چه شده که آیات الهی در ما اثر ندارد؟!
ای عزیز! اگر به هر یک از ما یک طفل ده ساله (ای) اطلاع د هد که خانه ات آتش گرفت یا پسرت در آب افتاد و الان غرق می شود، آیا اگر اشتغال به هر کار مهمی داشته باشیم، دست از آن برداشته، در تعقیب این اخبار هولناک سراسیمه می دویم یا آن که با اطمینانِ نفس نشسته اعتنا نمی کنیم؟ اکنون چه شده است، تمام آیات و اخبار و برهان و عیان به قدر خبر یک بچه ده ساله در ما تاثیر نکرده، اگر تاثیر کرده بود، راحتی را از ما سلب نموده بود. آیا این کوری باطن … را باید به چه نحو معالجه کرد؟ آیا این مرض قلبی محتاج به علاج و طبیب (نیست)؟
(امام خمینی -ره ، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 286)
وجود امام عصر علیه السلام
يكي از امتيازات مذهب تشيع اين است كه دين زنده و جاوداني است، چرا كه قائل است امام حي و زنده دارد، اديان ديگر يا رهبرانشان از دنيا رفته اند و يا هنوز متولد نشده اند تنها مذهبي كه قائل است آخرين امام او زنده است و هستي به بركت او مي چرخد، و تمام مشخصات آن امام را ضبط و ثبت نموده است، تشيع است، پروفسور «هانري كربن» فرانسوي مي گويد: «به عقيده من مذهب تشيّع تنها مذهبي است كه رابطه هدايت الهي را ميان خدا و خلق براي هميشه نگه داشته است و به طور مستمر و پيوسته، ولايت را زنده و پابرجا مي دارد. مذهب يهود، نبوت را كه رابطهاي است واقعي ميان خدا و عالم انساني در حضرت موسي(ع) ختم كرده و پس از آن به نبوت حضرت مسيح (ع) و حضرت محمد (ص) اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع مي كند، همچنين مسيحيان در حضرت مسيح متوقف شده اند، اهل سنت از مسلمانان نيز در حضرت محمد ـ صل الله عليه و آله ـ توقف كرده و با ختم نبوّت در ايشان ديگر رابطه اي ميان خالق و مخلوق، موجود نمي دانند، تنها مذهب تشيع است كه «نبوّت» را با حضرت محمد ـ صل الله عليه و آله ـ ختم شده مي داند، ولي «ولايت» را كه همان رابطه هدايت و تكميل مي باشد، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده مي داند.»[1] وبنابراين مسئله تولد آن حضرت به عنوان بزرگترين شاخصه تشيّع مورد توجه ديگران قرار گرفته، و آثار سودمند آن را بيان نمودهاند چنانكه:
. هانري كربن ميگويد: «سرزمين ايران از ديد اخروي، سرزمين انتظار است، قلمروي كه در آن امام غايب دست اندر كار فرا رساندن ساعت موعود در زمان غيبت است».[2]
وادلههاي فراواني بر حيات امام زمان (عج) داريم، كه اقامه آن هم براي اقناع مذاهب ديگر، و هم تقويت ايمان خوديها لازم و ضروري مي نمايد.
الف: دلايلي كه به صورت كلي وجود امام زنده را در هر زمان لازم و ضروري شمرده اند كه اين گروه از ادلّه هم، بر دو دسته تقسيم مي شوند:
1- دلائل عقلي محض، دلائل عقلي كه در لزوم بعثت انبياء، در تمام اديان مخصوصاً اسلام بيان شده است همچون ضرورت وجود نبي را اقتضاء، مي كند و كمال مطلق بودن خداوند، لزوم هدايت بشر به سعادت ابدي، دفع ظلم . . .[3] آن ادلّه در امامت هم جاري و ساري است، مخصوصاً در اسلام كه، نبوّت خاتمه يافته است، و حكمت الهي اقتضا مي كند، كه اين خاتميت توأم با نصب امام در هر زمان باشد، آنهم امامي كه زنده باشد، در نتيجه در اين زمان هم وجود امام زنده و حيّ در بين جامعه بشري لازم و ضروري مي باشد.[4] والّا اگر امام زنده نباشد با نظام احسن بودن هستي، و كمال مطلق بودن خداوند سازگاري ندارد.
