مدرسه علمیه فاطمه الزهرا سلام الله علیها ساوه

  • صفحه اصلی 
  • تماس با ما 
  • ثبت نام 
  • ورود 

چندگاهیست

چندگاهیست وقتی می گویم:

«اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن»

با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد

 چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه »

به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم

چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة»

دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای

چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة»

دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآنِ تو نیست

 چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا»

احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم، کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است

 چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا»

به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند

چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا»

یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی

چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا»

یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم

چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا»

 به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو ،طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم

اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم

تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد،

هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم،

هم سرپرستم باشی،

هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است…

و باز هم با شرم می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج

شما کجا دیدید که از شخص مقصر تعریف کنند؟!

12 فروردین 1396 توسط رضوانی

 

در یکی از شب های احیای ماه رمضان 1318 ش که مرحوم آیت ا… بروجردی در بروجرد منبر رفته بودند، مداح پیش از سخنرانی ایشان اشعاری در مدح علم و علما خواند. وقتی مداح به اشعاری در مدح خود آیت ا… بروجردی رسید، ایشان مثل کسی که در حال شنیدن مصیبت باشند، دستشان را روی صورت گرفتند و بعد از تمام شدن مداحی بدون مقدمه فرمودند: «مگر من با آقایان چه کرده ام که به من توهین می کنند؟!» [ همهمه ای در بین حضار به وجود آمد و همه از این که کسی به ایشان توهین کرده متعجب شدند. آیا در بین راه کسی ایشان را اذیت کرده است؟! ] آقا با اشاره دست، مردم را ساکت کردند و فرمودند: «این آقا (مداح) مطالبی را به من نسبت دادند که یا من واجدم یا فاقد. اگر فاقد باشم اتّصاف شخصی به وصفی که فاقد است، عین اهانت است و اگر احیاناً واجد باشم، بنده هرکس که باشد به جز ذَوات ائمه معصومین علیهم السلام در پیشگاه خداوند مقصر است. شما کجا دیدید که از شخص مقصر تعریف کنند؟! بعد از این شاهد چنین مطالبی نباشم.

[ الگوی زعامت ص 33 / هزار و یک حکایت اخلاقی ،ص 150 ]

 نظر دهید »

با امام حسین(ع) که رفیق بشه آدم درستی می‌شه!

12 فروردین 1396 توسط رضوانی

 

بارها می‌دیدم که با بچه‌هائی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق می‌شد و آنها را جذب ورزش می‌کرد. یکی از آن بچه‌ها که با ابراهیم رفیق شده بود خیلی از بقیه بدتر بود. حتی خیلی راحت حرف از کارهای خلاف می‌زد و اصلاً چیزی از دین نمی‌دانست. نه نماز و نه روزه، به هیچ چیز هم اهمیت نمی‌داد. یک بار به ابراهیم گفتم: “آقا ابرام اینها کین که دنبال خودت راه می‌اندازی؟” با تعجب پرسید: “چطور، چی شده ؟” گفتم: “دیشب این پسر رو با خودت آورده بودی هیئت، اون هم اومد کنار من نشست. وقتی که حاج آقا داشت صحبت می‌کرد و از مظلومیت امام حسین (ع) و از کارهای یزید می‌گفت این پسر، خیره خیره و با عصبانیت گوش می‌کرد. وقتی هم چراغ‌ها خاموش شد به جای این که گریه بکنه، مرتب فحش‌های ناجور به یزید می داد !! ” ابراهیم که با تعجب داشت به حرف‌هام گوش می‌کرد، زد زیر خنده وگفت: “عیبی نداره، این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده، مطمئن باش با امام حسین(ع) که رفیق بشه آدم درستی می‌شه، ما هم اگر بتونیم این بچه‌ها رو مذهبی کنیم هنر کردیم".دوستی ابراهیم با این پسر به آنجایی رسید که همه چیز را کنار گذاشت و یکی از بچه‌های خوب ورزشکار شد.چند ماه بعد و در یکی از روزهای عید، همان پسر یک جعبه شیرینی خرید و بعد از ورزش پخش کرد و گفت: “رفقا من مدیون همه شما هستم، من مدیون آقا ابرام هستم. اگه خدا منو با شما آشنا نکرده بود معلوم نبود الان کجا بودم و…” من و بچه‌های دیگه هم با تعجب نگاهش می‌کردیم.وقتی داشتم از در بیرون می‌رفتم اون پسر رو صدا زدم وگفتم:” از من راضی باش یکبار پشت سرت حرف زدم ” بعد هم سریع آمدم بیرون توی راه به کارهای ابراهیم دقت می‌کردم. چقدر زیبا یکی یکی بچه‌ها رو جذب ورزش می‌کرد و بعد هم اونا رو به مسجد و هیئت می‌کشوند و به قول خودش می‌انداخت تو دامن امام حسین (علیه السلام)” [ سلام بر ابراهیم ، گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ، نشر شهید ابراهیم هادی ، چاپ هفتاد و ششم ، 1394 ص 18 و 19 ]

