مدرسه علمیه فاطمه الزهرا سلام الله علیها ساوه

  • صفحه اصلی 
  • تماس با ما 
  • ثبت نام 
  • ورود 

تحمل در زندگی مشترک

21 اسفند 1396 توسط رضوانی

 

 

 

پیام هفته:  تحمل در زندگی مشترک    96/12/19

پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند

«من کان له امراه تؤذیه لم یقبل الله صلاتها ولا حسنه من عملها حتی تعینه وترضیه وان صامت الدهر وقامت واعتقت الرقاب وانفقت الاموال فی سبیل الله وکانت اول من ترد النار ثم قال: وعلی الرجل مثل ذلک الوزر والعذاب اذا کان لها مؤذیا ظالما  ;

 کسی که زنی دارد که [آن زن] به او آزار می رساند، خداوند نماز و کارهای نیک زن را نمی پذیرد تا اینکه به مرد کمک و او را راضی کند، اگر چه این زن تمام عمر را روزه بگیرد و نماز بخواند و بندگان را آزاد و دارایی [اش] را در راه خدا انفاق کند . و این زن نخستین کسی است که وارد آتش جهنم می شود . سپس حضرت فرمودند: مرد نیز چنین گناه و عذابی دارد اگر زنش را آزار رساند و [به او] ستم کند.                                                 وسائل الشیعة، ج 14، ص116

 

 

 

 

مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء از بزرگ‏ترین فقیهان عالَم تشیّع بوده است، در حدّى که علماى بزرگ شیعه از قول او نقل کرده‏اند که فرموده بود: اگر تمام کتاب‏هاى فقهى شیعه را در رودخانه بریزند و به دریا برود و شیعه دیگر یک ورق فقه دستش نباشد، من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه‏ام دارم، همه را بیرون مى‏دهم تا دوباره بنویسند. مرجع هم شده بود.

اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در خانه بداخلاقى مى‏کند، ولى خیلى هم خبر از داستان نداشتند. این قدر در مقام جست‏وجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالى‏قدر گاهى که به داخل خانه مى‏رود، همسرش حسابى او را کتک مى‏زند.

یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند گفتند: آقا ما داستانى شنیده‏ایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را مى‏زند؟!

فرمود : بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قوى البنیه هم هست، گاهى که عصبانى مى‏شود، حسابى مرا مى‏زند. من هم زورم به او نمى‏رسد.

گفتند: او را طلاق بدهید.گفت: نمى‏دهم.گفتند: اجازه بدهید ما زن‏هایمان را بفرستیم، ادبش کنند.گفت: این کار را هم اجازه نمى‏دهم.گفتند: چرا؟گفت: این زن در این خانه براى من از اعظم نعمت‏هاى خداست، چون وقتى بیرون مى‏آیم و در صحن امیر المومنین علیه السلام  مى‏ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز مى‏خوانند، مردم در برابر من تعظیم مى‏کنند، گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمى‏دارد، همان وقت مى‏آیم در خانه کتک مى‏خورم، هوایم بیرون مى‏رود. این چوب الهى است، این باید باشد.  

[منبع: کتاب نفس؛ شیخ حسین انصاریان، ص 328

 

 نظر دهید »

