حرم مطهر امام رضا(ع) در طول زمان، رخدادهاى تلخ و شيرين فراوانى را شاهد بوده است.
اين بناى بزرگ مذهبى ، رنجها و گوارايى هاى بسيارى را چشيده تا به وضعيت كنونى خود رسيده است.
يكى از مهمترين حوادثى كه حرم مطهر هشتمين امام شاهد آن بوده، واقعه معروف به (توپ بندى گنبد مطهر) است، كه مرحوم محمدتقى مدرس رضوى در كتاب سالشمار وقايع مشهد شرح آن رخداد را چنين گزارش مى دهد:
در اوايل محرم 1330، قشون روس سواره و پياده با توپخانه و غيره از دروازه بالاخيابان وارد شدند و از كوچه چهارباغ به ارگ رفتند. تا چند روز به همين ترتيب قشون وارد مى شد و در ارگ و سربازخانه ها و منازل اطراف ارگ سكنى مى گرفتند. چندى بعد، قنسول روس جمعى از معاريف را دعوت كرد و اظهار داشت علت ورود قشون روس، براى عدم امنيت از نظر حفظ تبعه و رعاياى روس است و مقصود ديگرى نداريم. بعد از اين وقايع، قضيه يوسف خان و سيد محمد طالب الحق پيش آمد كه آن هم آن چه مظنون و بلكه نزديك به يقين است، اين است كه محرك آنها روسها بوده اند.
سيد محمد طالب الحق از تهران تبعيد شده و چندى بود به مشهد آمده بود. يوسف خان هراتى كه مقصر و مدت شش ماه در مدرسه ميرزاجعفر متحصن بود و ابداً جرأت خارج شدن از آستانه را نداشت به واسطه رابطه محرمانه كه با قنسول روس اخيراً پيدا كرده بود، از مدرسه و آستانه خارج شد و در محله سرشور نزديك قبرستان ميرهوا مجلسى تشكيل داد و مردم را به سلطنت محمدعلى شاه دعوت كرد و كاغذى نوشت مبنى بر اين كه ما اهالى خراسان مشروطه نمى خواهيم و احمدشاه را به سلطنت نمى شناسيم و محمدعلى شاه را مى خواهيم و ورقه را به حضار داد كه مهر كنند، تا اين كه جمعى را به لطايف الحيل در گرد خود جمع كرد و از آنها پذيرايى مى كرد. چند روز از اين قضيه نگذشت كه نايب على اكبر نوغانى و سيدمحمد طالب الحق، با عده اى در محله نوغان مجلسى آراستند و طالب الحق در آن مجلس نطقى كرد مبنى بر نخواستن مشروطه و برچيده شدن ادارات و غيره.. ضمناً افراد اين دو مجلس با يكديگر داخل مذاكره شدند و اندك اندك كارشان بالا گرفت و در يك روز يوسف خان با همراهان و سيد با بستگان خويش از مركزى كه داشتند با علم و بيرق حركت و به مسجد گوهرشاد ورود كردند.
بعد از اجتماع در مسجد، طالب الحق به منبر رفت و به مردم اطمينان داد وحشت نكنيد و نترسيد، ما مى خواهيم كه محمدعلى شاه به ايران مراجعت كند و بساط مشروطه را برچيند. از طرفى ، يوسف خان نيز به منبر رفت و او هم از همين مقوله نطقهايى كرد. اندك اندك بر عده مسجديان افزوده مى شد و دو دسته شدند. سيد با همراهان خود كه همه مسلّح بودند در مسجد و قسمتى از بازار سرشور و يوسف خان در صحن نو در سراچه روى حوض انبار سكنى گرفت و كسانش در صحن و حجرات منزل كردند.
اين حجرات را ديوانخانه و شربتخانه و غيره ناميدند و همه روزه يوسف خان تفنگداران خود را پشت بام صحن با طبل و شيپور مى فرستاد و به آنها مشق نظامى مى داد و بعد از آن براى مردم نطق مى كرد كه عمّاقريب شاه وارد مشهد مى شود. شما نترسيد. ما پول داريم، تفنگ و بمب و نارنجك داريم. سيد نيز نطق مى كرد و از مشروطه و مشروطه خواهان تنقيد مى كرد و آنها را بى دين مى خواند و اهالى خراسان را به اين اساس تشويق و ترغيب مى كرد. تا اين كه در اواخر صفر، كار يوسف خان بالا گرفت و تقريباً راتق و فاتق قسمتى از شهر بود. هر كه را مى خواست مضروب و يا حبس مى كرد و پول مى گرفت و در موقع حركت با طبل و فشنگ و غيره تمام را سردار مى پرداخت(؟) و معلوم نبود اين وجون از كجا به وى مى رسد. به كلى امنيت از شهر سلب شده بود به حدّى كه اهالى دايماً متوحش و پريشان بودند.