 نظر دهید »

آیینه شو، جمال پرى طلعتان طلب !

12 فروردین 1396 توسط رضوانی

 

مرحوم “آیت اللَّه سید شهاب الدین مرعشى” نقل می کنند : در نجف نزد عالمى بزرگوار ، به طور خصوصى درس می خواندم. آن عالم بسیار مهذّب و مورد احترام همگان بود، و از کثرت علاقه به امام زمان(عج) در افواه اهل نجف از منتظران ظهور محسوب می شد. روزى براى فراگیرى درس به محضرشان رفتم، دیدم گریه می کند و بسیار پریشان است. علت آن را پرسیدم، فرمود: شب گذشته در عالم رؤیا امتحان شدم، ولى از امتحان بیرون نیامدم، در خواب به من گفته شد که آقا ظهور کرده اند و در وادى السلام نجف مردم با او بیعت می نمایند، به مجرّد شنیدن این موضوع از جا حرکت کردم و به عجله وارد خیابان شدم. دیدم غوغایى از جمعیت است و همه با سرعت هر چه بیشتر به سوى وادى السلام می روند، هر کس به فکر این است که زودتر خود را به امام برساند و با جنابش بیعت کند. دیدم عشق دیدار امام، مردم را چنان از خود بی خود ساخته که کسى را با کسى کارى نیست وآنها که تا دیروز به من عشق می ورزیدند دیگر به من اعتنا نمی کنند، بلکه با لحنى تند می گویند: آقا کنار رو و مانع راه ما نباش . کوتاه سخن آنکه احساس کردم ظهور امام بازارم را کساد کرده است، از همانجا نقشه کشیدم که در ملاقات با امام ایشان را محترمانه از ظهورش منصرف سازم. بعد از آنکه با هزار سختى به خدمتش رسیدم، عرض کردم: فدایت شوم! خودتان را به زحمت انداختید، ما کارها را ساماندهى می کردیم، نیازى نبود که خود را گرفتار سازید و زحمات طاقت فرساى رهبرى را به عهده بگیرید. بعد از چند جمله از این نوع گفتارها، یک مرتبه از خواب بیدار شدم و فهمیدم که هنوز لیاقت حضرتش را ندارم. آیینه شو، جمال پرى طلعتان طلب / جاروب کن تو خانه و پس میهمان طلب [ جبرائیل حاجی زاده ، کرامات و حکایات عاشقان خدا ، جلد سوم ، چاپ اول ،1390 انتشارات حریم علم ، ص 77 تا 79 ]

 نظر دهید »

مى كند افتادگى انسان اگر دانا شود

11 فروردین 1396 توسط رضوانی

مرحوم آيت الله ملااحمد نراقي (ره) کتابي مي نويسد، اين کتاب پس از مدتي در اختيار عالم بزرگ ديگري در مازندران قرار مي گيرد. به مناسبتي اين دو عالم يکديگر را ملاقات مي کنند و عالم مازندراني به صراحت و بي پرده، انتقاد شديدي از کتاب نوشته شده توسط مرحوم نراقي (ره) مي کند، از اين رو با هم به بحث و گفت و گو مي پردازند و پس از مدتي مشاجره از هم جدا مي شوند. عالم مازندراني پس از بازگشت به ديار خود در مي يابد که آنچه در کتاب آن عالم بزرگ آورده شده، صحيح است و انتقادهاي او بي پايه بوده، پس تصميم مي گيرد اشتباه خود را جبران کند. اين عالم مسافت زيادي را با پاي پياده با توجه به وسائل آن روز طي کرده، پس از مدت زمان زيادي به کاشان مي رسد. به سرعت به نزد مرحوم نراقي (ره) مي رود و نزد او به اشتباه خود اقرار مي کند. پس از عرض اشتباه، با وجود اصرار زياد از طرف آيت الله نراقي (ره) مبني بر ماندن نزد ايشان، آن عالم رباني خداحافظي کرده، کاشان را ترک مي کند و با سختي و طي مسافتي طولاني خود را به مازندران مي رساند. اين عالم بزرگ همه سختي ها را بر خود هموار کرد تا به اشتباهش اقرار کند و دستخوش هواي نفس نشود. ارزش انسان ز علم و معرفت پیدا شود / بى هنر گر دعوى بیجا كند رسوا شود سر فرو مى آورد هر شاخه از بارآورى / مى كند افتادگى انسان اگر دانا شود (محمد لک علی آبادی، شرح حال و کرامات اولیاء الهی، انتشارات هنارس ، چاپ سوم ، 1393 ، ص 139و 140 )