2- دلايل نقلي؛ كه فهرست وار به برخي از آنها اشاره مي شود:
الف: امام واسطه فيض الهي و قلب عالم امكان است؛ اگر زمين لحظه اي از حجت خدا و امام زنده خالي باشد از هم مي پاشد و فرو مي ريزد، چنان كه امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «اگر زمين بدون وجود امام بماند ساكنان خود را در كام خود فرو مي برد»[5] ابن ابي الحديد از علي ـ عليه السلام ـ نقل نمود كه حضرت فرمود: «زمين خالي از حجت نيست، خواه ظاهر و آشكار و يا بيمناك و پنهان«اللهم بلي لا ت
مراحل سه گانه تربیت کودک
از پیامبر (ص) روایت است که فرمود: فرزند هفت سال سرور، هفت سال فرمانبردار و هفت سال وزیر است. (مکارم الاخلاق، ص 222) این بدان معناست که انسان درهر سنی نوعی واکنش نشان تربیت امری فرآیندی است و در تمام مدت عمر اتفاق میافتد؛ اما هر چیزی دارای بهترین زمان است و بهترین زمان تربیت، دوران کودکی و نوجوانی است. دراین دوره کودک همانند خشت خام است که هر نقشی را به خود میگیرد. از این رو سفارش بسیاری برای تادیب کودکان دراین دوره بیان شده است. امیرمومنان علی(ع) به امام حسن(ع) سفارش میکند که این زمان بهترین زمان تربیت و تادیب کودکان است؛ چنان که شیوه و سیره تربیت آن حضرت(ع) این بوده که در کودکی اقدام به تربیت و تادیب فرزندانش کرده است.
آن حضرت در وصیت به فرزندش امام حسن(ع) میفرماید:
دل جوان، مانند زمین کشت نشده است، آنچه در آن افکنده شود، میپذیرد. از این رو، پیش از آنکه دلت سخت گردد و عقلت سرگرم شود، به تربیت تو همت گماشتم. (نهج البلاغه، نامه 31).
از پـیامبر(ص) روایت است که تربیت پیش از تولد آغاز میشود:
ادبو الولادکم فی بطون امهاتهم قیل: وکیف ذلک یا رسول الله؟فقال: باطعامهم الحلال؛
فرزندانتان را در رحم مادرانشان تربیت کنید. سوال شد: این چگونه است، ای رسول خدا؟ فرمودند:
با خوراندن غذای حلال به مادرش. (جنگ مهدوی، ص 132).
آن حضرت(ص) همچنین فرمان میدهد که:
من ولد له مولود فیلوداً فی ادنه الیمنی باذان الصلاه ولیقم فی الیسری فانها عصمه من الشیطان الرجیم؛
به هر کس فرزندی داده شود، باید درگوش راست او اذان و درگوش چپ او اقامه بگوید؛ چرا که مایه ایمنی از شیطان رانده شده است. (کافی، ج6، ص 42، ح 6).
بنابراین نباید گذاشت شخصیت کودک شکل گیرد و آن گاه اقدام به تربیت وتادیب کرد.این سادگی است که کودک را رها کنیم تا به حال خودش باشد و آن گاه پس از شکل گیری شخصیت اقدام به تربیت و تادیب کنیم. برخی از مردم حتی مومنان، دختران خردسال را با وضعی نامناسب به اجتماعات میبرند و لباسهای نامناسب به میدهد. اگر درکودکی مسلط است و با طنازی و شیرین زبانی خود بر شما حکومت میکند. در هفت سال دوم موجودی فرمانبردار است. دراین دوره است که میبایست آموزشهای تربیتی دقیق ببیند؛ چون جامعه پذیری و رفتارهای اجتماعی را از طریق تقلید و پیروی از شما در این دوره یاد میگیرد پس باید دراین دوره به او آموزشهای دقیق داد تا در دوره وزارت در کنار شما همان رفتارهای مناسب و هنجاری را در پیش گیرد.