اصحاب ممتاز امام كاظم علیه السلام

03 اردیبهشت 1396 توسط رضوانی


در اين نوشتار به معرفي برخي از اصحاب و شاگردان ممتاز امام كاظم ـ عليه السلام ـ مي پردازيم:
صفوان بن مهران
صفوان از مردان پاك و موثقي بود كه بزرگان علما به روايات او اهميت مي دهند، در اخلاق و رفتار به مقامي رسيده بود كه مورد تأييد امام ـ عليه السلام ـ واقع شد. چنانكه پيشتر اشاره كرديم، همينكه از امام شنيد به ستمكاران نبايد كمك كرد، از هر گونه كمك به آنان خودداري ورزيد و شتراني را كه به كرايه به هارون مي سپرد، فروخت تا مجبور نباشد از اين راه به ستمگر كمك كرده باشد.[1]
حماد بن عيسي
حماد بن عيسي كوفي از اصحاب اجماع است و در زمان چهار امام را درك كرده و ايام زندگاني حضرت جواد ـ عليه السلام ـ سال209 وفات يافت. او در نقل حديث بسيار احتياط مي كرد و مي گفت من هفتاد حديث از حضرت صادق ـ عليه السلام ـ شنيدم و پيوسته در زياده و نقصان عبارات بعضي از آن احاديث شك مي كردم تا اكتفا بر بيست حديث نمودم. يك روز از امام كاظم ـ عليه السلام ـ درخواست دعا كرد كه خداوند تبارك و تعالي به او خانه و همسر و اولاد و خادم و حج در هر سال عنايت فرمايد. امام ـ عليه السلام ـ گفت:
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمّد وَ آلِ مُحَمَّدْ وَ ارْزُقْهُ داراً وَ زَوْجَةً وَ وَلَداً وَ خادِماً وَ الحج خمسين سَنَةً»
خداوند بر محمد و آلش درود بفرست و خانه و همسر و اولاد و خادم و پنجاه حج به او عطا فرما.
دعاي امام ـ عليه السلام ـ در حقش در حد كمال مستجاب شد و در سفر پنجاه و يكمي همين كه به وادي قناة رسيد خواست غسل احرام كند به آب سيل غرق شد.[2]
صفوان بن يحيي
وي از بزرگان اصحاب امام كاظم ـ عليه السلام ـ بود. شيخ طوسي مي نويسد: صفوان نزد اهل حديث موثق ترين مردم زمان و پارساترين آنان به شمار مي رفت.
صفوان، امام هشتم ـ عليه السلام ـ را نيز درك كرد و نزد آن حضرت مقام و منزلتي عالي داشت. امام جواد ـ عليه السلام ـ نيز صفوان را به نيكي ياد كرد و مي فرمود: خدا از او به رضايتي كه من از او دارم راضي باشد.
امام كاظم ـ عليه السلام ـ مي فرمود: ضرر دو گرگ درنده كه با هم به جان گله گوسفند بي چوپان بيفتند بيش از زيان حب رياست نسبت به دين شخص مسلمان نيست، و فرمود اما اين صفوان رياست طلب نيست.[3]
عبدالله بن جُندب
عبدالله بجلي و كوفي است. اوثقه، داراي منزلتي بلند و عابد بود. از اصحاب امام كاظم و رضا ـ عليهما السلام ـ و وكيل آن بزرگواران بود. امام هشتم دربارة او قسم خورده كه مورد رضايت خدا و رسول ماست واز مخبتين مي باشد يعني از كساني كه خداوند تبارك و تعالي دربارة ايشان فرموده:
«وَ بَشِّرِ المخبتين الَّذين اِذا ذُكِرَ اللهُ وَ جَلَتْ قُلُوبُهُمْ.»[4]
بشارت بده فروتنان و خاشعين را كه در درگاه ما آرميده و مطمئن اند آنان كه چون ذكر خداي شود نزد ايشان بترسد دلهاي ايشان از هيبت جلال رباني و طلوع انوار عظمت پروردگار.
ابراهيم بن هاشم مي گويد: عبدالله بن جندب را در صحراي عرفات ديدم درحالي كه دستها را به سوي آسمان بلند كرده بود و آب ديده اش بر روي صورتش جاري بود و بر زمين مي ريخت. وقتي وقوف در عرفات به پايان رسيد به او گفتم هيچكس را مثل تو در عرفات نيافتم. گفت به خدا قسم دعا نكردم مگر براي برادران ايماني خودم، زيرا كه از حضرت موسي بن جعفر ـ عليه السلام ـ شنيدم كه هر كس دعا به برادران مؤمن خويش كند از عرش ندا رسد كه از براي تو صد هزار برابر او باد.

ادامه »

 نظر دهید »