 نظر دهید »

معرفي شخصيت ها :زندگينامه حجة الاسلام والمسلمين قرائتي

11 فروردین 1396 توسط رضوانی

 محسن قرائتى فرزند علينقى، در سال 1324 هجرى در کاشان بدنيا آمدم.

مرحوم جدم، در زمان رضاخان که با تمام قدرت با اسلام و مظاهر آن مبارزه مى‏شد، جلسات قرآن را در خانه‏ هاى مردم کاشان تشکيل مى‏داد و بخشى از عمر خود را در اين راه صرف نمود. لذا فاميل ما قرائتى شد. پس از او، مرحوم پدرم با تشکيل اين جلسات در خانه‏ ها، مساجد و تکايا راه پدرش را ادامه داد و به استاد قرائت قرآن معروف شد. آن مرحوم از بازاريانى بود که حدود چهل سال با شنيدن صداى اذان، مغازه خود را مى‏بست و به سوى مسجد و نماز اول وقت مى‏شتافت.

فردى بود که با آموزش قرآن و برگزارى مجالس دينى، احياى بعضى از مساجد مخروبه و متروکه، و تلاش در اين راه، براى ديگران الگو شده بود و در عوض خداوند به او روحى مطمئن و حکمت و عرفان جوشيده از درون، عطا فرموده بود. چيزى که ذهن و فکر او را مشغول مى‏کرد، اين بود که تا حدود سن چهل سالگى صاحب فرزندى نشده بود، تا اين که با همه مشکلات موجود در آن زمان، با عنايت و لطف خداوند بزرگ، موفق به زيارت خانه خدا و اعمال حج گرديد. شايد بتوان گفت اين هم در شرايط موجود زندگى‏اش، اجرى از جانب پروردگارش نسبت به تلاش و کوشش‏هاى قرآنى و دينى‏اش بود. او در همان سفر در کنار خانه خدا چنين دعا مى‏کند: اى خدايى که فرموده‏ اى: «ادعونى استجب لکم» «بخوانيد مرا تا اجابت کنم شما را»! اى خالق يکتا! فرزندى به من عطا فرما که مبلغ قرآن و دين تو باشد. اين دعا به اجابت رسيد و خداوند او را صاحب فرزندانى نمود که برخى از آنان به لباس مقدس روحانيت در آمدند. گفتنى است که من در سنين نوجوانى که شناخت و اطلاعات کافى نداشتم با پيشنهاد مرحوم پدرم براى ورود به حوزه، موافق نبودم ولى با اصرار و تشويق او در سن چهارده سالگى وارد حوزه شدم.

يک سال در کاشان زير نظر استاد آيت‏ الله صبورى دامت برکاته مشغول درس شدم. هر شب نيز به طور مرتب در جلسه تفسير قرآن مرحوم آيت ‏الله حاج شيخ ‏على آقا نجفى‏قدس سره که بعد از نماز مغرب و عشا برقرار مى‏شد شرکت مى‏کردم. اين جلسه دل مرا به تفسير قرآن جذب نمود. از آن زمان به بعد با قرآن انس پيدا کردم و تا به حال الحمدلله ادامه دارد. با اطمينان مى‏گويم که بيشترين مطالعه من درباره قرآن و تفسير بوده و چون قرآن و کلام خدا نور است، تا به حال در راه تبليغ درمانده نشده‏ ام. حتى زمانى هم که براى ادامه تحصيل وارد حوزه علميه قم شدم، در کنار (لمعه) کتاب درسى رسمى حوزه، تفسير «مجمع البيان» را با برخى از دوستان، مطالعه و مباحثه مى‏کردم. همين که دروس سطح و مقدارى از درس خارج را در حوزه گذراندم، به فکر افتادم که خلاصه مطالعات و مباحثات تفسيرى خود را يادداشت کنم و اين کار را تا پايان چند جزء ادامه دادم. در آن ايام شنيدم که آيت الله مکارم شيرازى - دامت برکاته - با جمعى از فضلا تصميم دارند تفسير بنويسند.

من نوشته‏ هاى تفسيرى خود را ارائه دادم و ايشان هم پسنديده و من به جمع آنان پيوستم. حدود پانزده سال طول کشيد تا تفسير نمونه در 27 جلد به اتمام رسيد و تا به حال بارها تجديد چاپ و به چند زبان ترجمه شده است. تقريبا نيمى از تفسير نمونه تمام شده بود که انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى به پيروزى رسيد و من به پيشنهاد علامه شهيد مطهرى‏قدس سره و مؤافقت امام خمينى (ره ) براى اجراى برنامه درس هايى از قرآن، به تلويزيون رفتم. در اين بين به فکر افتادم درس تفسيرى را در سطح فهم عموم شروع کنم. براى اين کار با گرفتن دو همکار، علاوه بر تفسير نمونه، از ده تفسير ديگر يادداشت بردارى کرديم و برنامه تفسير خود را با عنوان «آينه وحى» در راديو آغاز کرده و تاکنون پيش رفته‏ ام. بارها از طرف دوستان و ديگران، پيشنهاد شد که آنچه را در راديو مى‏گويم، به صورت کتاب منتشر کرده و در دسترس عموم به خصوص عزيزان فرهنگى قرار دهم. با اين تصميم و نيت چند جزء از يادداشت‏هاى تفسيرى خود را در حضور دو نفر از فقهاى قرآن‏ شناس و محقق که از اساتيد حوزه علميه قم هستند خواندم و با تأييد و اصلاح آن دو بزرگوار، به سبک و برداشت‏هاى تفسيرى خود اطمينان بيشترى پيدا کردم. پس از آن چند نفر از فضلا کار بازنويسى و تدوين آن را انجام دادند و تحت عنوان «تفسير نور» منتشر گرديد.

اين تفسير داراى امتيازاتى است، که در مقدمه جلد اول ذکر شده است. برگردم به گذشته خود. سال دوم طلبگى به قم آمده، در مدرسه مرحوم آيت‏الله العظمى گلپايگانى‏ قدس سره و مدرسه خان مشغول به تحصيل شدم. سپس براى ادامه تحصيل به نجف اشرف هجرت کرده، رسائل و مکاسب را در آن جا به پايان رساندم و دوباره به قم مراجعت کردم. پس از امتحان کفايه، چند سالى هم در درس خارج شرکت کرده و در مجموع شانزده سال در کاشان، قم، مشهد و نجف بودم تا درس‏هاى سطح حوزه را تمام کردم. همواره در اين انديشه بودم که قرآن و اسلام براى همه اصناف و طبقات مردم است و کودکان و نوجوانان هم از همين مردم‏اند. ما پزشک اطفال داريم ولى روحانى اطفال نداريم، لذا تصميم گرفتم در اين راه به قصد خدمت به نسل جوان و آينده ‏سازان، اسلام و معارف قرآنى را با زبان ساده و روان به آنها منتقل نمايم. از اين رو به کاشان برگشتم و ضمن دعوت نوجوانان، برنامه تبليغى خود را با حضور هفت نفر آغاز کردم و به علت علاقه و استقبال نوجوانان، کلاس‏ها را ادامه دادم، هر هفته از قم به کاشان مى‏رفتم؛ با اين انديشه که قرآن دهها داستان و قصه دارد و پيامبر اکرم‏ صلى الله عليه وآله با همين داستان‏ها، سلمان و ابوذرها را تربيت فرموده، کلاسم را با تلفيقى از اصول عقايد، احکام و داستان‏هاى قرآنى اداره کردم، و به ارائه مطالب زنده و تازه روى تخته سياه پرداختم. نحوه کلاسدارى و قدرت تشبيه و تمثيل من، به جذابيت جلسات و استقبال از آن‏ها، به شکل چشمگيرى افزود. جلسات کاشان، چند سال ادامه داشت و برکاتى را نيز به همراه داشت. البته چون اين کار بى‏سابقه بود که يک روحانى به جاى منبر پاى تخته سياه برود و براى کودکان و نوجوانان جلسه و کلاس داشته باشد؛ گاهى مورد بى‏مهرى برخى افراد قرار مى‏گرفتم، ولى چون به کار خود اعتقاد و ايمان داشتم، در طول اين مدت آنى نسبت به کار خود با شک و ترديد نگاه نکردم، به صورتى که الان هم پس از گذشت حدود 35 سال از آغاز اين حرکت خوب و مثبت، اگر بخواهم آن را از ابتدا شروع کنم، از همان جاى قبلى، آغاز خواهم کرد. به دنبال جلسات کاشان، در قم نيز کار مشابهى را با جوانان و نوجوانان شروع کردم. در جلسات قم، فرزند آيت‏الله مشکينى دامت برکاته شرکت مى‏کرد و يادداشت‏هاى کلاس را به رؤيت و اطلاع ايشان مى‏رسانيد. يک روز آن بزرگوار به کلاس درس آمد و از نزديک اينجانب را مورد عنايت و تفقد قرار داده و فرمود: آقاى قرائتى! حاضر هستى با من يک معامله کنى؟ ثواب جلساتى که شما براى نسل جوان داريد از من، و ثواب درس‏هايى که من در حوزه مى‏دهم از شما و بعد هم در جلسه درس خود از کار و نحوه کلاس و روش جديد، تجليل و تعريف نمودند.