در همين بين، محمد قريش آبادى كه يك نفر از اشرار و قطاع الطريق وقت بود، پس از آن كه در خارج شهر با قراسورانهاى دولتى دو سه ساعتى جنگيد و آنها را شكست داد، به مشهد وارد و با كسان خود به يوسف خان ملحق و از طرف وى به سالار ملّى ملقّب شد. پس از ورود مؤمى اليه يوسف خان قوى شد و اعلان كرد بايد ادارات برچيده شود و گرنه خودمان به ادارات حمله و اساس آن را ويران مى كنيم. پس از اين اعلان، منشى نظام رئيس نظميه به رؤساى كميساريا امر كرد كه از خود دفاع كنند. لذا طرفين مشغول به سنگربندى شدند و مسجديان مناره هاى مسجد و گلدسته هاى صحن عتيق و سردرهاى صحنين و بازار بزرگ را سنگر كردند. كميسرها نيز سنگرها ترتيب دادند. كميسر سرشور مناره مسجد شاه و اول بازار را سنگر كرد و همچنين سايرين، و از خود دفاع مى كردند و تقريباً يك ماه و نيم طول كشيد كه طرفين شبها را از اول شب تا صبح به طرف يكديگر شليك مى كردند و به كلى سلب آسايش و راحت و امنيت از اهالى شده بود و استراحت و خواب از خوف و ترس مخصوصاً از اشخاصى كه مختصر تموّلى داشتند به كلى سلب شده بود. اشخاصى كه قادر بودند از شهر خارج شده و آنان كه در شهر بودند تقريباً حالت عزلت و انزوا اختيار كردند. كار كم كم به جايى رسيد كه كسبه و تجار دكاكين را بستند و باب معامله مسدود شد و درب حرم مطهر را نيز از اول شب مى بستند و قبل از آفتاب باز مى شد.
چهارشنبه هفدهم ربيع الاول، شورشيان به كميسارياى پايين خيابان حمله بردند و پس از زدوخورد مختصرى ، عده اى از اعضا را دستگير كردند و به صحن آورده محبوس ساختند و چندين حمله ديگر نيز كردند. من جمله، در يك حمله كه روز جمعه نوزدهم همين ماه بود، در حدود سى نفر كشته شدند. در اواخر ماه كار بى نظمى و اغتشاش خيلى بالا گرفت. كمتر شبى بود كه منازل يا دكانى به سرقت نرود. از آن جمله، دكان يك نفر از رعاياى روسيه واقع در بالاخيابان بود.
اين مسأله باعث شد كه قنسول روس علناً دخالت و اقدام كرد و بهانه به دست آورد. لذا روسها دو توپ مسلسل آوردند روى مغازه يكى از رعاياى خود كه متصل به كوچه شيخ محمدتقى و مقابل گنبد مطهر است، نصب كردند و از همان روز نظاميان روس به عنوان حفظ اموال رعاياى روس در شهر و معابر متفرق شدند و اطراف دكاكين تبعه خارجه و كاروانسراى بانك، پست نظامى گذاشتند. اهالى پس از ديدن اين وقايع در فكر خود برآمده، براى هر محله و كوچه از براى خود مستحفظ تعيين كردند و كوچه ها را درب نشانيدند. در اين بين، قنسول روس اعلانى منتشر كرد كه شورشيان خلع اسلحه و متفرق شوند و بدانند كه محمدعلى شاه به ايران نخواهد آمد. چنانچه متفرق نشوند به قوه قهريه آنها را متفرق مى كنيم. بر اثر اين اعلان، يوسف خان اظهار كرد كه من خبر صحيح دارم كه همين روزها شاه خواهد آمد و ما اكنون در مقام تهيه پذيرايى هستيم. قريب به همين مضمون اعلانى نيز خطى منتشر كرد و به اخبار دروغ يك عده احمق و ساده لوح، و به دادن پول و رشوه عده ديگرى را دور خود جمع كرد و بر فساد و آشوب افزود. همه روزها تلگرافهايى جعلى و ساختگى قرائت مى كرد كه حاكى بود از آمدن محمدعلى شاه و مطالبى قريب به همين مضمون.
اول ربيع الثانى كه مطابق بود با عيد نوروز و جمعى از يوسف خان درخواست كردند كه اين ايام عيد عمليات را متاركه كند تا مردم بتوانند ديد و بازديد عيد را انجام دهند، مشاراليه نيز قبول و اعلانى خطى به همين مضمون منتشر كرد. ولى روز يكشنبه چهارم ماه، رئيس كميسارياى نوغان را در بالاخيابان اشرار به قتل رسانيدند و طرق بعدازظهر، به كميسارياى پايين خيابان و سرشور و عيدگاه حمله كردند و جمعى كشته شدند. پس از كشته شدن رئيس كميسرى ، جمعى از تبعه روس به قنسولخانه رفتند و امنيت شهر را خواستار شدند. ديگر جاى تأملى براى ٍ قنسول نبود. بذرى كه پاشيده بود، سبز شد و موقع استفاده رسيد. لذا على الظاهر با والى مذاكره و پيشنهاد كرد يا فوراً شهر را امن و اشرار را متفرق كند و يا استعفا بدهد تا ما اشرار را متفرق كنيم. ركن الدوله بر اثر اين پيش آمدها استعفاى خود را به مركز تقديم كرد. مؤلف «انقلاب طوس» مى نويسد: سپس قنسول روس با اجازه از مركز اعلان داد هر كس تفنگ و ششلول و اسلحه به قنسولخانه تسليم كند و بليت بگيرد. تمام اعيان و اشراف مضمون اعلان را پذيرفتند. به اين مستمسك فرمانده روس از قواى شهرى كاست. بعد هم به اسم اين كه حقوق پس افتاده اجزاى نظميه را مى خواهم، تمام صاحب منصبان و مستخدمين را احضار و سپس همه را خلع اسلحه كرد. البته صحنى ها و مسجدى ها وقعى به اين اعلان نگذاشتند و خلع اسلحه نشدند. اعلانى ديگر نشر داد كه اگر تا سه روز ديگر شورشيان خلع اسلحه و متفرق نشوند مجبوراُ آنها را به قوه قهريه متفرق مى كنم. روابط محرمانه در بين آنها بود. باز هم به اين اعلان اعتنايى نگذاشتند.
روسها كه موجب اصلى اين حوادث بودند از يك طرف شورشيان را به اقامت در مسجد و صحن حفظ سنگرهاى خود تشويق مى كردند و از طرف ديگر اهل شهر را آگاه مى كردند كه اگر شورشيان از محل خود خارج و تسليم نشوند ابنيه آستانه و مسجد را توپ خواهيم زد. تا اين كه دو ساعت به غروب شنبه دهم، از طرف بالا خيابان و پايين خيابان و بانك شاهنشاهى و گل خطمى به طرف آستان قدس توپهاى شرپنلى بناى آتش فشانى گذاردند و از طرف مسجديان دفاع مى شد. ولى معلوم است يك عده افراد معمولى با قشون منظم و توپخانه چه مى تواند بكنند. بالجمله تا نيم ساعت از شب، توپ شرپنلى و مسلسل بام به صحن داخل شدند و مسجد را تصرف و با مسلسل ميان حرم شليك كردند. عده زيادى كه در حرم و رواقها پناه برده بودند مقتول شدند.
منتخب التواريخ تقريباً به اين مضمون مى نويسد در اين وقت مرتضى قلى خان متولى باشى در حرم بود. چون وضع را اين طور ديد دستمال سفيدى از يكى از درهاى حرم بيرون كرد و ساير مردمان نيز صداى امان بلند كردند و امان خواستند. لذا شليك موقوف شد. پس از آن روسها داخل رواقها و حرم مطهر گرديدند و مردم را خارج و در گوشه صحن پس از تفتيش توقيف كردند. اسرا تا صبح در صحن محبوس بودند. بعد از آفتاب به آنها امر شد كه مقتولين حرم و رواق را بردارند و در گوشه صحن طرف مدرسه عالى فاضليه جعفرى جمع كنند. پس از اتمام، عده اى از اسرا را مرخص كردند. مقتولين را اجازه دفن ندادند. و هيچ كس را اجازه ورود به صحنين نبود. بارى درب تمام عمارات آستانه را از قبيل كشيكخانه و تحويلخانه و كتابخانه و ساير عمارات و حجرات را با بيل و كلنگ شكستند و داخل شدند. سيد طالب الحق كه عمامه سياه را برداشته و شال سرخى پيچيده بود گرفتار شد.
يوسف خان و محمد نيشابورى و اكبر بلند و سايرين به خارج شهر فرار كردند. گويا روسها آنها را فرار دادند. روز دوازدهم به اولياى مقتولين اجازه دفن كشتگان خود را دادند. عصر سه شنبه 13 قنسول روس و عبدالحميد خان قنسول انگليس با شاه صاحب براى بازديد به آستانه آمدند. توليت آستانه و بعضى از رؤسا هم در آستانه مشرف بودند. بعضى مذاكرات ميانشان شد و بالاخره قنسول روس از توليت و رؤساى حاضر نوشته گرفت كه از اسباب آستانه هيچ به غارت نرفته است. البته به جز تفرقه اشرار ديگر مقصودى نبود و همين مضمون را قنسول اعلان داد. روز سه شنبه صحن عتيق و حرم و مسجد را روسها به تصرف خدمه دادند و خودشان به صحن جديد رفتند و تا روز نوزدهم در آن جا بودند و بعد آن جا را تخليه كردند و به كلى از آستانه خارج شدند. انقلاب طوس مى نويسد: تعداد گلوله هاى توپ بولمطر و گرناد كه به گنبد مطهر و ديگر مواضع مقدسه زده شد: گنبد مطهر آنچه تشخيص داده شد غير از گلوله هاى بولمطر گلوله و گرناد هفده عدد، ايوان طلاى مسجد جامع گلوله گرناد نه عدد، ايوان مقصوره مسجد جامع گلوله گرناد يازده عدد، سردر ايوان صحن جديد گلوله گرناد سه عدد، سردر كارخانه خدام يازده عدد، گنبد مسجد جامع گلوله گرناد يازده عدد، صحن جديد و عتيق و همچنين ايوان عباسى و صحن كهنه نيز چند تير خالى شده بود كه خرابى فاحشى وارد آورد. عدد گلوله هاى توپ بولمطر كه به اطراف مسجد و صحنين خالى شده بود از تحت احصاء خارج بوده است. عدد مقتولين آن روز گويا چهارصد و پانزده نفر بوده غير از مجروحين كه بعدها فوت كردند و يا اشخاصى كه خود را از ترس به چاه انداختند. از قرارى كه گفته مى شد از روسها هم سى و چهار نفر كشته شده بودند.
بالجمله چنانچه ذكر شد ركن الدوله قبل از بمباردمان آستان قدس استعفا داد و شاهزاده نيرالدوله به واليگرى تعيين شد. مشاراليه در نوزدهم جمادى الاولى به مشهد وارد شد.
نيرالدوله احكام مؤكدى صادر كرد كه مسببين انقلاب را كه بالاخره منجر به توپ بستن آستان قدس شده اند دستگير كند. لذا چند روز پس از ورود دعوتى از اعيان شهر و اشراف و اعضاى آستانه كرد و در همان مجلس اظهار كرد كه بايستى خرابى يهاى آستانه كه بر اثر بمباردمان قشون روس وارد شده است به فوريت تعمير و حضار و سايرين بايد كمك كنند و اعانه بدهند. خود نيرالدوله گويا سى هزار تومان داد و تا مبلغ صد الى صد و ده هزار تومان اعانه براى ترميم خرابى از مدعوين و غير مدعوين جمع آورى كرد. پس از آن حاج معاون التجار و حاجى معين و حاج عبدالرحيم را به ترشيز و يكى از دو نفر از اهل علم را كه در انقلاب دخالت داشتند با جمعى ديگر به اطراف تبعيد كرد. سپس امر به تعمير آستانه مقدسه داد. روز شروع به تعمير را كه قبلاً اطلاع داده بودند متولى باشى و عموم مستخدمين آستانه و معمارها و عملجات حاضر بودند خود نيرالدوله به آستانه حاضر شد و پشت بام حرم مطهر رفت و امر كرد ظرف گچى حاضر كردند، آستينهاى خود را بالا زد و اولين خشت و گچ تعمير گنبد مطهر را به دست خود كار كذاشت. در آن وقت رياست گمرك با مسيولولو بود، پس پيشكارى ماليه را هم به وى رجوع كرد. معززالملك به عنوان رياست قشون وارد گرديد و براى دستگيرى يوسف خان كه عده اى رفته بودند وى را دستگير كردند ولى نظاميان روس مانع شدند كه او را زنده وارد شهر كنند، در همان خارج شهر او را تيرباران كردند و نعش او را پانزدهم جمادى الاخر به شهر آورده به دار آويختند.
به نقل از سالشمار وقايع مشهد، نوشته محمدتقى مدرس رضوى ص 226