دوران حبس و مظلوميت امام كاظم علیه السلام

02 اردیبهشت 1396 توسط رضوانی


درباره زنداني شدن امام، اخبار متعدد و مختلفي نقل شده است. آنچه از مجموع اين روايات استفاده مي شود، اين است كه امام كاظم - عليه السّلام - دو بار به دست هارون به زندان افتاده است كه مرتبه دوم آن از سال 179 تا 183؛ يعني به مدت چهار سال به طول انجاميده و به شهادت آن حضرت منجر شده است. درباره مرتبه نخست زندان مدّت قيد نشده است. درباره دليل زنداني شدن امام در اين دو بار كه هر دو به دست هارون بوده غير از اشارات مورّخان،[1] نقلهايي است حاكي از آزادي امام از زندان اوّل هارون كه آن را بسياري از روات اخبار، نقل كرده اند.
مسعودي مي نويسد: عبدالله بن مالك خزاعي، مسؤول خانة رشيد و رئيس شرطة او مي گويد:
فرستاده هارون زماني كه هيچ گاه در چنان اوقاتي پيش من نمي آمد، وارد شده و حتي مجال پوشيدن لباس به من نداد و با آن حال مرا پيش هارون برد. وقتي وارد شدم سلام كرده، نشستم. سكوت همه جا را فرا گرفته بود. حيرت عجيبي به من دست داد و هر آن بر نگرانيم مي افزود. در اين هنگام هارون از من پرسيد: عبدالله! مي داني چرا تو را احضار كرده ام؟ گفتم: نه بخدا، گفت: يك حبشي را در خواب ديدم كه حربه اي به دست گرفته و به من مي گفت: اگر همين حالا موسي بن جعفر را آزاد نكني با اين حربه سرت را از تن جدا مي كنم. اكنون برو و او را آزاد كن و سي هزار درهم به وي بده و به او بگو كه اگر مي خواهد همين جا بماند و هر نيازي كه داشته باشد بر آورده مي كنيم؛ اگر هم مي خواهد به مدينه باز گردد، وسائل حركت او را آماده كن. با ناباوري سه بار پرسيدم: دستور مي دهيد موسي بن جعفر را آزاد كنم؟ هر مرتبه سخن خود را تكرار و بر آن تأكيد ورزيد. از پيش هارون بيرون آمده و وارد زندان شدم. وقتي موسي بن جعفر مرا ديد وحشت زده در برابر من بپا خاست. او خيال مي كرد كه من مأمور شكنجه و اذيت او هستم. گفتم آرام باشيد، من دستور دارم شما را همين لحظه آزاد كرده و سي هزار درهم در اختيارتان بگذارم. حضرت موسي بن جعفر پس از شنيدن حرفهاي من چنين فرمود: اكنون جدّم رسول خدا را در خواب ديدم كه مي فرمود: «يا مُوسي حُبِستَ مظلوماً؛ تو از راه ستم زنداني شده اي». اين دعا را بخوان كه همين امشب از زندان خلاص خواهي شد و سپس آن دعا را خواند.[2]
نقل اين روايت در كتب تاريخي ديگر، نشانة شهرت آن در ميان مورخان است، گرچه در اين نقل ها تفاوتهايي در اسامي افراد و مسائل ديگر وجود دارد.
مرحوم صدوق اين روايت را با تفصيل بيشتري نقل كرده است.[3] اشاره شد كه شبيه اين حادثه در زمان مهدي عباسي نيز رخ داده است.
در هر حال اين خبر حاكي از آن است كه هارون نسبت به علويان حساسيت فراواني داشته و سخت مراقب امام كاظم - عليه السّلام - بوده است. گفتني است كه مشي امامان شيعه كه در عمل حركت در مسيري فرهنگي بود، از شدت برخورد عباسيان با آنها مي كاست. امامان شيعه دقيقاً تقيه را به همين معنا به كار برده و هر نوع تشكل دروني را در پرده تقيه حفظ مي كردند. اين تشكل هم نوعي ارتباط علمي و امامتي بود و طرح و توطئه سياسي در آن وجود نداشت. دانسته است كه اين مقدار نيز مورد قبول حكومت نبود، چرا كه آنها، اين قبيل مسائل را مقدمه اقدامات سياسي گسترده بعدي مي ديدند. در حقيقت ارتباط امام و شيعيان، و نيز تعيين وكيل، مي توانست وسيله اي براي مقاصد سياسي در جهت براندازي حكومت و جايگزيني حكومت جديد باشد. كاري كه خود عباسيان كردند. در نهايت تهديدي كه هارون از ناحيه امام براي حكومت خويش احساس كرد سبب شد تا سخت مراقب امام باشد. بايد حسادت برخي از علويان را نسبت به موقعيت امام و سخن چيني آنها را از نظر دور نداشت. آنها به دروغ گزارشاتي به حكومت مي دادند كه سبب تحريك آنها بر ضد امام مي شدند.