گفتنى است که آن روزها ايشان براى حدود هزار طلبه، درس مکاسب و تفسير مى‏فرمودند و من براى بيست نفر جوان جلسه اصول عقايد داشتم. بعد از اين برخورد، به کار و راهى که انتخاب کرده بودم، عشق و علاقه بيشترى پيدا کردم و بعد از آن هم گروه گروه طلبه‏ ها آمدند تا از نزديک روش کلاسدارى مرا مشاهده کنند. با اين گونه تشويق‏ ها و استقبال‏ ها به ذوق آمده و تصميم گرفتم مطالب را دسته‏ بندى، منظم و ياداشت کنم. البته در زمان طاغوت هم از طرف تلويزيون به پيشنهاد بعضى مرا براى اجراى برنامه و کلاس دعوت کردند، ولى به دليل اين که نخواستم بازوى دستگاه طاغوت باشم، قبول نکردم. به علت عشق زيادى که به کار داشتم، تقريبا به تمام شهرهاى ايران مسافرت نموده، کلاسى برقرار مى‏کردم. در اوائل کار به جلسات دبيران تعليمات دينى راه يافتم. در يکى از سمينارها که مقام معظم رهبرى دامت برکاته و شهيد دکتر بهشتى‏قدس سره تشريف داشتند، در آن جلسه برنامه اجرا کردم و از طرف مقام معظم رهبرى دامت برکاته مورد تفقد قرار گرفتم. ايشان مرا به منزل خود دعوت کردند و بعد از تشويق، مسجد امام حسن‏ عليه السلام را که در آن اقامه جماعت داشتند و آن روزها از مساجد فعال و موفق و مبارز پرور عليه طاغوت در مشهد بود، براى کلاسدارى در اختيارم گذاشتند. در سفر تبليغى به اهواز هم، با علامه شهيد مطهرى‏قدس سره آشنا شدم. ايشان روش کلاسدارى مرا ديده و بسيار پسنديد. من از اول، معلم قرآن بودم و با اسلوب جديدى که داشتم، نسل نو را با قرآن آشنا مى‏کرد. در زمانى که امام خمينى‏قدس سره فرياد الهى - سياسى خود را عليه طاغوت بلند کردند، من دروس مرحله اول حوزه را مى‏خواندم و شرايط سنى لازم براى شرکت در بعضى از برنامه‏ ها را نداشتم البته در آن زمان به ديدار بعضى علماى زندانى و تبعيدى در محل زندان و تبعيد مى‏رفتم و در زمينه حمايت‏هاى جانبى، اطلاع‏ رسانى و تشويق مردم به مسائل انقلاب بى‏تأثير نبودم. در همان زمان، عوامل رژيم و ساواک، براى دستگيرى من چندمرتبه شبانه به خانه پدرم در کاشان و منزل خودم در قم حمله‏ ور گشتند، ولى موفق نشدند. چند ماهى هم زندگى مخفى داشتم تا انقلاب اسلامى ايران با امدادهاى الهى و رهبرى حضرت امام خمينى‏قدس سره و پشتيبانى ملت مؤمن و غيور و شجاع به پيروزى رسيد و دوران جديدى از فعاليت‏هاى فرهنگى با احساس مسؤوليت بيشترى آغاز شد. بعد از پيروزى انقلاب، با پيشنهاد علامه شهيد مطهرى‏ قدس سره و مؤافقت امام خمينى‏قدس سره براى اجراى برنامه، به تلويزيون معرفى شدم، روزى که به آن تشکيلات وارد شدم، بيشتر کارکنان نمى‏دانستند، قبله کدام طرف است و… در آن جا با بهانه‏ گيرى و وسواس زياد مرا آزمايش کردند و زمانى که در اين جهت موفق يافتند، پيشنهاد کردند که بدون لباس روحانيت برنامه اجرا کنم و به طور علنى گفتند: ما به جز دو روحانى (حضرت امام و آية الله طالقانى) به ديگران اجازه حضور در اين تشکيلات را نمى‏دهيم.

