فَرق علم پيامبر و علم امام
در ابتدا، لازم است به چند نكته اشاره شود:
1ـ پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ داراي مناصب و شئوناتي بود؛ مانند: نبّوت دريافت وحي، ولايت، رهبري مردم و مرجعيت ديني، كه تمام آن شئونات غيراز نبّوت و دريافت وحي به ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ يكي پس از ديگري منتقل شده است.
2ـ علم امام علي ـ عليه السّلام ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ علم اكتسابي و مكتبي نبوده است؛ بلكه علم لدني و خداداي بوده است كه از طريق پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ به ائمه اطهار- عليهم السلام- رسيده است.
3ـ امام علي ـ عليه السّلام ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ باب علم نبي ميباشند. در كتب اهل سنت، حديث معروف «انا مدينة العلم و عليٌ بابها»[1] آمده است. آيا علم پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه امّي بود، اكتسابي بود يا خدادادي و لَدنّي؟ حتماً قبول داريد، كه لدنّي و خدايي بوده است، امام علي ـ عليه السّلام ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ باب همان علم ميباشند.
ـ بعد از ذكر اين مقدمه، بايد گفت:
اولا: خداوندمتعال در قرآن، ائمه اطهار - عليهم السلام- را مساوي با پيامبر و پيامبر را مساوي با خود قرار داده است. «اطيعوالله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» [2]. و از اينكه فرموده است رسول و اولي الامر را اطاعت كنيد، استفاده ميشود كه اولي الامر بايد معصوم باشند، چنانكه «فخررازي» اعتراف نموده است: «لابدّ أن يكون معصوماً عن الخطاء»[3] و طبق آية 33 سورة احزاب (آية تطهير) پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و اهلبيت- عليهم السلام- داراي عصمت ميباشند.
نكتة مهم اينكه؛ لازمة مساوي قرار گرفتن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ با خداوند در اطاعت، اين نيست كه نعوذبالله پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مثل خدا شده و عملش ذاتي شود، بلكه بدين معنا است كه اوامر پيامبر همان اوامر اللهي و نواهي او، نواهي اللهي است «و ما ينطق عن الهوي ان هو الاّ وحي يُوحي، علّمه شديد القوي»[4].
آيا مساوي بودن اوليالامر با پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خصوصاً اينكه با يك امر آمده است و (اطيعوا) يك بار بيان شده است، «اطيعوا الرسول واولي الامرمنكم» نشانة اين است كه اوليالامر داراي تمام منصبهاي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميشود؟ اگر اين چنين باشد، نعوذُبالله اين اشكال بر خداوند هم وارد است؟ امّا اگر بگوئيم فقط در اطاعت مثل رسولالله ـ صلّي الله عليه و آله ـ است و رسول الله - صلي الله عليه وآله- هم در اطاعت مثل خداوند متعال است نه در تمام جهات، اين عين تصريح قرآن است ،چنانكه در ادبيات عرب وقتي ميگويند زيد مانند شير است يعني در شجاعت نه در يال و كاكل داشتن، پس لزوم اطاعت از احاديث ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ ، مانند لزوم اطاعت از حكم پيامبر اسلام است نه اينكه آنها نبي باشند.
ثانياً: پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ را عدل قرآن قرار داده است فرموده: «اني قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا (اني تارك فيكم الثقلين) كتاب الله و عترتي اهل بيتي.»[5] من در ميان شما چيزي گرانمايه را باقي گذاشتم (و يا ثقلين باقي گذاشتم) كه اگر آن را بگيريد و بدان تمسك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد. كتاب خداوند و خانوادة من، در نقل مسلم «اني تارك فيكم الثقلين»[6] دارد و در نقل خوارزمي دارد «لن يَفترقا حتي يردا عليَّ الحوض»[7] اين دو از هم جدا نميشوند تا وقتي كه در حوض كوثر بر من وارد شوند. اما دلالت حديث ثقلين اين نيست كه كلام ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ كلام خداوند است، بلكه مراد اين است همچنانكه قرآن واجبالاطاعة است كلام وحديث اهل بيت هم واجبالاطاعة ميباشد، چون هر چه ميگويند، طبق دستور خداوند ميگويند، در واقع بايد گفت كه حديث ثقلين همان چيزي را نسبت به اهل بيت ميگويد، كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حديث منزلت، نسبت به حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «ا فلا تَرضي يا علي ان تكون مني بمنزلة هارون من موسي اِلَا اَنّهُ لا نبي بعدي»[8] يا علي راضي نميشوي كه نسبت به من بمنزلة هارون نسبت به موسي باشي؟ (ميبيني تمام مناصب هارون براي تو ثابت است)، جز آنكه بعد از من نبي نيست، يعني حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و ائمه اطهار- عليهم السلام- تمام مناصب و شئونات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ را دارا ميباشند، جز رسالت و دريافت وحي؛ در نتيجه كلام و احاديث آنها از اين جهت اعتبار دارد.
ثالثاً: طبق آنچه در كتب اهل سنّت آمده است و اهلبيت- عليهم السلام- را هم به تصريح خود امام علي- عليه السلام- كه جانشينان است همان قرآن قرار دادهاند، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « علي مَعَ القرآن و القرآن مَعَ علي لن يتفرقا حتي يردا علي الحوض»[9] علي با قرآن است و قرآن با علي است و اين دو از يكديگر جدا نميشوند تا اينكه در روز قيامت كنار حوض كوثر بر من وارد شوند، حاكم گفته است اين حديث صحيح الاسناد است.[10] معناي همراه بودن علي با قرآن اين است كه هر چه علي بگويد، موافق قرآن است، مخالف قرآن نميگويد، نه اينكه بر علي وحي ميشود، و همين معني را دارد حديث «علي مع الحق و الحق مع عليّ»[11].
رابعاً: ائمه اطهار - عليهم السلام- طبق آية تطهير و آية اوليالامر، داراي عصمت ميباشند، و عصمت تنها در بعد اخلاقي و عملي (كه عدم اشتباه و عدم نسيان باشد) نيست، بلكه عصمت از جهل و عدم اشتباه در بيان مطالب علمي و ديني و تفسير قرآن و عدم اشتباه در اخذ مطالب از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در مورد وحي و غيره و عدم اشتباه و عدم مانع از رساندن آن به طور صحيح بدست مردم هم لازم است و اين خود بهترين دليل است بر اعتبار احاديث ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ و ضرورت نقل احاديث آنها.
در نتيجه: اولاً: خود قرآن اطاعت از اهلبيت (ع) را، در كنار اطاعت از خدا و پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آلهـ قرار داده است. ثانياً: خود پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حديث ثقلين، اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ را عِدل قرآن قرار داده است و در حقيقت علم آنها علمي است الهي. ثالثاً: اهل سنت در روايات خود، حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را همراه قرآن دانستهاند، كه معناي آن با توجّه به حديث منزلت و … ، عصمت ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ است بدين معنا كه آنها موافق قرآن حرف ميزنند و اين بدان معنا نيست كه بر آنها وحي نازل شود و علماي شيعه نيز قائل به چنين امري نيستند.
[1] - متقي هندي، كنزالعمال، (بيروت مؤسسة الرسالة، پنجم، 1405) ج 11، ص 614، روايت 32978.
[2] - سورة نساء، آية 59.
[3] - فخررازي، التفسير الكبير، (بيروت داراحياء التراث العربي) ج 5، جزء 10، ص 144.
[4] ـ سورة نجم، آيه 5 ـ 3.
[5] - محمد بن عيسي ترمزي صحيح ترمذي (مطبعة بولاق 1292) ج 2، ص 308.
[6] - ابوالحسن مسلم بن الحجاج القشيري، صحيح مسلم شرح النووي (بيروت، دارلفكر 1401) ج15، ص 179.
[7] - سلطان الواعظين شيرازي وشبهاي پيشاور (دارالكتب الاسلاميه، چاپ سيوهفتم 1367) ص 225.
[8] - ابي عبدالله محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري (بيروت، دارلفكر 1401) ج 4، ص208، و ج 5، ص 129 و ر . ك: ابن هشام، السيرة النبوّيه (طبع مصر 1355) ج 4، ص163 و ر. ك: متقي هندي كنزالعمال (مؤسسة الرسالة، چ پنجم، 1405) ج 11، ص 607، روايت 32934.
[9] - همان مدرك ج 11، ص 603، روايت 32912، و ر. ك: حافظ ابي عبدالله محمد حاكم نيشابوري مستدرك الصحيحين (حيدرآباد ركن 1324) ج3، ص124.
[10] - همان مدرك.
[11] - كنزل العمال (پيشين) ج 11، ص 621، روايت 33018، و ر. ك: ابن ابي الحديد معتزلي، شرح نهجالبلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم (مصر 1378) ج 2، ص 297.