امام صادق(ع) درباره شیوه تربیتی که خودشان بر آن عمل میکردند و سیره خاندان ایشان بود، میفرماید:
انا نامرصبیاننا بالصلاه و الصیام ما اطاقوا اذاکانوا ابناء سبع سنین؛
ما هنگامی که کودکانمان هفت ساله میشوند به اندازه ای که طاقت دارند آنان را به انجام نماز و روزه فرمان میدهیم.
این بدان معناست که تربیت کودک و تادیب آنان نسبت به هنجارهای دینی و اجتماعی و آداب قومی و مذهبی میبایست از همان آغاز با توجه به توان و قدرت آنها شروع شود و این گونه نباشد که آنان را تا زمان بلوغ کامل رها کرده و سپس یک شبه از آدم بالغ بخواهیم همه این تکالیفی که تا دیروز ترک کرده بود، انجام دهد و به چیزی که عادت نداشته عمل کند و پایبند آن باشد.
امام سجاد(ع) بر این باور است که تربیت کودک بسیار سخت و دشوار است. از این رو تنها با یاری خداوند است که میتوان تربیت هنجاری را انجام داد. آن حضرت(ع) میفرماید:
اللهم.. اعنی علی تربیتهم و تادیبهم و برهم؛
خدایا مرا بر تربیت، ادب آموزی و نیکی کردن به فرزندانم یاری فرما. (صحیفه سجادیه، دعای 52)
همه تلاش والدین و اولیای مربیان باید بر این قرار باشد که کودک را در دوره کودکی و نوجوانی به خوبی تربیت کنند. پیامبر(ص) میفرماید:
اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم یغفرلکم؛
فرزندان خود را گرامی بدارید و خوب تربیتشان کنید تا گناهان شما آمرزیده شود. (مکارم الاخلاق، ص222)
دوری از خشونت در تربیت
برای تربیت نیاز نیست که از روشهای خشونت بار استفاده کرد زیرا این روش همواره نتیجه عکس میدهد، بلکه باید با روش محبت و تکریم و احترام به آنان، در تربیت و تادیب آن کوشید. پیامبر(ص) دراین باره میفرماید:
لاتضربه واهجره ولاتطل؛ کودک را نزن،
بلکه با او قهرکن، ولی نه به مدت طولانی. (عده الداعی، ص97)
امیرمومنان نیز دراین باره میفرماید:
لاادب مع غضب؛
با خشم، تربیت ممکن نیست. (غررالحکم، حدیث 92501)
پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) این شیوه آموزش را در پیش گرفته بودند. در روایت است که پیامبر هر روز صبح بر سر فرزندان و نوادگانشان دست نوازش میکشیدند. (بحارالانوار، ج410، ص99، ح 57)
ایشان دیگران را نیز سفارش میکرد که این شیوه را برای تربیت کودکان خود درپیش گیرند:
احبوا الصبیان وارحموهم و اذا وعدتموهم شیئا ففوا لهم فانهم لایدرون الاانکم ترزقونهم؛
کودکان را دوست بدارید و به آنان مهربانی کنید و هرگاه به آنها وعده دادید وفا کنید؛ زیرا آنها شما را روزی دهنده خود میدانند. (کافی، ج6، ص94، حدیث3)
اگر قرار است چیزی را به کودکان آموزش دهیم، بهترین آنها اموری است که رسول اکرم(ص) میفرماید: ایشان در این باره میگوید:
ادبوا اولادکم علی ثلاث خصال: حب نبیکم و حب اهل بیته و قراءه القرآن؛
فرزندان خود را به کسب سه خصلت تربیت کنید: دوستی پیامبرتان و دوستی خاندانش و قرائت قرآن. (غررالحکم، حدیث 8844 و نیز کنزالعمال، ج16، ص654، حدیث 90454)
فاجعه خونين فخّ
فشارها و آزار و اذيت هاي مهدي عباسي نسبت به شيعيان، رجال آزاده و دلير بني هاشم را به ستوده آورده آنها را به مقاومت در برابر يورشهاي پي در پي و خشونتآميز حكومت ستمگر عباسي واداشت و در اثر همين بيدادگريها، كم كم، نطفه يك نهضت مقاومت در برابر حكومت عباسي به رهبري يكي از نوادگان امام حسن مجتبي عليهالسلام - بنام «حسين صاحب فخ»[1] منعقد گرديد.
البته هنوز اين نهضت شكل نگرفته و موعد آن كه موسم حج بود، فرا نرسيده بود ولي سختگيريهاي طاقتفرساي فرماندار وقت مدينه، باعث شد كه آتش اين نهضت زودتر شعلهور شود.
فرماندار مدينه كه از مخالفان خاندان پيامبر - صلي الله عليه و آله - بود، براي خوش خدمتي به دستگاه خلافت، و گويا به منظور اثبات لياقت خود! هر روز به بهانهاي رجال و شخصيتهاي بزرگ هاشمي را اذيت ميكرد. از جمله، آنها را مجبور ميساخت هر روز در فرمانداري حاضر شده خود را معرفي نمايند، او به اين هم اكتفا نكرده، آنها را ضامن حضور يكديگر قرار ميداد و يكي را به علت غيبت ديگري، مؤاخذه و بازداشت مينمود! [2]
يك روز «حسين صاحب فخ»و«يحيي بن عبدالله» را به خاطر غيبت يكي از بزرگان بني هاشم سخت مؤاخذه كرد و به عنوان گروگان بازداشت نمود و همين امر مثل جرقهاي كه به انبار باروتي برسد، موجب انفجار خشم و انزجار هاشميان گرديده نهضت آنها را جلو انداخت و آتش جنگ در مدينه شعلهور گرديد.
- شهيد فخّ كيست؟
چنانكه اشاره شد، رهبري اين نهضت را «حسين بن علي»مشهور به شهيد فخّ، نواده حضرت مجتبي، به عهده داشت. او يكي از رجال برجسته، بافضيلت و شهامت، و عاليقدر هاشمي بود. او مردي وراسته و بخشنده و بزرگوار بود و از نظر صفات عالي انساني، يك چهره معروف و ممتاز به شمار ميرفت. [3]
او از پدر ومادر با فضيلت و پاكدامني كه در پرتو صفات عالي انساني خود به «زوج صالح» مشهور بودند، به دنيا آمده و در خانواده فضيلت و تقوي و شهامت پرورش يافته بود.
پدر و دايي و جد و عموي مادري و عدهاي ديگر از خويشان و نزديكان او، به وسيله «منصور دوانيقي»به شهادت رسيده بودند و اين خانواده بزرگ كه چندين نفر از مردان خود را در راه مبارزه با دشمنان اسلام قرباني داده بود، پيوسته در غم و اندوه عميقي فرو رفته بود. [4]
حسين كه در چنين خانوادهاي پرورش يافته بود، هرگز خاطره شهادت پدر و بستگان خود را به دست دژخيمان «منصور» فراموش نميكرد و يادآوري شهادت آنان روح پرشور و دلير او را كه لبريز از احساسات ضد عباسي بود، سخت آزرده ميساخت، ولي به علت نامساعد بودن اوضاع و شرائط، ناگزير از سكوت درد آلودي بود.
او كه قبلاً احساساتش جريحهدار شده بود، بيدادگريهاي هادي عباسي و مخصوصاً حاكم مدينه، كاسه صبرش را لبريز نموده او را به سوي قيام بر ضدّ حكومت هادي پيش برد.
شكست نهضت
به محض آنكه حسين قيام كرد، عده زيادي از هاشيمان و مردم مدينه با او بيعت كرده با نيروهاي هادي به نبرد پرداختند و پس از آنكه طرفداران هادي را مجبور به عقبنشيني كردند، به فاصله چند روز، تجهيز قوانموده به سوي مكه حركت كردند تا با استفاده از اجتماع مسلمانان در ايام حج، شهر مكه را پايگاه قرار داده دامنه نهضت را توسعه بدهند. گزارش جنگ مدينه و حركت اين عده به سوي مكه، به اطلاع هادي رسيد. هادي سپاهي را به جنگ آنان فرستاد. در سرزمين «فخ» دو سپاه به هم رسيدند و جنگ سختي در گرفت. در جريان جنگ، حسين وعدهاي ديگر از رجال و بزرگان هاشمي به شهادت رسيدند و بقيه سپاه او پراكنده شدند و
عدهاي نيز اسير شده پس از انتقال به بغداد، به قتل رسيدند.
مزدوران حكومت هادي به كشتن آنان اكتفا نكرده از دفن اجساد آنان خودداري نمودند و سرهايشان را از تن جدا كرده ناجوانمردانه براي هادي عباسي به بغداد فرستادند كه به گفته بعضي از مورخان تعداد آنها متجاوز از صد بود.[5]
شكست نهضت شهيد فخ فاجعه بسيار تلخ و دردآلودي بود كه دل همه شيعيان و مخصوصاً خاندان پيامبر - صلي الله عليه و آله - را سخت به دردآورد و خاطره فاجعه جانگداز كربلا را در خاطرها زنده كرد.
اين فاجعه به قدري دلخراش و فجيع بود كه سالها بعد، امام جواد ميفرمود: پس از فاجعه كربلا هيچ فاجعهاي براي ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده است. [6]
پيشواي هفتم، و شهيد فخّ
اين حادثه بيارتباط با روش پيشواي هفتم نبود، زيرا نه تنها آن حضرت از آغاز تا نضج و تشكيل نهضت از آن اطلاع داشت، بلكه با حسين شهيد فخ در تماس و ارتباط بود. گرچه پيشواي هفتم شكست نهضت را پيش بيني ميكرد، ليكن هنگامي كه احساس كرد حسين در تصميم خود استوار است، به او فرمود:
«گرچه تو شهيد خواهي شد، ولي باز در جهاد و پيكار كوشا باش، اين گروه، مردمي پليد و بدكارند كه اظهار ايمان ميكنند ولي در باطن ايمان و اعتقادي ندارند، من در اين راه اجر و پاداش شما را از خداي بزرگ ميخواهم». [7]
از طرف ديگر هادي عباسي كه ميدانست پيشواي هفتم بزرگترين شخصيت خاندان پيامبر است و سادات و بني هاشم از روش او الهام ميگيرند، پس از حادثه فخ، سخت خشمگين شد، زيرا اعتقاد داشت در پشت پرده، از جهاتي رهبري اين عمليات را آن حضرت به عهده داشته است، به همين جهت امام هفتم را تهديد به قتل كرده گفت:
«به خدا سوگند، حسين (صاحب فخ)، به دستور موسي بن جعفر بر ضد من قيام كرده و از او پيروي نموده است، زيرا امام و پيشواي اين خاندان كسي جز موسي بن جعفر نيست. خدا مرا بكشد اگر او را زنده بگذارم»!! [8]
اين تهديدها گرچه از طرف پيشواي هفتم با خونسردي تلقي شد، لكن در ميان خاندان پيامبر - صلي الله عليه و آله - و شيعيان و علاقهمندان آن حضرت سخت ايجاد وحشت كرد، ولي پيش از آنكه هادي موفق به اجراي مقاصد پليد خود گردد، طومار عمرش درهم پيچيده شد و خبر مرگش موجي از شادي و سرور در مدينه برانگيخت!
[1] . وي حسين بن علي بن حسن بن علي بن ابي طالب است و چون در سرزميني بنام «فخ» در 6 ميلي مكه در جنگ با سپاهيان خليفه عباسي به قتل رسيد، به «صاحب فخ» يا «شهيد فخ» مشهور گرديد.
[2] . محمد بن جرير الطبري، تاريخ الأمم والملوك، بيروت، دارالقاموس الحديث،ج 10، ص 25 - ابوالفرج الاًّصفهاني، مقاتل الطالبيين، نجف، منشورات المكتبةالحيدية، 1385 ه.ق، ص 294 - 295 - ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دارصاد، ج 6، ص 90.
