راه غلبه بر نفس، محاسبه است
بعضی اولیای خدا یک دفتری همراه خود داشتند و هر کاری که می کردند می نوشتند، در آخر روز هم نشسته و حساب کارهای خود را می کردند که ما در این روز چه کردیم، چه مقدار اطاعت خداوند متعال را نمودیم، چه مقدار سرپیچی و نافرمانی کردیم.
✅امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمودند:
از ما نیست کسی که هر روز به حساب نفس خود نرسد؛ پس اگر کار خوبی انجام داده بود خدا را شکر کند و از خدا بخواهد که آن کار را بیشتر و بهتر بتواند انجام دهد و اگر کار بدی انجام داده بود استغفار و توبه نماید.
?بحار الأنوار، ج۷۲
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه پ آله وسلم) فرمودند:
انسان مؤمن نخواهد بود، تا این که به حساب نفسش برسد؛ شدیدتر از حسابرسی شریک با شریکش و مولی با بنده اش
?بحار الأنوار، ج۷۲
دلم می سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست
▫️چندگاهیست وقتی میگویم :
«و فی کل الساعة»
دلم می سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست.
▫️وقتی می گویم:
«ولیا و حافظا»
احساس می کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است.
▫️ وقتی می گویم:
«و قائدا وناصرا»
به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش می بندد.
▫️وقتی می گویم:
«و دلیلا و عینا»
یقین دارم که تو راهنما و ناظر اعمال منی.
▫️وقتی می گویم:
«حتی تسکنه أرضک طوعا»
یقین دارم که روزی حکومت تو بر زمین گسترده می شود و همگی شاهد مدینه فاضله ات خواهیم بود.
▫️وقتی می گویم:
«و تمتعه فیها طویلا»
به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه
می خورم و….
▫️چندگاهیست دعای فرج را چند بار می خوانم
تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد،
هم اشکم بریزد،
هم در جست و جویت باشم،
هم سرپرستم باشی،
هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم,
و هم احساس کنم خدا در نزدیکی من است
شهادت جانسوز بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام تسلیت باد
ما گوشه نشینان غم فاطمه هستیم
محتاج عطا و کرم فاطمه هستیم
یک عمر چو شمع گر بسوزیم کم است
دل سوخته عمر کم فاطمه هستیم
آرام بخوابید مردم شهر!
آرام بخوابید مردم شهر!
دیگر نه بانگِ شیون و گریه ى فاطمه مىآید؛
نه صداى “عَجِّل وَفاتى سَریعا"!…
حالا گوشه ى خانه
على سر به دیوار گذاشته و
به جاى هق هق گریه، شانه هایش تکان مىخورد
و حسنین(علیهم السلام)، دست به گیسوانى مىزنند
که مادر شانه کرده!…
▫️ مادرى که حالا آرام گرفته است و به دیدار رسول خدا پَر کشیده!…
آرام بخوابید مردم شهر!
حالا گوشه ى خانه
دخترکى چادر به سَر کرده و پیراهنى را در آغوش
مى گیرد!…
و فکر مى کند: شـــــاید دوباره…
غروب جمعہ
﷽
غروب جمعہ دلم بوےیار مےگیرد
افق افق دل من را غبار مےگیرد
نہ با زیارٺ یاسین دلم شود آرام
نہ با دعاےسماتم قرار مےگیرد
مولاےمن
اینجمعههم گذشٺ ونیامدے
اللهم عجل لولیڪ الفرج