# خاطره شهدا
01 مرداد 1399 توسط رضوانی
# خاطره شهدا
❤ حلقه ازدواج
یک بار از بلندگوی مسجد محلهمان صدایی در فضا پیچید که:
-«به جبهه کمک کنید.»
به حلقه ازدواجم نگاه کردم و فکری از ذهنم گذشت…
*
به او گفتم:
- «امروز میخواستم برای کمک به جبهه حلقه ازدواجم رو اهدا کنم؛ ولی چون شما نبودید بدون اجازه این کار رو انجام ندادم.»
او با لبخندی گفت:
- «مسئلهای نیست، حتی میتوانی حلقه رو به خودم بدهی تا ببرم منطقه؛ یا هر وقت دیگه که اعلام کردند خودت این کار رو انجام بدهی.»
آن روز فهمیدم که مادیات هیچ ارزشی برای مرد زندگیام ندارد.
*
خاطرهای از شهید قنبر حمزوی گوارشک
راوی: همسر شهید ❤