نمونه اي از حوادثي كه منجر به زنداني شدن امام گرديد:
پيش از آوردن شرح برخوردهايي كه به زنداني شدن امام انجاميد، لازم است اين نكته را بدانيم كه از دلايل نفوذ علويان، آن بود كه مردم آنان را به چشم فرزندان رسول خدا - صلّي الله عليه و آله و سلم - مي نگريستند. اين چيزي است كه خود آن حضرت نيز مكرر بيان مي كردند. در برابر، امويان و عباسيان سخت با اين نظر مقابله مي كردند تا از حرمت علويان بكاهند. به نظر مي رسد خود رسول خدا - صلّي الله عليه و آله و سلم - در اين باره تعمد خاصي داشته است.
به هر روي اين كه حسنين عليهما السّلام فرزندان رسول خدا - صلّي الله عليه و آله و سلم - شناخته شوند، مي توانست سبب جلب توجه مسلمانان باشد. به همين دليل بود كه مخالفان و دشمنان اهل بيت همواره در صدد انكار اين اصل بر آمده و در طول تاريخ - با وجود آن كه اكثريت جامعه مسلمان از تسنن و تشيع، آنها را به عنوان فرزند رسول خدا - صلّي الله عليه و آله و سلم - پذيرفته بودند - حكّام كوشيده اند تا در برابر آن موضع گيري كنند. معاويه، از اين كه آنها به عنوان فرزندان رسول خدا شناخته شوند، به سختي خشمگين بود و اصرار داشت كه مردم آنان را فرزندان علي - عليه السّلام - بدانند،[4] عمرو بن عاص نيز از اين مسأله نفرت داشت.[5] حجّاج نيز در اين باره موضع تندي داشت؛ به طوري كه وقتي به او خبر دادند يحيي بن يعمر، حسن و حسين را فرزند رسول خدا مي داند، او را از خراسان فرا خواند و زير فشار گذاشت تا دليلي از قرآن براي ادعاي خود بياورد. او نيز آيه 85 از سوره انعام را كه به صراحت حضرت عيسي را فرزند ابراهيم - عليهما السّلام - معرفي مي كند براي او خواند و چنين استدلال كرد:
در صورتي كه قرآن عيسي را، كه جز از طريق مادر به ابراهيم پيوندي نداشته، فرزند آن حضرت مي داند، چگونه حسنين - عليهما السّلام - نمي توانند فرزندان رسول خدا - صلّي الله عليه و آله و سلم - شمرده شوند.[6] استاد جعفر مرتضي، شواهد بيشتري براي اين مطلب آورده است.[7]
اين مسأله در زمان هارون و در برخوردهاي او با اهل بيت پيامبر - صلّي الله عليه و آله و سلم - به ويژه امام كاظم - عليه السّلام - نيز مطرح بود و دست كم در يك برخورد، تكيه امام بر اين مطلب، يكي از علل زنداني شدن آن حضرت مي توانست به حساب آيد. در نقلي آمده: هارون الرشيد از امام كاظم - عليه السّلام - سؤال كرد: چگونه شما مي گوييد ما از ذريه رسول خدا هستيم در حالي كه پيامبر فرزند ذكور نداشته و شما فرزندان دختر او هستيد؟ آن حضرت دو دليل براي او ذكر كرد: نخست آيه 85 سورة انعام كه عيسي را فرزند ابراهيم مي شمارد. دوم آيه مباهله كه در آن، حسنين مصداق «و ابناء نا» دانسته شده اند.[8]
اين مسأله براي عباسيان كه خود بني اعمام رسول خدا - صلّي الله عليه و آله و سلم - بودند دشوارتر بود. آنها از اين راه براي اثبات خلافت خود بهره مي بردند. مروان بن ابي حفصه، شعر خود را بر مبناي همين استدلال سروده است:
أني يكون و لايكون و لم يكن لبني البنات وراثه الأعمام
چگونه ممكن است و هرگز نشده و نخواهد شد كه حق عمو به فرزندان دختران ارث برسد.

