دلنوشته
خراب شد پل شعرم خراب
جاده های شعرم مانده بی تعمیر
چقدر می رسد احساس ماه با تأخیر
هنوز خواب حضورت نمی شود تعبیر
بتاب شکل چراغی بر این شب دلگیر
چقدر حال دلم مانده بی تسکین
خراب شد پل شعرم خراب
جاده های شعرم مانده بی تعمیر
چقدر می رسد احساس ماه با تأخیر
هنوز خواب حضورت نمی شود تعبیر
بتاب شکل چراغی بر این شب دلگیر
چقدر حال دلم مانده بی تسکین
به یاد همه پدر ومادران اسیر خاک
بزرگ بود و از اهالی امروز بود
و با تمام افقهای باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود
و بارها دیدیم
که با چه قدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت
ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چه قدر تنها ماندیم
سهراب سپهری
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
درسکوتی که دلت دست دعا باز نمود ، یاد ما باش که محتاج دعائیم هنوز
جمعی از طلاب مدرسه علمیه فاطمه الزهرا سلام الله علیها ساوه عازم مشهد مقدش شدند.
السلام ای شمس! محتاج نگاهی ماندهایم
در شب تاریک و مرداب سیاهی ماندهایم
یک نظر کن تا که از دیوار ظلمت رد شویم
شاهد «نورٌ عَلی نورِ» تو در مشهد شویم