را مي داند آنچه را محتاجم ،وقتي كه لازم است و به قدري كه احتياج دارم مي رساند
ولي با اين تفاوت كه تو در مقابل پرداخت اين وجه، با كوچكترين خطايي ممكن است مرا مورد خشم و غضب خود قرار دهي.