ادامه »

 2 نظر

كارنامه سياه خلافت در عصر امام كاظم علیه السلام

02 اردیبهشت 1396 توسط رضوانی

 

دوران سياه خلافت منصور كه سايه شوم آن در سراسر كشور اسلامي سنگيني مي كرد، با مرگ وي به پايان رسيد و مردم پس از 22 سال تحمل رنج و فشار، نفس راحتي كشيدند.
پس از وي فرزندش محمد مشهور به «مهدي» روي كار آمد. زمامداري مهدي در ابتدا با استقبال گرم عموم مردم روبرو گرديد، زيرا وي نخست در باغ سبز به مردم نشان داد و با اعلان فرمان «عفو عمومي» تمام زندانيان سياسي را (اعم از بني هاشم و ديگران) آزاد ساخت، و به قتل و كشتار و شكنجه و آزار مردم خاتمه بخشيد، و تمام اموال منقول و غير منقول مردم را كه پدرش منصور مصادره و ضبط كرده بود، به صاحبان آنها تحويل داد و مقدار زيادي از موجودي خزانه بيت المال را در ميان مردم تقسيم كرد.[1]
طبق نوشته «مسعودي»، مورخ مشهور، مجموع اموالي كه منصور بزور از مردم گرفته بود، بالغ بر ششصد ميليون درهم و چهارصد ميليون دينار بود!! و اين مبلغ غير از ماليات اراضي و خراجهايي بود كه منصور در زمان خلافت خود از كشاورزان گرفته بود.[2] و چون به دستور وي تمام اين اموال به عنوان «بيت المال مظالم»! در محل مخصوصي نگهداري مي شد و نام صاحب هر مالي روي آن نوشته شده بود، مهدي همه آنها را تفكيك نموده به صاحبان اموال و يا وارث آنها تحويل داد.[3]
شايد يكي از عوامل اقدام مهدي اين بود كه وقتي كه او روي كار آمد، جنبشها و نهضتهاي ضد استبدادي علويان به وسيله منصور سركوب شده و آرامش نسبي برقرار شده بود.
در هرحال اين آزادي و امنيت و رفاه اقتصادي موجبات رضايت گروههاي مختلف اجتماع را فراهم آورد و خون تازه اي در شريان حيات اجتماعي و اقتصادي به جريان انداخت.
البته اگر اين برنامه ادامه پيدا مي كرد آثار و نتايج درخشاني به بار مي آورد، ولي متأسفانه طولي نكشيد كه برنامه عوض شد و خليفه جديد چهره اصلي خود را آشكار ساخت و برنامه هاي ضد اسلامي خلفاي پيشين از نو آغاز گرديد.
كانون عياشي و فساد
«مهدي» در آغاز خلافت به پيروي از «منصور»كه مردي خشك و باصلابت بود، خيل نديمان و عناصر آلوده را كه معمولاً در دربار خلفأ بزم آرايي مي كردند، به دربار راه نداد و از خوشگذراني و مجالس عيش و نوش دوري جست، ولي بيش از يك سال نگذشته بود كه تغيير روش داد و بساط خوشگذراني و عياشي را داير كرد و نديمان را مورد توجه فوق العاده قرار داد، و هرچه خيرانديشان و رجال بي نظر عواقب ناگوار اين كار را گوشزد كردند، ترتيب اثر نداد و گفت: «آن دم خوش است كه در بزم بگذرد و زندگي بدون نديمان دركام من گوارا نيست»![4]
