علی و مبارزه با نفس نهج البلاغه، نامه 45
امام المتقین آقا امیرالمومنین علی (ع) در یکی از نامه هایش در نهج البلاغه این چنین می فرمایند: « سوگند یاد میکنم به ذات خداوند که به خواست خدا، نفس خویش را چنان
ورزیده سازم و گرسنگی بدهم که به قرص نانی و اندکی قناعت بورزد و آن را مغتنم بشمارد. آنقدر (در خلوت های شب) بگریم که آب چشمه چشمم خشک شود. شگفتا! آیا این
درست است که شتران در چراگاه ها، شکم خویش را انباشته کنند و در خوابگاه خویش بخسبند و گوسفندان در صحراها خود را سیر کنند و در جایگاه خویش آرام گیرند، علی نیز
شکم خویش را سیر کند و در بستر خود استراحت کند؟! چشم علی روشن! پس از سالیان دراز به چهارپایان اقتدا کرده است.
یگانه راه سعادت
حضرت آیت الله حسن زاده آملی (حفظه الله) نقل می کنند: وقتی در محضر مبارک استاد علامه طباطبایی (ره) به ایشان عرض کردم آقا، راه ترقی و تعالی چیست؟ فرمودند: « آقا
تخم سعادت، مراقبت است. مراقبت یعنی کشیک نفس کشیدن، یعنی حریم دل را پاسبانی کردن، یعنی سر را از تصرفات شیطانی حفظ داشتن، پاسبان حرم دل بودن، این تخم
سعادت را باید در مزرعه دل کاشت و بعد با اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآنی این تخم سعادت و نهال سعادت را پرواند.»
غفلت از حق
غفلت از حق ،کدورت قلب را زیاد کند ونفس انسان وشیطان را برانسان چیره کند ومفاسد راروز افزون کند وتذکر ویاد آوری ازحق،دل را صفا دهد وقلب را صیقلی نمایدوجلوه گاه
محبوب کند و روح را تصفیه نماید وخالص کند واز قید اسارت نفس،انسان را براند وحب دنیا را که منشأ خطیئات وسرچشمۀ سیئات است ازدل بیرون کند وهمّ واحدکند ودل را برای
ورود صـاحب مـنزل پـاک وپاکـیزه نـمایـد.(القلب حرم الله) پس ای عزیز . . . دل را عادت بده به یاد محبوب،بلکه به خواست خدا صورت قلب،صورت ذکرحق شود وکلمه طیبه
لااله الّا الله صورت اخیره وکمال اقصای نفس گردد که از این ، زادی بهتر برای سلوک الی ا…یافت نشود.
شرح چهل حدیث امام خمینی (ره) ، ص 291-292
the world and the herreafter (دنیا و اخرت)
(imam mohammad bagher (A.s
By decreasing desires،piety،asceticisim and disinterestedness to the world become it sweet to your mouth.
امام محمد باقر (ع):
با کم کردن آرزوها ،زهد و بی علاقگی به دنیاآن را در کام خود شیرین کن.
طمع
، پیامبر اکرم (ص) در زمان های قدیم حاکمی وجود داشته که منصف و خدا شناس بود. در یکی از روز ها این حاکم از وزیران و درباریان خود می پرسد آیا شخصی وجود دارد که از زمان پیامبر تا الآن زنده باشد.یکی از اطرافیان حاکم به جلو می آید و میگوید : گستاخی مرا ببخشید، پیر مردی هست که خانه اش خیلی دور می باشد و به سختی می تواند سخن بگوید.سپس حاکم دستور داد که آن پیر مرد را پیدا کنند و نزد او برند. وقتی پیر مرد نزد حاکم آمد، حاکم از او پرسید: آیا حدیثی وجود دارد که از پیامبر صحت داشته باشد. پیر مرد جواب داد:بله، پیامبر اکرم(ص) فرموده:« انسان هر چه که پیر تر می شود طمع او بیشتر می شود.»سپس حاکم به او یک کیسه طلا داد. وقتی که پیرمرد را به خانه اش بازمی گرداندند در بین راه گفت مرا باز گردانید با حاکم کاری دارم.هنگامی که نزد حاکم رسید گفت:« اگر باز هم حدیث بگویم به من طلا می دهید.»
نویسنده : سعید تقی زاده - ساعت ۳:٤۳ ب.ظ روز ۱۳۸٩/۱۱/٢٦