20 فروردین ، روز هنر انقلاب اسلامی گرامی باد
با عزت پای حقوق مسلّم خویش ایستاده ایم
«جمهوری اسلامی ایران، 20 فروردین ماه 1385 برابر با 9 آوریل 2007 از طریق افتتاح پروژه راه اندازی دومین مجموعه جدید سانتریفیوژهای تأسیسات هسته ای نطنز با ورود به مرحله صنعتی غنی سازی اورانیوم، به بزرگ ترین دستاورد تاریخ خود دست یافت.»
این خبر در حالی موج شور و شعف حاصل از سربلندی و پیروزی را به رگ های کشور تزریق کرد که سخنگوی کاخ سفید در مقابل این توانمندی ایرانیان، آنان را تهدید به منزوی تر شدن در جامعه جهانی و اعمال تحریم های بیشتر سیاسی و اقتصادی کشورشان کرد. وزیر امور خارجه بریتانیا این پیروزی ملت ایران را نادیده گرفتن خواست جامعه جهانی قلمداد کرد و وزیر امور خارجه فرانسه اعلام کرد، اگر این روند ادامه یابد، باید تحریم های سخت تری بر ایران اعمال شود.
رسیدن به این مرحله از دانش روز با وجود محاصره شدید اقتصادی از سوی غرب، نمایانگر اراده ملت همیشه سربلند ایران برای فتح قله های علمی و رسیدن به استقلال بی قید و شرط است.
واقعیت این است که کشورهای قدرتمند جهان، هرگز سربلندی و استقلال ایران را خواهان نبوده نگاهی اجمالی به تاریخ گذشته نشان می دهد، هرگاه ملت ایران دست بر زانوهای خود زده و آماده انجام دادن تحولی عظیم گردیده، آنها با شدت در مقابل ایران صف کشیده اند.
باور دستیابی کشوری از منطقه خاورمیانه ـ با وجود تحریم های طولانی مدت ـ به چرخه کامل سوخت هسته ای، آن هم با تکیه بر همت دانشمندان جوان داخلی، برای غرب تبدیل به کابوسی دهشتناک شده است؛ تا جایی که برای توقف فعالیت های غنی سازی ایران تاکنون قطع نامه های مختلف چون 1737، 1696 و 1747 را در شورای امنیت سازمان ملل تصویب کرده اند.
با وجود تمام این تلاش های نافرجام قدرتمندان جهان، ملت ایران همچون ملی شدن صنعت نفت، دوران مبارزه با استبداد ستم شاهی و هشت سال دفاع مقدس، بر سر خواسته های خود پافشاری خواهد کرد تا به آنچه حق مسلّم مردم و سرزمینش است، دست یابد. ملت همیشه در صحنه ایران، اثبات کرد که اراده راسخ ملی ایرانیان در زمینه علوم پیشرفته روز دنیا نیز به ثمر خواهد نشست و حیات توأم با عزت، نتیجه شیرین پافشاری بر خواسته های بحق ایرانیان است.
سید شهیدان اهل قلم
مروارید گم شده یقین
در عملیات کربلای پنج، سید مرتضی مسئول اکیپ بود.
از آسمان آتش می بارید. از شدت سرما بدنمان می لرزید. آوینی گفت :« باید به جاده فاطمه الزهرا (س) که زیر آتش عراقیهاست، برویم.»
مدتی بعد «مرادی نسب»، «والایی» و «عباسی» هر سه نفر از جاده باز گشتند. از سر و صدا چشمانم را باز کردم؛ اما دوباره بی هوش افتادم.
یک ساعت بعد بیدار شدم، مرتضی بیرون سنگر نماز شب می خواند،
با خودم گفتم : « این مرد خستگی ندارد»
برای نماز صبح همه بچه ها را بیدار کرد، بعد از اقامه نماز دوباره به خط رفتیم.
حاجی فقط تا رسیدن به خط خوابید. در خط مقدم شجاعانه می دوید،
اصلا لزومی نداشت کارگردان آنجا باشد، مسئولیتهایی که در شهر داشت باید مانع حضور او در جبهه می شد،
ترس و خستگی در قاموس مرتضی راه نداشت،
او در جبهه به دنبال چیز دیگری بود.
«مروارید گم شده یقین که سخت پیدا می شد.»
منبع : كتاب هسفر خورشید
راوی: آقای همایونفر