وي به قدري در اين راه افراط مي كرد كه حتي گوش به نصايح و اندرزهاي وزير خردمند و بافضيلت خود، «يعقوب بن داود»، نمي داد. او كه هرگز در امور كشوري از نظريات يعقوب عدول نمي كرد و نقشه ها و برنامه هاي او را صد در صد به مورد اجرا مي گذاشت، وقتي پاي بزم و عيش و نوش به ميان مي آمد، به سخنان منطقي و بي غرضانه او ترتيب اثر نمي داد.
يعقوب كه از فساد و آلودگي دربار خلافت و بوالهوسي خليفه رنج مي برد، وقتي مشاهده مي كرد كه اطرافيان مهدي در قصر خلافت اسلامي! و در حضور وي بساط ميگساري گسترده اند، مي گفت:
«آيا براي همين كارها وزارت را به عهده من گذاشته و مرا به اين سمت منصوب كرده اي؟ آيا صحيح است كه بعد از پنج نوبت اقامه نماز جماعت در مسجد جامع، بر سر سفره شراب بنشيني؟!».
ولي نديمان خليفه كه عادت كرده بودند با بيت المال مسلمانان، شب و روز به خوشگذراني بپردازند، سخنان يعقوب را به باد تمسخر گرفته مهدي را به باده گساري تشويق مي كردند و گاهي به زبان شعر مي گفتند:
فَدَع عَنكَ يَعقُوبَ بنَ داوُدَ جانِباًوَاَقبِله عَلي صَهبأَ طَيّبَ النّشرِ
يعقوب و سخنان او را رها كن و با شراب گوارا دمساز باش![5]
اين روش مهدي موجب گسترش دامنه آلودگي و لااُباليگري در جامعه اسلامي گرديد و اشعار و غزلهاي بي پرده و هوس انگيز شُعرايي مثل «بَشّار» همه جا دهن به دهن گشت و آتش به خرمن عفت و پاكي جامعه زد و صداي اعتراض بزرگان و افراد غيور از هر سو بلند شد.[6]
خليفه كه سرگرم خوشگذرانيهاي خود بود، از آگاهي به وضع مردم دور ماند و در نتيجه فساد و رشوه خواري رواج يافت و مأموران ماليات عرصه را بر مردم تنگ گرفتند. خود وي نيز بناي سختگيري گذاشت و براي نخستين بار مالياتهايي بر بازارهاي بغداد بست[7] و زندگاني كشاورزان فوق العاده پريشان گشت و از شدت فشار و سختي به ستوه آمدند.[8]
سختگيري فوق العاده نسبت به علويان
طرز رفتار مهدي از جهات مختلف با پدرش منصور فرق داشت، ولي روش اين دو، از يك جهت مثل هم بود و آن سختگيري و فشار نسبت به علويان بود. مهدي نيز مثل منصور ازهرگونه سختگيري و فشار نسبت به بني هاشم فرو گذاري نمي كرد و حتي گاهي بيش از منصور خشونت نشان مي داد. مهدي كه فرزندان علي عليه السلام - را براي حكومت خود خطرناك مي دانست، همواره در صدد كوبيدن هر جنبشي بود كه از طرف آنان رهبري مي شد. او با گرايش به سوي تشيع و همكاري با رهبران علوي بشدت مبارزه مي كرد.
مورخان مي نويسند: «قاسم بن مجاشع تميمي» هنگام مرگ خود وصيتنامه اي نوشت و براي امضاي مهدي نزد وي فرستاد. مهدي مشغول خواندن وصيتنامه شد، ولي همين كه به جمله اي رسيد كه قاسم ضمن بيان عقايد اسلامي خود، پس از اقرار به يگانگي خدا و نبوت پيامبر اسلام - صلي الله عليه و آله - ، علي عليه السلام - را به عنوان امام و جانشين پيامبر - صلي الله عليه و آله - ، معرفي كرده بود، وصيتنامه را به زمين پرت نمود و آن را تا آخر نخواند![9]