[3] . پس از شهادت حسين بن علي، هنگامي كه سر بريده او را به مدينه آوردند، پيشواي هفتم از مشاهده آن سخت افسرده شد و با تأثر و اندوه عميق فرمود: به خدا سوگند او يك مسلمان نيكوكار بود، او بسيار روزه ميگرفت، فراوان نماز ميخواند، با فساد و آلودگي مبارزه مينمود، وظيفه امر به معروف و نهي از منكر را انجام ميداد،او در ميان خاندان خود بينظير بود ( ابوالفرجالاًّصفهاني، مقاتلالطالبيين، نجف، منشوراتالمكتبةالحيدرية، 1385 ه.ق، ص 302).
[4] . ابوالفرجالاًّصفهاني، همان كتاب، ص 285.
[5] . ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 6، ص 93 - محمد بن جرير الطبري، تاريخ الأمم والملوك، بيروت، دارالقاموس الحديث، ج 10، ص.28 پس از شكست سپاه حسين صاحب فخ، و شهادت او، «يحيي بن عبدالله»با گروهي به «ديلم» رفت و در آنجا به فعاليت پرداخت و مردم آن منطقه به او پيوستند و نيروي قابل توجهي تشكيل دادند، ولي هارون بادسائسي او را به بغداد آورد و به طرز فجيعي به قتل رسانيد. مشروح شهادت او را در فصل «نيرنگهاي هارون» خواهيم آورد.
[6] . مجلسي، بحارالأنوار، تهران، المكتبةالاًّسلامية، 1385 ه.ق، ج 48، ص 165.
[7] . مجلسي، همان كتاب، ص 169 - كليني، الأصول من الكافي، تهران، مكتبةالصدوق، 1381 ه.ق، ج 1، ص 366 - ابوالفرجالاًّصفهاني، مقاتل الطالبيين، نجف، منشوراتالمكتبةالحيدرية، 1385 ه.ق، ص 298.
[8] . مجلسي، همان كتاب ج 48، ص 151.
رأي گمشده مدرّس در مجلس
مدرّس در دوره دوّم مجلس شورا به عنوان طراز اول روحانيت که بر اساس متمّم قانون اساسي بايد در مجلس حضور و نظارت بر مصوبات مجلس داشته باشد از طرف مراجع نجف اشرف معرفي شد و در مجلس شورا شرکت کرد. و بعد از دوره دوّم از دوره سوّم تا دوره ششم از تهران انتخاب شد و در تمام اين دوره پنج گانه در مجلس حضور داشت و در تمام اين مدّت با رضاخان که از طرف انگليس روي کار آمده بود و مدّتي سردار سپه و وزير جنگ و مدّتي رئيس الوزراء بود مبارزه کرد و در سال 1304 شمسي که مجلس انقراض سلطنت قاجاريه را اعلام و احمد شاه را خلع و رضا خان را به جاي او نصب کرد مدرّس با اين جريان نيز مخالفت نمود و با رضاخان مبارزه کرد تا اين که ششمين دوره مجلس خاتمه يافت و رضا خان که اکنون سلطان مملکت است تصميم گرفت بهر ترتيب ممکن از انتخاب مدرّس در دوره هفتم جلوگيري شود. بر اين اساس دولت و شهرباني و شهرداري شروع به تجهيزاتي کردند، و وکلاي دولتي نيز دسته بندي هائي را آغاز نمودند، و بالاخره در موقع انتخابات رأي دهندگان را زير نظر گرفتند و اگر کسي نام مدرّس را در تعرفه (ورقه انتخاباتي) مي نوشت تحت تعقيب قرار مي گرفت بنابر اين هيچ رأيي به نام مدرّس خوانده نشد به طوري که مدرّس گفت:
«من يک رأي براي خودم نوشتم آن کجا است؟»[1]
به اين ترتيب دست هاي جنايت کار رضا خاني يک عالم شجاع سياستمدار، آزاد انديش و آزادي خواه را از صحنه سياست کنار زد و صداي آزادي خواهي را در مجلس شوراي ايران خاموش کرد.
[1] . علي مدرّسي، ج1، ص 102 و مدرّس قهرمان، ج2، ص 775.