نمونه هایی از برائت ائمه معصومین علیهم السلام از غاصبین خلافت
الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى [عَلِيٍ] عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي بَعْضِ اللَّيْلِ، فَقَالَ لِي: مَا جَاءَ بِكَ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ قُلْتُ: حُبُّكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، قَالَ اللَّهَ قُلْتُ: اللَّهَ، قَالَ: أَ لَا أُحَدِّثُكَ بِأَشَدِّ النَّاسِ عَدَاوَةً لَنَا وَ أَشَدِّهِمْ عَدَاوَةً لِمَنْ أَحَبَّنَا قُلْتُ: بَلَى يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ ظَنَنْتُ ظَنّاً، وَ قَالَ: هَاتِ ظَنَّكَ، قُلْتُ: أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ قَالَ: ادْنُ مِنِّي يَا أَعْوَرُ، فَدَنَوْتُ مِنْهُ، فَقَالَ: ابْرَأْ مِنْهُمَا.
حارث اعور گوید: پاسی از شب بر امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شدم. پس به من فرمود: چه چیز تو را در این ساعت به اینجا کشانده است؟ عرض کردم محبّت شما ای امیرالمؤمنین! فرمود: خدا را[گواه می گیری]؟ گفتم:خدا را[ گواه می گیرم]!
فرمود: آیا با تو سخن نکنم درباره ی سرسخت ترینِ مردم در دشمنی با ما و سرسخت ترینشان در دشمنی با دوستدارانِ ما؟ گفتم: چرا ای امیرالمؤمنین! ولی بدانید که به خدا قسم [در این باره] گمانی دارم. فرمود: بگو گمانت را. عرض کردم: ابوبکر و عمر! فرمود: نزدیک بیا ای اعور! پس نزدیک شدم و ایشان فرمود: از آندو برائت و بیزاری بجوی!
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج30، ص: 379
تقريب المعارف ؛ ص242
قَوْلُ اَمیرِالمُؤمنین عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي خُطْبَتِهِ الْوَسِيلَةِ: وَ لَئِنْ تَقَمَّصَهَا دُونِيَ الْأَشْقَيَانِ، وَ نَازَعَانِي فِيمَا لَيْسَ لَهُمَا بِحَقٍّ وَ هُمَا يَعْلَمَانِ، فَرَكِبَاهَا ضَلَالَةً وَ اعْتَقَدَاهَا جَهَالَةً، فَلَبِئْسَ [مَا] عَلَيْهِ وَرَدَا، وَ بِئْسَ مَا لِأَنْفُسِهِمَا مَهَّدَا، يَتَلَاعَنَانِ مِنْ مَحَلِّهِمَا، وَ يَبْرَأُ كُلٌّ مِنْهُمَا مِنْ صَاحِبِهِ بِقَوْلِهِ لِقَرِينِهِ إِذَا الْتَقَيَا: يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ.(زخرف 38)
امیرالمؤمنین علیه السلام در بخشی از خطبه وسیله می فرماید: و اگر آن دو نگونبخت آن[ردای خلافت] را بجای من به تن كردند و با من در آنچه حقّی برایشان نبود ستیزه کردند در حالی که [حقّ را] می دانستند و از روی گمراهی و جهالت بر آن[کُرسی خلافت] سوار شدند و به آن آویختند، پس براستی که به بَد جایگاهی وارد شدند و بَد چیزی را برای خویش فراهم ساختند. در مکانِ[اُخروی شان] یکدیگر را لعنت کنند و هر یک از آندو از رفیقش برائت جوید با[این]سخنش به همراهش هر گاه یکدیگر را ببینند:« ای کاش بین من و تو دوری و فاصله ای از مشرق تا مغرب بود و چه بد رفیقی بودی و هستی! (زخرف 38)
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج8 ؛ ص27
تقريب المعارف ؛ ص239
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج24 ؛ ص19