ادامه »

 نظر دهید »

فاجعه خونين فخّ‏

02 اردیبهشت 1396 توسط رضوانی


فشارها و آزار و اذيت هاي مهدي عباسي نسبت به شيعيان، رجال آزاده و دلير بني هاشم را به ستوده آورده آنها را به مقاومت در برابر يورشهاي پي در پي و خشونت‏آميز حكومت ستمگر عباسي واداشت و در اثر همين بيدادگريها، كم كم، نطفه يك نهضت مقاومت در برابر حكومت عباسي به رهبري يكي از نوادگان امام حسن مجتبي عليه‏السلام - بنام «حسين صاحب فخ»[1] منعقد گرديد.
البته هنوز اين نهضت شكل نگرفته و موعد آن كه موسم حج بود، فرا نرسيده بود ولي سختگيريهاي طاقت‏فرساي فرماندار وقت مدينه، باعث شد كه آتش اين نهضت زودتر شعله‏ور شود.
فرماندار مدينه كه از مخالفان خاندان پيامبر - صلي الله عليه و آله - بود، براي خوش خدمتي به دستگاه خلافت، و گويا به منظور اثبات لياقت خود! هر روز به بهانه‏اي رجال و شخصيتهاي بزرگ هاشمي را اذيت مي‏كرد. از جمله، آنها را مجبور مي‏ساخت هر روز در فرمانداري حاضر شده خود را معرفي نمايند، او به اين هم اكتفا نكرده، آنها را ضامن حضور يكديگر قرار مي‏داد و يكي را به علت غيبت ديگري، مؤاخذه و بازداشت مي‏نمود! [2]
يك روز «حسين صاحب فخ»و«يحيي بن عبدالله» را به خاطر غيبت يكي از بزرگان بني هاشم سخت مؤاخذه كرد و به عنوان گروگان بازداشت نمود و همين امر مثل جرقه‏اي كه به انبار باروتي برسد، موجب انفجار خشم و انزجار هاشميان گرديده نهضت آنها را جلو انداخت و آتش جنگ در مدينه شعله‏ور گرديد.
- شهيد فخّ كيست؟
چنانكه اشاره شد، رهبري اين نهضت را «حسين بن علي»مشهور به شهيد فخّ، نواده حضرت مجتبي‏، به عهده داشت. او يكي از رجال برجسته، بافضيلت و شهامت، و عاليقدر هاشمي بود. او مردي وراسته و بخشنده و بزرگوار بود و از نظر صفات عالي انساني، يك چهره معروف و ممتاز به شمار مي‏رفت. [3]
او از پدر ومادر با فضيلت و پاكدامني كه در پرتو صفات عالي انساني خود به «زوج صالح» مشهور بودند، به دنيا آمده و در خانواده فضيلت و تقوي و شهامت پرورش يافته بود.
پدر و دايي و جد و عموي مادري و عده‏اي ديگر از خويشان و نزديكان او، به وسيله «منصور دوانيقي»به شهادت رسيده بودند و اين خانواده بزرگ كه چندين نفر از مردان خود را در راه مبارزه با دشمنان اسلام قرباني داده بود، پيوسته در غم و اندوه عميقي فرو رفته بود. [4]
حسين كه در چنين خانواده‏اي پرورش يافته بود، هرگز خاطره شهادت پدر و بستگان خود را به دست دژخيمان «منصور» فراموش نمي‏كرد و يادآوري شهادت آنان روح پرشور و دلير او را كه لبريز از احساسات ضد عباسي بود، سخت آزرده مي‏ساخت، ولي به علت نامساعد بودن اوضاع و شرائط، ناگزير از سكوت درد آلودي بود.
او كه قبلاً احساساتش جريحه‏دار شده بود، بيدادگريهاي هادي عباسي و مخصوصاً حاكم مدينه، كاسه صبرش را لبريز نموده او را به سوي قيام بر ضدّ حكومت هادي پيش برد.
شكست نهضت‏
به محض آنكه حسين قيام كرد، عده زيادي از هاشيمان و مردم مدينه با او بيعت كرده با نيروهاي هادي به نبرد پرداختند و پس از آنكه طرفداران هادي را مجبور به عقب‏نشيني كردند، به فاصله چند روز، تجهيز قوانموده به سوي مكه حركت كردند تا با استفاده از اجتماع مسلمانان در ايام حج، شهر مكه را پايگاه قرار داده دامنه نهضت را توسعه بدهند. گزارش جنگ مدينه و حركت اين عده به سوي مكه، به اطلاع هادي رسيد. هادي سپاهي را به جنگ آنان فرستاد. در سرزمين «فخ» دو سپاه به هم رسيدند و جنگ سختي در گرفت. در جريان جنگ، حسين وعده‏اي ديگر از رجال و بزرگان هاشمي به شهادت رسيدند و بقيه سپاه او پراكنده شدند و
عده‏اي نيز اسير شده پس از انتقال به بغداد، به قتل رسيدند.
مزدوران حكومت هادي به كشتن آنان اكتفا نكرده از دفن اجساد آنان خودداري نمودند و سرهايشان را از تن جدا كرده ناجوانمردانه براي هادي عباسي به بغداد فرستادند كه به گفته بعضي از مورخان تعداد آنها متجاوز از صد بود.[5]
شكست نهضت شهيد فخ فاجعه بسيار تلخ و دردآلودي بود كه دل همه شيعيان و مخصوصاً خاندان پيامبر - صلي الله عليه و آله - را سخت به دردآورد و خاطره فاجعه جانگداز كربلا را در خاطرها زنده كرد.
اين فاجعه به قدري دلخراش و فجيع بود كه سالها بعد، امام جواد مي‏فرمود: پس از فاجعه كربلا هيچ فاجعه‏اي براي ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده است. [6]
پيشواي هفتم، و شهيد فخّ‏
