مهارت خودشناسي
شناخت آدمي از شخصيت خويشتن، همچون منشور کثيرالاضلاعي است که شامل جلوه ها و منظره هاي متنوع و متعددي مي باشد. اگر چه احاطه فرد به همه جوانب خويشتن خود، مقدور نيست ولي برخي از مهمترين جنبه هاي خودشناسي عبارتند از:
1. معرفت نسبت به تواناييها و قابليتها و استعدادهاي دروني
چنانچه اين مرحله از شناخت براي انسان حاصل شود، راهنماي مطمئن و قابل اعتمادي براي جهت گيريهاي جوانان در زندگي خواهد بود و علاوه بر آن، شناخت تواناييهاي دروني، زمينه ساز اعتماد به نفس نسل جوان مي باشد و عامل بازدارنده اي نيز در برابر شکستهاي احتمالي روحي خواهد بود.
2. معرفت نسبت به ويژگيهاي رشد و تحول (خصائص سنّي)
با توجه به اينکه انسان در هر مرحله از دوران رشد، واجد ويژگيها و صفات خاصي مي باشد، شناخت جوانان در اين زمينه، مي تواند به لحاظ تطبيق دادن جلوه هاي رفتاري با معيارهاي رشد، ذهن نسل جوان را آرامش خاطر ببخشد و اطمينان بيافريند. به عنوان مثال جواني که مي داند از ويژگيهاي اين دوران، «خواهشهاي متضاد» است، نسبت به جوان ديگري که فاقد چنين آگاهي مي باشد، ساده تر و سريعتر مي تواند با خود کنار آيد.
3. معرفت نسبت به نيازهاي اساسي رواني
لازم به ذکر است که نيازهاي انسان به طور عمده شامل نيازهاي اوليه و نيازهاي ثانويه مي باشد. نيازهاي اوليه يا فيزيولوژيک (زيستي) عبارتند از نياز به آب، غذا، اکسيژن، استراحت، خواب و برخي نيازهاي غريزي ديگر، که معمولاً ميان انسان و حيوان، مشترک مي باشد.
نيازهاي ثانويه، عبارتند از: نياز به ايمني (امنيت خاطر)، نياز به ابراز وجود، نياز به داد و ستد عاطفي، نياز به پيشرفت و موقعيت، نياز به معناجويي، نياز به تعلق (وابستگي) و در نهايت نياز به خودشکوفايي يا تحقق خويشتن، و چنانچه اين نيازها به خوبي تأمين شود، علاوه بر آرامش دروني، حسّ اطمينان به ديگران نيز رشد نموده و رويکرد مثبتي نسبت به دنيا در آدمي ايجاد مي کند. بديهي است، اين آثار زماني تحقق مي يابد که در نخستين مرحله، جوان به درستي نيازهايش را بشناسد و حد فاصل ميان نيازهاي منطقي را از نيازهاي غير ضروري، تمييز دهد.
4. معرفت نسبت به ضعفها و ناتوانيها و محدوديتهاي وجود خويشتن
اين مرحله از خودشناسي، آدمي را قادر مي سازد تا به تدريج با غلبه بر ضعفهاي موجود، راه رشد و کمال خود را هموار نمايد. لازم به ذکر است، اين مرحله، نياز بيشتري به جرأت و توانايي روحي دارد تا در پرتو آن، بتوان بر ضعفهاي دروني غلبه نمود.
تأثير عملي خودشناسي
انسان، موجودي غايتگر است و هر اقدامي را به جهت رسيدن به مقصودي انجام مي دهد، که غالباً چنين مقصودي در جلب منفعت و يا دفع ضرر، خلاصه مي شود. حال بايد ديد که چه آثاري بر خودشناسي مترتب است تا جوانان با انگيزة قويتري در دستيابي بدان و در نتيجه کسب هويت، تلاش نمايند.
1. خودشناسي در مقايسه با ساير معرفتها، مفيدترين آنهاست و همين مضمون در برخي روايات نيز آمده است که دلالت بر سودمندترين نوع شناخت دارد. يکي از وجوه مفيدتر بودن خودشناسي، نسبت به ديگر معرفتها اين است که نگرش آدمي را نسبت به پديده هاي جهان هستي، انسانها و خالق جهان متحول مي نمايد و به عبارت ديگر شناخت انفسي (دنياي درون)، مقدمه و زمينه اي براي شناخته آفاقي (جهان برون) مي باشد.
2. خودشناسي، به شاخت قوتها و ضعفهاي آدمي، منجر شده و در نتيجه، سطح انتظارات انسان از خويشتن به حد متعادل مي رسد. زماني که تعادل لازم و منطقي ميان انتظارات آدمي از خويشتن و توانائيهايش برقرار شد، آرامش خاطر بر او مستولي مي شود.
از ديدگاه روانکاوي، کساني که حسّ «عناد به خود» داشته و موجبات آزار خويشتن را فراهم مي نمايند، غالباً آنهايي هستند که از خود بيش از اندازه، انتظار دارند و چون اين گونه انتظارات افراطي معمولاً برآورده نمي شود، به شدت خود را مورد ملامت قرار داده و در نتيجه نيروي رواني خويش را کاهش مي دهند و آمادگي اوليه را براي ابتلاء به مشکلات عصبي و روحي به دست مي آورند.
3. همان گونه که اشاره شد، انتظارات متعادل از خويشتن از آثار منطقي «خودشناسي» است و اين امر به نوبه خود، منجر به سازگاري شخصي (سازگاري با خويشتن) مي شود. معمولاً درباره اين افراد چنين گفته مي شود: «آنها با خود در يک تفاهم نسبي بسر مي برند.»
4. سازگاري با خويشتن به نوبه خود، منجر به سازگاري اجتماعي (سازگاري با ديگران) مي شود، به اين معنا که فرد به سهولت مي تواند در مناسبات اجتماعي، حدود اختيارات و آزادي ديگران و نيز قلمرو وظايفش را به درستي شناخته و بدان ها عمل نمايد. و همين پديده، موجب رفتار سازگارانه او با محيط اجتماعي مي شود. عبارت معروف «اگر آدمي با خويشتن بسازد و کنار بيايد، قادر به سازگاري با ديگران نيز خواهد بود» مشحون از حکمت است.
5. از نگاهي ديگر، خودشناسي، مقدمه اي براي خداشناسي است. به اين مفهوم که شناخت واقعي خويشتن، زمينه توجه به خالق خويشتن يعني خداوند حکيم را فراهم مي آورد.
6. و در نهايت، خودشناسي، راه را براي خودسازي هموار مي کند. الکسيس کارل مي گويد: «فايده عملي خودشناسي، احياء و نوسازي خويشتن است.»
طرحي ساده براي خودشناسي
نوجوانان و جواناني که در عنفوان بهار زندگي شان، به موضوع مهمي همچون خودشناسي علاقمند شده و گام در اين وادي مي نهند، در حقيقت بايد چنين گرايشي را سرآغاز کمال و پيشرفت روحي و فکري خود بدانند، و مطلع باشند که خودشناسي، علاوه بر اينکه مقدمة خداشناسي است، زمينه ساز رشد و تعالي، نيز محسوب مي شود. اينک با طرح چند پرسش ذيل مي توان، به صورت عملي جوانان را در زمينه خودشناسي ياري نمود:
1. آيا به روشني مي دانم که چه جنبه هاي خوب و سازنده اي در شخصيت من وجود دارد؟
2. آيا توانسته ام اين جنبه هاي مورد نظر را پرورش داده و به تقويت و توسعه آنها اقدام کنم؟
3. تا چه اندازه به جنبه هاي منفي خود، آگاهي دارم؟
4. آيا شجاعت روحي لازم را براي پذيرفتن آنها دارم؟
5. آيا سعي مي کنم که هر روز يکي از جنبه هاي منفي را در وجود خود محو نموده و مجموعة آنها را تقليل دهم؟
6. آيا تا به حال کاري کرده ام که به نفع خود و ضرر ديگري (ديگران) باشد؟
7. آيا تا به حال عملي انجام داده ام که به ضرر خود و نفع ديگري (ديگران) باشد؟
8. آيا در تفکرات خود، بيشتر به ديگران مي انديشم و يا در افکار شخصي خود غوطه ورم؟
9. آيا چنانچه تذکّر خيرخواهانه اي از يکي از دوستانم در مورد نقاط منفي ام، دريافت نمايم، با روي خوش از آن استقبال خواهم نمود؟
10. و بالاخره آيا توانايي آن را دارم که افکار خود را مرتب نموده و اولويت آنها را مشخص کنم؟
پاسخهاي روشن و منصفانه به اين سؤالات، مي تواند «هويت فردي» جوانان را شفافتر نموده و آنان را در راه نوسازي شخصيت، مدد برساند.
محمد رضا شرفي - جوان و بحران هويت، ص 30