حیای حسینی بی حیایی یزیدی
اگر حسین علیه السلام را آینه تمام نمای حق بدانیم، پس با روی آوردن به هر باطل و منکری، حق را فدای باطل کرده ایم. فقط مقیاسش فرق می کند. آن جا حسین علیه السلام بود و ابن زیاد، اینجا حکم خداست و خلاف حکم خدا. چرا که باطل همیشه در لباس ابن زیادها ظهور نمی کند. باطل همان تفکری است که مصلحت را بهانه نادیده گرفتن حق می کند؛ و این مصلحت، مصلحت آخرت نیست؛ مصلحت دنیا طلبی است. مردم کوفه به مصلحت این که خشم حاکم خود را برنیانگیزند، پیمان شکنی کردند و تا آنجا پیش رفتند که خود تیغه های خشم حاکم ظلم شدند.
گاهی خود ما آن قدر درگیر این به ظاهر مصلحت ها می شویم که حق فراموشمان می شود. به مصلحت اینکه کسی از ما ناخوشنود نشود امر به معروف نمی کنیم و یا به مصلحت، خیلی چیزها را به عرف نسبت می دهیم و ساده از کنارش می گذریم. می گوییم عرف دیپلماتیک خنده رویی است. آری؛ عرف، خنده دیپلماتیک است نه قهقه های دیپلماتیک. روابطی را تحت عنوان روابط دو همکار با این توجیه که نباید محیط کار خشک باشد تعریف می کنیم تا آنجا که اگر سرزده وارد دفتر کار کارمندان شویم می بینیم یک خانم و یک آقا چنان با یک دیگر سرگرم شوخی و خنده اند، انگار دو خواهر و برادرند که با هم همکار شده اند.
حسین علیه السلام در کربلا چنان رفتار می کند که تمام بهانه ها را از آدمی می گیرد. راه حسین علیه السلام، دقیقا همان راهی است که خداوند برای او برگزیده است. ولی اباعبدالله حتی به بهانه مشقت راه و تنگ بودن عرصه بر او و یارانش، از کوچکترین آداب مسلمانی دست بر نمی دارد. سیدبن طاووس و دیگران نقل کرده اند که اباعبدالله هنگام رفتن به میدان جنگ به خیام آمد و فرمود: برای من جامه ای بیاورید که کسی در آن رغبت نکند تا آن را زیر جامه هایم بپوشم تا چون کشته شدم و جامه هایم را در آوردند، آن جامه را کسی از تن من بیرون نکند. پس برای ایشان لباسی حاضر کردند ولی چون برای ایشان کوچک و تنگ بود نپوشید و فرمود: این جامه اهل ذلت است! جامه ای گشادتر از این بیاورید.[۲]
این همان آداب مسلمانی است که حسین علیه السلام خود را ملزم به رعایت آن می دانست و چنین موشکافانه خود را درگیر حیایی می کرد که می خواست پس از شهادتش نیز حفظ شود. حال بعضی از ما به بهانه این که عشق حسین علیه اسلام برای همه است، به گونه ای ناشایست در مراسم عزای او شرکت می کنیم و یا به بهانه حضور آزادانه در جامعه، خود را از قید و بند احکام آزاد می دانیم.
از نمونه های بی حیایی سپاه ابن زیاد آورده اند: چون می خواستند اسرا را از دروازه ساعات وارد شام کنند، ام کلثوم از شمر خواست تا سرهای مبارک شهدا را از اسرا جدا کند و جلوتر بفرستد تا زنان در معرض نگاه های مردمی که سرها را دنبال می کنند نباشند. ولی او برای آزار دادن اسرا چنین نکرد و سرهای مبارک شهدا را از میان اسرا عبور داد.[۳]
آن قدر حریم زن مقدس است که ام کلثوم از دشمن خود چنین درخواستی می کند تا از حریم شکنی جلوگیری شود. اگر برای حسین علیه السلام گریه می کنیم، جا دارد برای پیروانش که در عزای او گریه میکنند و خود، خود را علم نگاه نامحرمان قرار می دهند؛ و یا مردانی که با نگاه حریم زن را می شکنند نیز گریه کنیم. چرا که آن ها خود، باخود همان کاری را می کنند که سپاه ابن زیاد با اهل بیت حسین علیه اسلام کرد.
اگر امام راحل فرمود: این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته، منظور محرم و صفری نیست که عده ای بیایند، مشکی بپوشند، گریه کنند، سینه بزنند و بعد تمام شود. منظور عزاداری است که در آن حیای حسین علیه السلام را بگیریم، بی حیایی اهل باطل را بشناسیم و چنان رفتار کنیم، انگار که در خیمه حسین علیه اسلام نشسته ایم و هر آینه در حضور اوییم. اگر مقصود گریه کردن تنها بود، امام سجاد علیه اسلام در کوفه خطاب به عمه شان حضرت زینب نمی فرمود که گریه کم کند چرا که هیچ کشته ای با گریه کردن باز نمی گردد. اسلام آن دینی است که گریه هایش نیز با قصد و هدف است. همچون گریه های فاطمه سلام الله علیها بعد از وفات پدر. گریه در عزای حسین علیه اسلام زبان گویای «یا لیتنا کنا معکم» است که آماده باشی است برای رزمی درونی و بیرونی.