من هم با اين پيشنهاد موافقت نکرده و اعلام داشتم: برخورد شما را به اطلاع حضرت امام‏ قدس سره خواهم رساند. بعد از اين اخطار، آنان قبول کردند که با لباس روحانى اجراى برنامه کنم. به هر حال سالهاست است که اين برنامه تلويزيونى - که از باقيات الصالحات علامه شهيد مطهرى‏قدس سره و حمايت‏هاى امام عزيزقدس سره است - برگزار مى‏شود و بر اساس نظر سنجى‏هاى خود صدا و سيما از برنامه‏ هاى مؤفق بوده است. امام خمينى‏قدس سره به واسطه‏ ى همان برنامه تلويزيونى، به اينجانب لطف و عنايت خاصى داشت و هر بار که خدمت ايشان مى‏رسيدم مورد لطف و محبت ايشان قرار مى‏گرفتم.

برنامه درس‏هايى از قرآن، که بنا بود از طرف مديريت آن زمان تلويزيون تعطيل شود، ايشان به وسيله يکى از اعضاى دفتر خود، به رئيس صدا و سيما اعلام فرمودند که اين برنامه‏ ها مفيد بوده و بايد باشد و چون من بابت اجراى برنامه‏ ها حق‏ الزحمه‏ اى دريافت نمى‏کردم، آن امام بزرگوار چند بار مبلغ قابل‏ توجهى برايم فرستاد که بخدمتشان شرفياب شده و اعلام کردم من فعلاً نياز ندارم ولى ايشان مى‏فرمود: اين از بيت‏ المال نيست و نزد شما باشد و بعد از اين آشنايى بود که آن رهبر فرزانه حکم نمايندگى خود را در سازمان نهضت سوادآموزى به من اعطا فرمود.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 189
  • 190
  • 191
  • ...
  • 192
  • ...
  • 193
  • 194
  • 195
  • ...
  • 196
  • ...
  • 197
  • 198
  • 199
  • ...
  • 209

اوقات شرعی

موضوعات

  • متفرقه
  • آموزش
    • علوم قرآن و حدیث
    • نمونه سوال کلیه دروس
    • مهارتهای زندگی
  • یاد امام و شهدا
  • اهل بیت (علیهم‌السلام)
    • حدیث و سخنان
    • زندگینامه و تاریخ
    • فضائل و مناقب
    • ولادت / شهادت
  • احکام عملی
  • طلاب
    • دل نوشته های طلاب
  • در محضر بزرگان
  • اخبار و اطلاعیه های مدرسه
  • فناوری اطلاعات و رایانه
  • نکات جالب
  • دعا و مناجات
  • پادکست
  • اخلاق
    • رذایل اخلاقی
    • فضایل اخلاقی
  • عکس نوشته
  • پزشکی
  • اشپزی
  • شبهات
  • احکام
  • سیاسی
  • داستان
  • اعمال روز
  • گفتار خنده دار

صفحه ها

  • درباره حوزه ساوه
  • سیستم آزمون سایت
  • ساوه شناسی
  • نویسندگان وبلاگ

جستجو

خبرنامه

آمار

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس