اعمال شب مبعث
شب مبعث از شبهای متبرکه است و برای آن اعمالی ذکر شده:
* در مصباح از حضرت ابوجعفر امام جواد (ع) روایت شده که فرمود در رجب شبى است که از آنچه که بر آن آفتاب می تابد بهتر است و آن شب بیست و هفتم رجب است که در صبح آن پیغمبر خدا (ص) به رسالت مبعوث شد و براى آن شب اعمالی است که اگر شیعه ای از ما آن اعمال را در آن شب انجام دهد اجر عمل شصت سال می برد.
در مورد این عمل آمده: پس از نماز عشاء هر ساعتى از شب را تا پیش از نیمه آن بیدار شو و دوازده رکعت نماز اقامه کن و در هر رکعت حمد و سوره اى از سوره هاى کوچک مفصل ( مفصل ازسوره محمد است تا آخر قرآن) بخوان.
نمازها دو رکعتی هستند. پس از هر دو رکعت بعد از سلام؛ هفت مرتبه سوره حمد، هفت مرتبه مُعَوَّذَتَیْن، و سوره های توحید و قُلْ یا اَیُّها الْکافِرُونَ هر کدام هفت مرتبه، و سوره قدر و آیة الکرسى هر کدام را هفت مرتبه بخوان.
بعد از اتمام نماز این دعا خوانده شود:
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ وَ لَمْیَکُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً اَللّهُمَّ اِنّى اَسئَلُکَ بِمَعاقِدِ عِزِّکَ عَلَى اَرْکانِ عَرْشِکَ و َمُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ کِتابِکَ وَ بِاسْمِکَ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ وَ ذِکْرِکَ الاْعْلىَ الاْعْلىَ الاْعْلى وَ بِکَلِماتِکَ التّامّاتِ اَن تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اَنْ تَفْعَلَ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ…
ستایش خاص خدایى است که نگیرد فرزندى و نیست براى او در فرمانروایى شریکى و نیست برایش یاورى از خوارى و به بزرگى کامل بزرگش شمار، خدایا از تو خواهم به حق چیزهایى که موجبات عزتت بر پایه هاى عرشت مى باشد و به حق سرحد نهایى رحمتت از کتابت و به نام بزرگتر بزرگتر بزرگترت و به حق ذکرت که والاتر و برتر و اعلى است و به کلمات تام و تمامت….
پس بخوان هر دعایى و حاجتی که داری و درود فرست بر محمد و آلش .
* انجام غسل در این شب مستحب است.
* زیارت حضرت امیرالمؤمنین (ع) که افضل اعمال شب عید مبعث است.
10 نکته در خصوص سلامتی در قرآن
1 . بخورید و بیاشامید ; اما به اندازه کافی و لازم ; زیرا پرخوری و زیاده روی، سلامتشما را به خطر میاندازد; (اعراف/31) .
2 . همه دردها و ناراحتیهای خود را میتوانید با قرآن ریشه کن سازید; قرآن بخوانید و به آن عمل کنید و با روح قرآن مرتبط و همنوا گردید تا همه سیستمهای روح و جسم شما در تعادل مطلوب خود قرار گیرند; (یونس/57 و اسراء/82) .
3 . در فرهنگ قرآنی، این خداوند است که بیماریها را شفا میدهد و دیگران، وسیله و واسطهاند ; (شعرا/80) .
4 . اصل اول در سلامتی و صحت غذاها به فرموده قرآن، آن است که حلال و پاکیزه باشند .
این گونه غذا، میتواند مقدمات سلامتی را در بدن انسان فراهم نماید; اما این که یک ماده خوراکی واحد با ترکیبات غذایی ثابت و مشخص، در اثر حلال یا حرام بودن، دارای آثار متفاوتی بر سلامت انسان گردد، بحث علمی بسیار عمیقی میطلبد; (نحل/114 و بقره 168) . حلال یعنی چیزی که ممنوعیتشرعی ندارد و طیب یعنی چیزی که موافق طبع سالم انسانی باشد .
5 . بهترین نحوه تغذیه برای سلامت انسان که مورد سفارش قرآن کریم است، خوردن صبحا نه و شام است ; یعنی غذای روزانه در دو وعده اصلی در اول روز و آخر روز صرف گردد . این شیوه غذا خوردن بهشتیان است که در سوره مریم، آیه 62 آمده است .
6 . به فرمان قرآن، مؤمنان شایستهترین افراد در استفاده از نعمتهای الهی - مانند غذاهای پاکیزه - میباشند . خداوند میفرماید: چه کسی این غذاهای پاکیزه را بر شما حرام کرده است؟ اینها زیباییهای زندگی دنیاست که خداوند برای بهترین بندگانش خلق نموده است . پس از نعمتهای خداوند استفاده کنید; (اعراف/32 و مائده/87 و 88) . به قول امام علی (ع)، خداوند همان قدر از حرام شمردن آن چه حلال نموده است، ناراحت میشود که حرام او را نادیده بگیرید و مانند یک امر حلال انجام دهید .
7 . جالب استبدانید که خداوند مستقیما در قرآن به خوردن گوشت و ماهی و میوه اشاره میکند و آنها را از نعمتهای زندگی بخش الهی برمیشمارد و از ما میخواهد که از آنها بخوریم که به ترتیب در سوره مائده آیه 1 و 96، سوره نحل، آیه 14 و سوره مؤمنون آیه 19 آمده است .
8 . مسئله خوراک در قرآن، آن قدر مهم است که در یک آیه مستقیما فرمان داده شده است که انسان با دقت و تامل در غذایی که میخورد، بنگرد; (عبس/24) ; یعنی این که یک انسان قرآنی، باید در نحوه تغذیه خود، نهایت دقت را داشته باشد .
9 . خداوند در قرآن کریم خواب را یکی از عوامل سلامت و آرامش روح انسان برمیشمارد و آن را نعمتی قابل ستایش و آیهای از آیات اعجازآمیز الهی معرفی میکند; (روم/23 و فرقان/47) .
10 . آیا میدانید در فرهنگ قرآنی، سختترین و ناگوارترین بیماریها چیست؟ قرآن مستقیما به این بیماری اشاره نموده، آن را نام میبرد . این بیماری، مرض قلب یا بیماری دل نام دارد; چون وقتی روح و دل فردی به این بیماری گرفتار شد، از شنیدن و دیدن و درک حقایق عاجز میشود و این بدترین وضعی است که یک ا نسان پیدا میکند; (اعراف/179 و توبه/125) .
سلام و مصافحه
پيوند هاي اجتماعي، نيازمند«تحكيم» است.
استوار سازي اين رشته ها با كلّي گويي به دست نمي آيد. بايد نمونه هاي عملي و مصداقهاي خاصّ و روشن ارائه شود، تا مرزهاي دوستي و پيوند هاي عاطفي استوار تر گردد و پايدار بماند. «سلام» و دست دادن يكي از اين امور است.
سلام، چراغ سبز آشنايي است.
وقتي دو نفر به هم مي رسند، نگاه ها كه به هم مي افتد، چهره ها كه رو در رو قرار مي گيرد، نخستين علامت صداقت و مودت و بر داري، «سلام دادن» است و در پي آن، دست دادن و«مصافحه».
دو نفر را تصور كنيد كه به يكديگر مي رسند، آشنا و دوست هم هستند. در اين برخورد، بهتر است نخستين كلامشان چه باشد؟ آيا مناسب تر از «سلام» چيزي سراغ داريد؟
مفهوم سلام
سلام، اطمينان دادن به طرف مقابل است كه: هم سلامتي و تندرستي تو را خواستارم، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن، كه گزندي به تو نخواهد رسيد. من خير خواه تو هستم، نه بد خواه و كينه ورز و دشمن. سلام نوعي درود و تحيّت اسلامي است كه دو مسلمان به هم مي گويند. اين معناي شعار اسلامي سلام است.
دست دادن و دست هم را صادقانه به گرمي فشردن، نشان ديگري از محبت و صميميت و خير خواهي است . دلها را به هم نزديكتر و محبتها را بيشتر مي سازد. تماس دو دست، قلبها را نيز به هم نزديكتر مي كند،
اگر منافقانه و دروغ و فريب نباشد!
«دست در دست، چو پيوند دو قلب گرمتر مي گردد،
دل آزرده دوست،
نرمتر مي گردد…»
باري… سلام، نام خداست و تحيّت الهي. سفارش پيامبر است و امامان. تا آنجا كه فرمودند: اگر كسي پيش از سلام، شروع به سخن كرد، جواب ندهيد:
«من بدء بالكلام قبل السلام فلا تجيبوه»[1]
در حديث ديگري امام صادق(ع) از قول خداوند نقل مي كند كه: بخيل، كسي است كه از سلام دادن به ديگري بخل ورزد:
«البخيل من بخل بالسّلام»[2]
راستي… سلام دادن به ديگري نه تنها چيزي از قدر و جايگاه انسان نمي كاهد و هيچ گونه ضرر و زيان مادي، پولي، آبرويي و…. ندارد، بلكه محبت آور و صفابخش است و خدا پسند و سيره رسول خدا (صلي الله عليه واله) و روش و منش اولياء الهي است. به علاوه، نشانه اي از تواضع و فروتني و نداشتن كبر است. انسانهاي متواضع، نه تنها زيان نمي بينند، بلكه عزّت و محبوبيّت هم پيدا مي كنند. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«من التواضع ان تسلم علي من لقيت»؛[3]
از نشانه هاي فروتني اين است كه به هر كس بر خوردي، سلام دهي.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و اله) نيز فرمود:
«اذا تلاقيتم، فتلاقوا بالتسليم و التصافح»؛[4]
هر گاه يكديگر را ديدار كرديد، با «سلام» و «دست دادن» با هم ديدار كنيد.
ادب و آداب سلام
سيره رفتاري پيامبر خدا آن بود كه به هر كه مي رسيد ـ حتي كودكان ـ ابتدا به او سلام مي كرد، بخصوص در مورد سلام كردن به كودكان مي فرمود: پنج صفت است كه تا زنده ام، آنها را رها نخواهم كرد، يكي هم سلام دادن به كودكان است، تا پس از من«سنت» گردد.[5]
اين خصلت خجسته، از اخلاق حسنه و روحيه پاك و تواضع او سر چشمه مي گرفت. اينها درست؛ ولي ادب اقتضا مي كند كه كوچكترها به بزرگترها سلام كنند. در حديث آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و اله)فرمود:
كوچك به بزرگ سلام كند،
يك نفر به دو نفر،
و جمعيت كم به جمعيت فراوان،
و سواره بر پياده،
و رهگذر، بر كسي كه ايستاده است.
و ايستاده بر كسي كه نشسته است.[6]
و البته كه اگر جز اين باشد، نشان تواضع نخواهد بود!
سلام را بايد آشكارا، بلند و با صداي رسا ادا كرد. احاديث فراواني با عنوان « الجهر با السلام» و « افشاء سلام»آمده كه سفارش اكيد دارد كه سلامها، رسا و بلند باشد، نه زير لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جواب سلام نيز بايد همين گونه باشد، يعني بلند و واضح، تا طرف بشنود.
اگر در بر خورد با ديگران يا ورود به جلسه و جمعي، يا رسيدن به خانه و محل كار، سلام بگوييد، ولي آهسته، شايد سلامتان را نشوند. با اينكه شما سلام داده ايد، ولي به دليل سرو صدا يا جمع نبودن حواس يا هر عامل ديگر سلامتان را نشنوند، شما را بي ادب و بي اعتنا خواهند شمرد و متكبّر خواهند پنداشت.
يا اگر سلام ديگري را جواب دهيد؛ امّا آهسته و زير لب، به گونه اي كه نفهمد و نشنود، شايد پيش خود فكر كند مسأله اي، خصومتي و… پيش آمده، يا شما سرسنگين و متكبّر شده ايد كه حتي جواب سلامش را هم نمي دهيد يا با دشواري و بي علاقگي جواب مي دهيد.
راه جلوگيري از اين سوء تفاهمها و بد گمانيها، رعايت همان دستور ديني در معاشرتها است، يعني آشكارا سلام كردن.
امام صادق( عليه السلام) مي فرمايد:
‹‹هرگاه يكي از شما سلام مي دهد، سلامش را آشكارا بگويد. نگويدكه «سلام دادم، ولي جوابم ندادند»، شايد سلام داده ولي آنان نشنيده باشند! و هر گاه يكي از شما جواب سلام مي دهد، جواب را آشكارا و بلند بگويد، تا آن مسلمان ديگر نگويد كه « سلام كردم ولي جوابم را ندادند!›› [7]
اگر سلام مستحب است، جوابش واجب است. البته بيشترين ثواب نيز از آن كسي است كه شروع به سلام كند.
آن كه سلام مي دهد، پاسخش را بايد گرمتر و بيشتر داد، چرا كه سلام نوعي تحيت و هديه از سوي يك مؤمن است و هديه را بايد پاسخي بهتر ارائه داد، تا نشان قدر شناسي باشد. و اين تعليم قرآن كريم است كه تحيّت ديگران را به گونه اي بهتر پاسخ دهيد: «… فحيّوا باحسن منها» [8]
يا مثل همان را باز گردانيد.
دست دادن
گفتيم كه «مصافحه» هم، «دوستي آور»، «كدورت زدا» و «محبت آفرين» است. ما علاقه خود و صميميت را با دست دادن ابراز مي كنيم.
بر عكس، اگر با كسي كدورت و دشمني داشته باشيم، از دست دادن با او پرهيز مي كنيم. و به همين خاطر، اين دستور مقدس و پر بركت اسلامي، در تحكيم رابطه هاي دوستي و اخوّت، ثمر بخش است.
امام باقر (عليه السلام) فرمود: هر دو نفر مؤمني كه با هم دست بدهند، دست خدا ميان دست آنان است و دست محبت الهي بيشتر با كسي است كه طرف مقابل را بيشتر دوست بدارد.[9]
و نيز امام صادق (عليه السلام) فرمود:
هنگامي كه دو برادرديني به هم مي رسند و با هم دست مي دهند، خداوند با نظر رحمت به آنان مي نگردد و گناهانشان، آن سان كه برگ درختان مي ريزد، فرو مي ريزد، تا آنكه آن دو از هم جدا شوند.[10]
شيوه مصاحفه
دست دادن نيز، همچون سلام، ادب و آدابي دارد. يكي از آنها پيوستگي و تكرار است. در يك سفر و همراهي و ديدار، حتي چند بار دست دادن نيز مطلوب است.
ابو عبيده نقل مي كند: همراه امام باقر (عليه السلام) بودم. اول من سوار مي شدم، سپس آن حضرت. چون بر مركب خويش استوار مي شديم، سلام مي داد و احوالپرسي مي كرد، چنان كه گويي قبلاً يكديگر را نديده ايم. آنگاه مصافحه مي كرد. هر گاه هم از مركب فرود مي آمديم و روي زمين قرار مي گرفتيم، باز هم به همان صورت، سلام مي كرد و دست مي داد و احوالپرسي مي كرد و مي فرمود: «با دست دادن دو مؤمن، گناهانشان همچون برگ درختان فرو مي ريزد و نظر لطف الهي با آنان است، تا از هم جدا شوند.»[11]
از آداب ديگر مصافحه، فشردن دست، از روي محبّت و علاقه است، اما نه در حدي كه سبب رنجش و درد گردد.[12]
جابر بن عبدالله مي گويد: در ديدار با رسول خدا (صلي الله عليه و اله) بر آن حضرت سلام كردم. آن حضرت دست مرا فشارداد و فرمود: دست فشردن، همچون بوسيدن برادر ديني است.[13]
همچنين هنگام مصافحه، طول دادن و دست را زود عقب نكشيدن از آداب ديگر اين سنّت اسلامي است. در مصافحه، پاداش كسي بيشتر است كه دستش را بيشتر نگه دارد.[14]
پيامبر اسلام (صلي الله عليه و اله) نيز اين سنّت نيكو را داشت كه چون با كسي دست مي داد، آن قدر دستِ خود را نگه مي داشت، تا طرف مقابل دست خود را سست كند و عقب بكشد.[15]
باري… محبت قلبي را بايد آشكار ساخت.
علاقه، گنجي نهفته در درون است كه بايد آن را استخراج و آشكار كرد، تا از بر كاتش بهره برد. روشنترين خير و بركتش، تقويت دوستيها و تحكيم آشناييها و رابطه ها است. به دستور اسلام، هرگاه مؤمني را ملاقات مي كنيد، مصافحه كنيد، خوشرويي و چهره گشاده و بشّاش و خندان به هم نشان دهيد.[16]
از آثار ديگر مصافحه، «كينه زدايي» است. پيامبر خدا (صلي الله عليه و اله) فرمود:
«تصافحوا، فان التصافح يذهب السخيمة»[17] و «تصافحوا فانه يذهب بالغل»؛[18]
مصافحه كنيد و دست دهيد، چرا كه آن، كينه و كدورت را مي زدايد.
دست دادن با زنان
بر اساس«مكتبي» بودن مرز دوستيها و رابطه ها و معاشرتها، دست دادن با نامحرم، حرام است و صِرف دوستي و رفاقت و آشنايي و همكار بودن يا ملاحظات سياسي و ديپلماسي در سفرهاي خارجي و ديدارهاي رسمي، دليل نمي شود كه كسي با نا محرم و اجنبي، مصافحه كند. روشنفكر مآبي در اين مسأله جايي ندارد. رسول خدا فرمود: با زنان دست نمي دهم[19](البته زنان نامحرم). ودر حديث نبوي ديگري آمده است:
«اگر زني بخواهد با مرد نا محرم دست بدهد (كه نبايد دست دهد)و ناچار باشد، يا بخواهد با او«بيعت» كند، از پشت لباس (با وجود حايل و پوشش دست، دستكش) مانعي ندارد.»
البته معيار عمل، فتواي مجتهدي است كه از او تقليد مي كنيد و هر مسلمان متعهّد، بايد براي عمل خود ملاك و حجّت شرعي داشته باشد.
[1] . سفينه البحار، محدث قمي، ج 1، ص 645.
[2] . ميزان الحكمه، ري شهري، ج 4، ص 535.
[3] . خصال صدوق، ص 11.
[4] . سفينه البحار. ج 1، ص 465.
[5] . بحار الانوار(بيروت)، ج 73، ص10.
[6] . ميزان الحكمه، ج 4، ص538.
[7] . اصول كافي( عربي) كليني، ج2، ص645.
[8] . نساء، آيه 86.
[9] . اصول كافي، ج 2، ص 179.
[10] . همان، ص 183.
[11] . همان، ص 179.
[12] . بحار الانوار،ج73،ص26
[13] . همان،ص23.
[14] . همان،ص28.
[15] . همان، ص 30.
[16] . ميزان الحكمه، ج 5، ص355.
[17] . بحار الانوار، ج 74، ص158.
[18] . ميزان الحكمه، ج 5، ص 354.
[19] . كنزالعمّال، حديث475.
راههاي كسب فضائل اخلاقي
مسائل اخلاقي در هر زمان از اهميّت فوقالعادهاي برخوردار بوده ولي در عصر و زمان ما اهميت ويژهاي دارد چرا كه عوامل و انگيزههاي فساد در عصر ما از هر زماني بيشتر است.
اكتساب صفات پسنديده اخلاقي و منزه كردن قلب از رذائل اخلاقي از مهمترين مباحث قرآني و از يك نظر مهمترين هدف بعثت انبياي الهي را تشكيل ميدهد، زيرا بدون اخلاق نه دين براي مردم مفهومي دارد و نه دنياي آنها سامان مييابد همان گونه كه گفتهاند:
اقوام روزگار به اخلاق زندهاند قومي كه گشت فاقد اخلاق مردني است
در اين نوشتار بر آنيم تا بعضي از راههاي كسب فضائل اخلاقي را با استفاده از آيات قرآن به صورت مختصر تقديم خوانندگان عزيز نماييم:
1. بيداري
اولين مرحله براي رسيدن به اين هدف بيداري از غفلت است كساني هستند براساس تبعيت از غرائز حيواني خود توجه به اطراف موضوع نميكنند توجه نميكنند كه راه ديگري هم وجود دارد و هدفهايي در كار هست كه بايد آن راه را پيمود و به آن هدفها رسيد حقي هست كه بايد پذيرفت و باطلي هست كه بايد رها كرد و راه صحيحي هست كه بايد برگزيد و راه خطايي كه از آن بايد كناره گرفت.
قرآن از اين گروه با عنوان غافلان ياد ميكند و غافلان را در حكم چهارپايان به حساب ميآورد آنجا كه ميگويد: «و لقد ذرأنا لجهنّم كثيراً من الجن والانس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعينٌ…»[1] و محققاٌ بسياري از جن و انس را براي جهنم وا گذاريم: چه آن كه آن ها را دل هايي است بي ادراك و معرفت و ايده هايي بي نور و بصيرت و گوش هايي ناشنواي حقيقت؛ آن ها مانند چهار پايانند بلكه گمراه ترند، آن ها همان مردمي هستند كه غافل شدند.
2. تحقيق براي تحصيل علم و ايمان
بعد از آنكه انسان توجه پيدا كرد در عالم چنين حقايقي نيز ممكن است وجود داشته باشد براي او شك و ترديد پيدا ميشود و از خود ميپرسد آيا آنچه انبياء ميگويند حقيقت دارد يا نه؟ براي پاسخ به اين سؤال لازم است به يقين برسد نه گمان، چرا كه قرآن به مبارزه با ظنّ گرايي پرداخته و دستور مي دهد كه اساس كار انسان، بايد علمي و يقيني باشد و از آن جمله ميفرمايد: «ما يتّبع الا ظناً ان الظنّ لا يغني من الحق شيئاً»[2]
البتّه علم و ايمان ملازمه عقلي طرفيني ندارند بلكه علم مقدمه و علت ناقصه ايمان است كه بدون وجود علم ايمان كه معلول است تحقق پيدا نميكند و از اينجاست كه خداوند در قرآن ميفرمايد: «انما يخشي الله من عباده العلما»[3] اكنون پس از آنكه معلوم شد علم شرط ايمان است، اين سؤال مطرح ميشود كه راه تحصيل علم نسبت به متعلقات ايمان (توحيد، نبوت، معاد و …) چيست؟ جواب آن است كه كليد علم و بينش، فكر و انديشه است در اين زمينه آيات فراواني وجود دارد مثل «كذالك نفصّل الايات لقوم يتفكّرون»[4] و آنچه از آيات قرآن به دست ميآيد اين است كه ايمان مقتضي عمل صالح مي باشد و ما را بر انجام عمل صالح و در نتيجه اكتساب صفات اخلاقي سوق مي دهد مثل آية 37 سورة بقره كه ميفرمايد: «فإن آمنوا بمثل ما آمنتم فقد اهتدوا» البتّه ايمان در صورتي ميتواند فضائل اخلاقي و اعمال صالح و تقوا را بيفزايد كه زنده و فعال و به تعبيري ايمان مطلق و كامل باشد نه اينكه ايمان به بعض باشد ايمان به خدا و كتاب خدا باشد امّا ايمان به رسول خدا و امامت نباشد ايمان تبعيضي به شدت در قرآن نهي شده است «افتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض فما جزاء من يفعل ذلك الاخزي في الحيوة الدنيا و….»[5]
3. استعانت از عقل و شرع جهت گزينش صفات نيكو
وقتي كه انسان به اين مرحله (كسب ايمان) دست يافت در مرحلة عمل و گزينش صفات نيكو بايد از همان عقلي كه خدا و توحيد را برايش اثبات كرد كمك بگيرد تا كار «خوب» را از كار «بد» تشخيص بدهد، البته آنچه را در اين زمينه عقل ميفهمد از عقل و آنچه را نميفهمد بايد از شرع دريافت كند.[6]
4. دقت در آثار و پيامدهاي اعمال
علاوه بر اين بايد در آثار فعل و ترك كارهاي خوب و بد نيز به دقت بينديشي تا از عواقب بد اعمال ناپسند در امان باشد، ظهر الفساد في البر والبحر بما كسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلّهم يرجعون»[7] مهمترين انگيزه براي كار شايسته محبت خدا و اولياء خداست محبت الهي است كه در برابر همة گناهان و جاذبههاي منحرف كننده به انسان استقامت و پايداري ميدهد در حديثي قدسي آمده يا موسي حبِّبني الي خلقي» مرا به خلق محبوب كن[8] خدا در قرآن كريم در يك آيه به صورت مختصر و مفيد بهترين راهكار را ارائه ميدهد ميفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم لا يضركم من ضلّ اذ اهتديتم…»
5. تزكيه نفس
كوتاه سخن اينكه براي مؤمنين دو راه فرض فرموده كه هر دو منتهي به خداي سبحان است و مؤمنين را دستور ميدهد به اينكه به خود بپردازيد و از ديگران كه اهل ضلالتند صرف نظر كنيد و در زمرة وجود آنان قرار نگيريد و از گمراهيشان نهراسيد و بدانيد حساب گمراهان با پروردگار آنان است نه با مؤمنين پس بر مؤمن لازم است به كار خود و هدايت خود بپردازد و ضلالت و شيوع گناهاني كه از گمراهان ميبيند او را نلغزاند و مردم او را مشغول نكنند[9]
با ضميمه كردن اين آيه و آية قد افلح من زكّها آية 9 سورة شمس به اين نتيجه ميرسيم كه بايد براي پرداختن به خود به تزكيه نفس رجوع كنيم تا تمام رذائل را دفع نماييم.
چون بنابر اختصار است فقط اشارهاي به گامهاي مؤثر در تهذيب اخلاقي ميشود و تفسير آيات مورد نظر به خوانندگان گرامي محوّل مي گردد.
گام اوّل توبه، آية 8 سورة تحريم: يا ايها الذين آمنوا توبوا الي الله توبةً نصوحاً.
گام دوّم، مشارطة: و لقد كانوا عاهدوا الله من قبل لا يولّون الادبار و كان عهدالله مسئولاً.[10]
سوم، مراقبه نفس: الم يعلم بأنّ الله يري. [11]
چهارم، محاسبه: قبل از محاسبه الهي هر انساني بايد خو درا به حساب بكشد تا مبادا گناهي انجام داده باشد.[12]
[1] . سورة اعراف، آية 179.
[2] . سورة اعراف،آية 169.
[3] . سورة فاطر، آية 28.
[4] . سورة يونس، آية 24.
[5] . سورة بقره، آية 85.
[6] . همان.
[7] .سورة روم، آية 4.
[8] . اخلاق در قرآن، آيت الله مصباح.
[9] . الميزان، ج 6، ص 238.
[10] . سورة احزاب، آية 15.
[11] . سورة علق، آية 14.
[12] . شرح چهل حديث، حضرت امام خميني، ص 6، انتشارات مؤسسة نشر آثار امام.
توکل به خدا
امام موسی کاظم علیه السلام :
مَن اَراد ان یکون اقوی الناس فلیتوکل علی الله؛
هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید .
(بحاالانوار، ج71، ص143