اين حادثه بي‏ارتباط با روش پيشواي هفتم نبود، زيرا نه تنها آن حضرت از آغاز تا نضج و تشكيل نهضت از آن اطلاع داشت، بلكه با حسين شهيد فخ در تماس و ارتباط بود. گرچه پيشواي هفتم شكست نهضت را پيش بيني مي‏كرد، ليكن هنگامي كه احساس كرد حسين در تصميم خود استوار است، به او فرمود:
«گرچه تو شهيد خواهي شد، ولي باز در جهاد و پيكار كوشا باش، اين گروه، مردمي پليد و بدكارند كه اظهار ايمان مي‏كنند ولي در باطن ايمان و اعتقادي ندارند، من در اين راه اجر و پاداش شما را از خداي بزرگ مي‏خواهم». [7]
از طرف ديگر هادي عباسي كه مي‏دانست پيشواي هفتم بزرگترين شخصيت خاندان پيامبر است و سادات و بني هاشم از روش او الهام مي‏گيرند، پس از حادثه فخ، سخت خشمگين شد، زيرا اعتقاد داشت در پشت پرده، از جهاتي رهبري اين عمليات را آن حضرت به عهده داشته است، به همين جهت امام هفتم را تهديد به قتل كرده گفت:
«به خدا سوگند، حسين (صاحب فخ)، به دستور موسي بن جعفر بر ضد من قيام كرده و از او پيروي نموده است، زيرا امام و پيشواي اين خاندان كسي جز موسي بن جعفر نيست. خدا مرا بكشد اگر او را زنده بگذارم»!! [8]
اين تهديدها گرچه از طرف پيشواي هفتم با خونسردي تلقي شد، لكن در ميان خاندان پيامبر - صلي الله عليه و آله - و شيعيان و علاقه‏مندان آن حضرت سخت ايجاد وحشت كرد، ولي پيش از آنكه هادي موفق به اجراي مقاصد پليد خود گردد، طومار عمرش درهم پيچيده شد و خبر مرگش موجي از شادي و سرور در مدينه برانگيخت!
[1] . وي حسين بن علي بن حسن بن علي بن ابي طالب است و چون در سرزميني بنام «فخ» در 6 ميلي مكه در جنگ با سپاهيان خليفه عباسي به قتل رسيد، به «صاحب فخ» يا «شهيد فخ» مشهور گرديد.
[2] . محمد بن جرير الطبري، تاريخ الأمم والملوك، بيروت، دارالقاموس الحديث،ج 10، ص 25 - ابوالفرج الاًّصفهاني، مقاتل الطالبيين، نجف، منشورات المكتبةالحيدية، 1385 ه.ق، ص 294 - 295 - ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دارصاد، ج 6، ص 90.
[3] . پس از شهادت حسين بن علي، هنگامي كه سر بريده او را به مدينه آوردند، پيشواي هفتم از مشاهده آن سخت افسرده شد و با تأثر و اندوه عميق فرمود: به خدا سوگند او يك مسلمان نيكوكار بود، او بسيار روزه مي‏گرفت، فراوان نماز مي‏خواند، با فساد و آلودگي مبارزه مي‏نمود، وظيفه امر به معروف و نهي از منكر را انجام مي‏داد،او در ميان خاندان خود بي‏نظير بود ( ابوالفرج‏الاًّصفهاني، مقاتل‏الطالبيين، نجف، منشورات‏المكتبةالحيدرية، 1385 ه.ق، ص 302).
[4] . ابوالفرج‏الاًّصفهاني، همان كتاب، ص 285.
[5] . ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 6، ص 93 - محمد بن جرير الطبري، تاريخ الأمم والملوك، بيروت، دارالقاموس الحديث، ج 10، ص.28 پس از شكست سپاه حسين صاحب فخ، و شهادت او، «يحيي بن عبدالله»با گروهي به «ديلم» رفت و در آنجا به فعاليت پرداخت و مردم آن منطقه به او پيوستند و نيروي قابل توجهي تشكيل دادند، ولي هارون بادسائسي او را به بغداد آورد و به طرز فجيعي به قتل رسانيد. مشروح شهادت او را در فصل «نيرنگهاي هارون» خواهيم آورد.
[6] . مجلسي، بحارالأنوار، تهران، المكتبةالاًّسلامية، 1385 ه.ق، ج 48، ص 165.
[7] . مجلسي، همان كتاب، ص 169 - كليني، الأصول من الكافي، تهران، مكتبةالصدوق، 1381 ه.ق، ج 1، ص 366 - ابوالفرج‏الاًّصفهاني، مقاتل الطالبيين، نجف، منشورات‏المكتبةالحيدرية، 1385 ه.ق، ص 298.
[8] . مجلسي، همان كتاب ج 48، ص 151.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اوقات شرعی

موضوعات

  • متفرقه
  • آموزش
    • علوم قرآن و حدیث
    • نمونه سوال کلیه دروس
    • مهارتهای زندگی
  • یاد امام و شهدا
  • اهل بیت (علیهم‌السلام)
    • حدیث و سخنان
    • زندگینامه و تاریخ
    • فضائل و مناقب
    • ولادت / شهادت
  • احکام عملی
  • طلاب
    • دل نوشته های طلاب
  • در محضر بزرگان
  • اخبار و اطلاعیه های مدرسه
  • فناوری اطلاعات و رایانه
  • نکات جالب
  • دعا و مناجات
  • پادکست
  • اخلاق
    • رذایل اخلاقی
    • فضایل اخلاقی
  • عکس نوشته
  • پزشکی
  • اشپزی
  • شبهات
  • احکام
  • سیاسی
  • داستان
  • اعمال روز
  • گفتار خنده دار

صفحه ها

  • درباره حوزه ساوه
  • سیستم آزمون سایت
  • ساوه شناسی
  • نویسندگان وبلاگ

جستجو

خبرنامه

آمار

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس