تبریک ولادت امام حسن مجتبی (ع)

نیمه ماه مبارک بس شرافت دارد امشب
چون خدا بر بندگان خود عنایت دارد امشب
جشن میلاد حسن در عرش اعلا گشته بر پا
زین سبب بر لیلة الاسرا شباهت دارد امشب

نیمه ماه مبارک بس شرافت دارد امشب
چون خدا بر بندگان خود عنایت دارد امشب
جشن میلاد حسن در عرش اعلا گشته بر پا
زین سبب بر لیلة الاسرا شباهت دارد امشب
دکترحسن بلخاري: الگوي معماري امروز از شکل بومي و اسلامي خود فاصله گرفته و همين، مشکلات پنهان و آشکاري پديد آورده،…
جايگاه “حريم” در خانه هاي ايراني دکتر حسن بلخاري الگوي معماري امروز از شکل بومي و اسلامي خود فاصله گرفته و همين، مشکلات پنهان و آشکاري پديد آورده،
از جمله کم شدن نور طبيعي محل سکونت و تحميل محدوديتهاي بسيار.
دکتر بلخاري در تشريح شاخصهاي معماري ايراني اسلامي فلسفه وجود هشتي را تبيين مي کند.
مرحوم استادپيرنيا در برخي مطالب بسيار ارزشمند خود معماري اسلامي را بر پنج پايه مردم واري، خودبسندگي، پرهيز از بيهودگي، بهره گيري از درون گرايي استوار مي دانست.وي افزود: اين ويژگيها به صورت کامل نشان مي دهد در جامعه اسلامي بناها با فرض اصولي متقن و مبتني بر يک جهان بيني معنوي، فرم و صورت خويش را مي آراستند.
تأکيد قرآن بر اينکه خانه و بيت محل سکونت است و اين سکونت پيش از آنکه مفهومي فيزيکي داشته باشد در خود داراي معناي متافيزيکي به معناي سکونت و آرامش روح و روان است ايجاب مي کرد قالبها و فرمهاي مسکن در جامعه اسلامي در جهت تحقق اين معاني شکل گيرند لاجرم در اين تمدن، درعرصه معماري، معنا مقدم بر قالب و ايده بنيان صورت بود و به يک عبارت روح جاري در قالب و فرم.
معماران مسلمان در ساخت خانه ها ( البته در آن هنگام که وسعت زمينها اجازه کاربرد وسيع و قابل تحقق معاني و خصايل را مي داد) سعي در اظهار صورتها و قالبهايي داشتند که در تحقق مفهوم حقيقي سکونت ( چه معناي فيزيکي وچه متافيزيکي آن) بيشترين کارآمدي را داشته باشند. لغات و اصطلاحاتي چون “حريم” بيانگر حرمت ذاتي داخل خانه از يک سو و حرام بودن ديد و نگاه اغيار از ديگرسو بود، فلذا حفظ حريم خانه به گونه اي که ساکنان آن از ديد بيگانگان مصون باشند و درعين حال احساس امن و امان رواني نمايند جزو الزامات ذاتي ساخت خانه ها بود. يا مثلا وجود “هشتي” در خانه ها که به نحوي مرز ميان خلوت و جلوت يا حريم و فضاي خارج از خانه را شکل مي داد. “
هشتي” به عنوان يکي از اصول خانه سازي، با فضا و راهروهاي پيچ درپيچ نه تنها مانع نگاه اغيار به داخل منزل مي شد بلکه با ايجاد مکثي رواني ، هر که از خانه بيرون مي شد را آماده ورود به عرصه جامعه مي کرد و آنکه وارد مي شد را آماده ورود به عرصه خانه.
تا گواه و شاهدي باشد بر دو فضاي متفاوت بيرون و اندرون و اينکه اين دو فضاي متفاوت رفتار و منشي متفاوت را طلب مي کند. به يک عبارت؛ فضاي فيزيکي هشتي در اصل درنگي براي رويارويي با دو فضاي متفاوت را ايجاد مي کرد. مسئله “حريم” و نيز بنياد روانشناختي “هشتي” نشان مي دهد جامعه ايراني براي خانه ارزش ذاتي قائل بوده و با ايجاد فرمهاي گوناگون ارزشهاي معنوي و فرهنگي خود را حفظ مي کرده اما اين که امروزه چقدر جامعه ما به اين فرمها در جهت پاسداشت اين ارزشها وفادار مانده امري است که در مورد آن قضاوت نمي کنم اما هيچ کس نيست که بتواند اظهار کند اين وفاداري در ساخت مسکنها کاملا برجاست. اينک عواملي صوري و ظاهري چون رفاه، راحتي صرف و مهمتر، اصل حداکثري گنجايش و نيز کارآمدي هرچه افزونتر به هرقيمت، عرصه را براي ظهور معاني انساني تنگ نموده و مسکن بيشتر ناظر به تأمين اهداف فيزيکي حيات انسان است تا متافيزيکي.
لاجرم غلبه چنين سياستهايي مساکني ايجاد نموده که در مواردي حتي از حداقل مباني ارزشي و فرهنگي نيز محروم اند. در اين صورت مسکن هويت ذاتي خود که ايجاد آرامش درون و تسکين روح و جسم و جان است را از دست مي دهد و به يک عبارت کارکردي کاملا متفاوت با هويت ذاتي خود مي يابد.حضور طبيعي نور آفتاب، جلوه گريهاي آرام بخش آب ( ونه تنها مصرف آن) و فضاي طبيعي متأثر از طبيعت، عواملي بسيار مؤثر در سکونت و تسکين حقيقي روح و روان اند لکن غلبه اصل حداکثري گنجايش (که البته شايد متأثر از ازدياد جمعيت و قلت امکانات باشد) آيا مجال ظهور اين عوامل را مي دهد؟
شهرهايي که پيش از اين فرم يافته اند را شايد نتوان تغيير داد اما شهرهايي که ساخته مي شوند را مي توان بر بنياد الگوهاي اسلامي – ايراني ساخت. راه حل دخالت دادن اصلِ اصيل تقدم معنا بر ماده و فرم در طراحي خانه ها و شهرها توسط وزارت مسکن و سازمانهاي ديگر مسئول در اين عرصه است، اصلي که سابقه اي روشن در پيشينه تمدن ايراني اسلامي دارد.
اگر تلاوت روزانهي قرآن کريم بر هر زن و مرد مسلماني لازم است، خواندن صحيفهي امام هم بر هر زن و مرد انقلابي لازم است.
اگر تلاوت روزانهي قرآن کريم بر هر زن و مرد مسلماني لازم است، خواندن صحيفهي امام هم بر هر زن و مرد انقلابي لازم است. صحيفه درياي بي کراني است سرشار از حکمت، ديانت، سياست، فقاهت، عرفان و جهاد. صحيفه يعني خون جگر، روح بلند، صبر و استقامت، آرامش و اطمينان، دعاي نيمه شب، اتصال به خدا. صحيفه يعني روايت استواري و پايداري روح الله. صحيفه روايت مستند هدايت اين انقلاب در کوران حوادث مختلف است.
روايت استواري و پايداري مردي که هرگز تسليم هيچ چيز و هيچ کس نشد جز خدا. صحيفه يعني خميني بدون واسطه. نزديکترين آدم به معصوم بود. تحت ولايت و حمايت قطعي معصوم بود. اگر دست حمايت معصوم را پشت سر خود و انقلاب اسلامي نداشت، جمهوري اسلامي هم سالها پيش از ميان رفته بود.
کدام نظام سياسي و کدام انقلاب مردمي را ميتوان در دنيا پيدا کرد که با اين حجم از توطئه و دشمني مواجه باشد و خم به ابرو نياورد؟ صحيفه سند مظلوميت امام هم هست. سند مظلوميت امامي که براي رسيدن به آرمانها از همه چيزش گذشت و مظلومانه انواع و اقسام دشمنيها، تهمتها و اهانتها را تحمل کرد. صحيفه نشان ميدهد که چه کساني همه حمايتها و پشتيبانيهاي امام را به همراه داشتند، اما سرانجام دست رد بر همه آنها زدند.
صحيفه کتاب بايگاني سوابق افراد مختلف نيست تا در مواقع لازم و ضروري آنها را بيرون بکشند؛
صحيفه کتاب شناخت آدمهاست تا بدانيم کجا بودند و به کجا رسيدند؟! آدمهايي داشتيم که انقلابي بودند اما انقلابي نماندند، به تدريج بريدند، خسته شدند، پشيمان شدند، يا برگشتند. صحيفه نشان ميدهد که امام بر کلمه حقش چنان استوار بود که هرگز تحت تاثير اسم ها و رسمها و آدمها و عناوين قرار نگرفت. آنجا که حفظ انقلاب را در حفظ افراد ميديد، حفظشان ميکرد و در کنار خود نگه ميداشت و با نصحيت و توصيه و تذکر هدايتشان ميکرد و آنجا که چارهاي جز رفتن دوستان و همراهان نبود، براي حفظ انقلاب با کسي تعارف نداشت.
صحيفه به ما ميگويد که امام بزرگوار ما عليرغم همهي دشمنيها، مخالفتها، منيتها، غرضورزيها و دنياطلبيهاي برخي افراد، تا آخرين لحظه به نصيحت آنها مشغول بود و تا حد امکان سعي داشت آدمها را حفظ کند: «من بسيار متأسفم از اينکه کوشش کردم که در اين دوره اول جمهورى اسلامى اينطور مسائل پيش نيايد و اينطور عزل و نصبها نشود؛ لکن با کمال کوششى که کردم اينها نتوانستند بفهمند. من با زبانهاى مختلف آنها را دعوت کردم به اينکه رها کنند اين راهى را که در پيش دارند و با ملت ايران اينطور نکنند. من ميخواستم که تمام اين کسانى که در کار دولتمردى هستند تا آخر انقلاب و پيروزى انقلاب، همه در محل خودشان باقى باشند و اين جمهورى اسلامى را همه باهم به آخر برسانند و به پيروزى مطلق؛ لکن دستهايى در کار بود و گرگهايى بود در بين اينها که نگذاشتند آن مطلبى را که مىخواستيم نشود، نشود.» صحيفه امام، ج۱۴ اسلام و شيعه اگر از آن همه گردنههاي خطرناک و وحشتناک تاريخي عبور کرده و امروز به ما رسيده، از صبر و استقامت آن ياران مخلص امام معصوم ماست که از خود گذشتند و پا بر نفسشان گذاشتند تا اسلام و شيعه زنده بماند. زيادي و دائمي بودن همراهان دليل حقانيت حرکت نيست.
به يقين حرکت و نهضتي که در راه خدا و طبق اراده و سنت خداوند قادر متعال باشد، با يک نفر هم زنده ميماند. اگر همه دنيا جمع شوند و بخواهند شمعش را خاموش کنند، زنده ميماند و مثل خورشيد ميدرخشد. کسي ادعا نميکند که انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي بدون اشتباه و اشکال بوده است، اتفاقا اشتباهاتي هم داشته، آدمهاي زيادي را هم از دست داده است.
چه آنهايي که شهيد شدند و به سعادت رسيدند و چه آنهايي که راه جدايي را در پيش گرفتند و به شقاوت رسيدند. اما با وجود همهي اين آمدنها و رفتنها، خدمتها و خيانتها، حرکت انقلاب هيچگاه متوقف نشد و نخواهد شد. اين سلامت، پايداري، تعادل و دفاع از اصل نظام و انقلاب را قطعا مديون امام و رهبر انقلاب هستيم که مثل خورشيد ميدرخشند و با هيچ نسيم و هيچ تندبادي خاموش نميشوند.
پس هيچکس ديگري نميتواند ادعا کند که نظام و انقلاب به او بدهکار است! ديگران هرچه ميخواهند بگويند و بنويسند و کنايه بزنند و مسخره کنند! همين ما را بس که جمهوري علي رغم سي سال تلاش شبانه روزي همه دنياي کفر و استکبار، همچنان زنده و استوار مانده است و خار چشم دشمنان و زورگويان جهان است.
نويسنده :اميد حسيني
ولايت فقيه، الگوي حکومتي اسلام است.
اين الگوي حکومتي مخصوصا شکل عملي آن اگرچه در جمع نظامهاي سياسي و ساختارهاي حکومتي جهان، تازه و کم سابقه است، اما عمري به درازاي اسلام و شيعه دارد
نويسنده : اميد حسيني
ولايت فقيه، الگوي حکومتي اسلام است. اين الگوي حکومتي مخصوصا شکل عملي آن اگرچه در جمع نظامهاي سياسي و ساختارهاي حکومتي جهان، تازه و کم سابقه است، اما عمري به درازاي اسلام و شيعه دارد. اگر نقطه آغاز نظامها و مکاتب فکري و سياسي غربي به دو سه قرن گذشته برميگردد، ريشه ولايت فقيه به دوران معصومين (ع) ميرسد.
البته غربيها هميشه سعي دارند نظامهاي مختلف سياسي خود را به هر قيمت ممکن به يونان باستان مرتبط کنند، اما در حقيقت قرن هجدهم و نوزدهم ميلادي را بايد عصر تبلور نظام هاي سياسي غربي دانست. در مقابل، ولايت فقيه با هر برداشت و تعريفي که از آن داشته باشيم، در طول تاريخ اسلام و شيعه، همواره مورد تاييد و تاکيد علما و فقهاي شيعه بوده تا اينکه در عصر حاضر به دست امام خميني به مرحله اجرا و عمل درآمد. بنابراين ولايت فقيه با آنکه از لحاظ تئوري، نسبت به نظام هاي مدرن سياسي و حکومتي، سابقه طولانيتري دارد، اما در مقام عمل و در قياس با ساير نظام هاي موجود عمري کوتاه و سي ساله دارد. پس هنگام بحث و بررسي و مخصوصا مقايسه آن با ساير نظامهاي حکومتي، بايد اين دو نکته – سابقه طولاني تئوري ولايت فقيه و سابقه کم اجرائي سيستم مبتني بر ولايت فقيهِ - را در نظر داشت. اين دو نکته به ما کمک ميکند تا به بسياري از شبهات موجود در اين خصوص پاسخ درست بدهيم.
پياده شدن يک تئوري ديني هزار ساله آنهم در زمانهاي که انسان، دين را از صحنه سياست و اجتماع بيرون کرده است، کار آساني نيست و قطعا با موانع طبيعي و انساني مواجه خواهد شد! ضمن اينکه در طول سي سال گذشته، مسئولاني در لايههاي مختلف جمهوري اسلامي قرار داشتند که اعتقاد چنداني به ولايت فقيه نداشتند! يک نکته ديگر در مساله ولايت فقيه، نوع و شکل انتقادات و شبهات وارده به آن است.
اين انتقادات گاه به بهانه دفاع از دين و مذهب و گاه از زاويه مخالفت با دين مطرح ميشود. البته اين را هم نبايد فراموش کرد که هيچ يک از فقهاء مخالفتي با شکل حکومتي جمهوري اسلامي نداشته بلکه از آن حمايت و پشتيباني کردهاند. (چون اصل وجود حکومت و تاسيس دولت صرف نظر از شکل آن از امور بديهي و ضروري جامعه بشري است حال اگر اين حکومت، اجراي احکام و قوانين شريعت را هم در نظر داشته باشد، چه بهتر.البته شکي نيست که ولايت فقيه مثل هر الگوي حکومتي ديگري در دنيا، قابل نقد و بررسي است اما شيوهي نقادي مخالفان، شيوهاي منصفانه و قانونمند نيست. نقد و بررسي ولايت فقيه بايد در چارچوب فکري و سياسي حکومت ديني و قوانين الهي صورت بگيرد.
مقايسه آن با نظام هاي فکري و سياسي که اساسا برپايه انسان محوري بنيان نهاده شدهاند، اشتباه است. مخصوصا اگر قرار باشد از طريق چنين مقايسهاي نتيجه بگيريم که آنها بيشتر از حکومت ديني به حقوق بشر و دموکراسي احترام ميگذارند!
اين مقايسه از اساس غلط و اشتباه است. چون در ولايت فقيه قرار است قانون الهي حاکم باشد و در ولايت انسان، قانون انسان. و يا عدهاي براي نقد و در حقيقت رد ولايت فقيه، سرفصلها و معيارهايي را براي موفقيت يک نظام مطرح و سابقه سي ساله جمهوري اسلامي را بهانه ميکنند و قضاوت درباره موفقيت يا عدم موفقيت را هم براساس معيارهاي خودشان قبول دارند. در حالي که عقلا و منطقا اين مدت براي نقد يک الگوي حکومتي و يا مکتب سياسي، زمان مناسبي نيست.
مخصوصا در مقام مقايسه با مکاتب و نظام هاي سياسي غربي که عمري به درازاي دويست سيصد سال دارند. جالب اينکه بيشتر مخالفان، شيوههاي حکومتي غربي را به جاي جمهوري اسلامي و ولايت فقيه پيشنهاد ميکنند اما کاري به نقاط تاريک گذشته و فعلي دموکراسي غربي ندارند. حال آنکه غربيها براي رسيدن به شکل فعلي نظام سياسي خود، جنگها و تجاوزات مختلف و متعددي را پشت سر گذاشتهاند. آيا محصول حاکميت ليبراليسم،کمونيسم، فاشيسم، سرمايهداري و نمايش انواع و اقسام دموکراسي، جنگ هاي ويرانگر و قرباني شدن ميليونها آدم بر کره خاکي نبود؟ و آيا اين نظامها از نظر رفاه مادي، معنوي، اقتصادي، فرهنگي،اجتماعي و سياسي، در حد ايدهآل، استاندارد و مورد انتظار خود قرار دارد؟ ممکن است برخي براي توجيه آثار و نتايج غيرقابل انکار اين نظام هاي سياسي، ادعا کنند که انديشههاي سياسي را بايد از نسخه پياده شده آن متمايز دانست.
اولا اگر شيوه حکومت را از اصل و اساس آن نظام فکري و سياسي جدا کنيم، چرا اين تمايز را درباره ديگر نظام هاي سياسي از جمله الگوي حکومتي اسلام قائل نباشيم؟
ثانيا بالاخره کي و کجا قرار است شکل اصلي و درست نظام هاي سياسي غربي پياده شود؟
ثالثا اگر دويست يا سيصد سال زمان مناسبي براي اجراي دقيق انديشهها نبوده و هنوز آن فرصت طلايي فراهم نيامده، چرا مدت سي سال جمهوري اسلامي، پايان کار و موعد قضاوت درباره ولايت فقيه باشد؟ مواردي از اين جنس نشان ميدهد که مخالفان جمهوري اسلامي و ولايت فقيه، با آنکه شعار تسامح و تساهل و آزادانديشي را به نفع خود مصادره کردهاند، اما در نقد الگوي حکومتي اسلام، از در انسداد و استبداد فکري وارد ميشوند.
بخشي از اين مخالفت به پذيرش بيچون و چراي نظامهاي فکري و سياسي غربي همچون ليبراليسم و سرمايهداري برميگردد که همين هم با ادعاي آزادانديشي آنها منافات دارد. چرا که ضمن مخالفت با قوانين اسلام که ريشه در وحي الهي دارد، قوانين ساخته بشر را چون وحي منزل ميپذيرند!
عليرغم تأکيدات مکرراسلام مبنيبر کمبودن مهريهزن، اينامر ازطرف مردم ناديدهانگاشتهشده و روزبهروزبرميزانمهريه افزودهميشود که دلايلاجتماعي و قانونيزيادي را ميتوان برايآن درنظرگرفت، که ازجملهيآن ميتوان به چشموهمچشمي و رقابتخانوادهها از نظر اجتماعي و ايجاد تضمينزندگي براي دختر از نظر قانوني اشاره کرد که هيچکدام از اينها موجهنبوده و در عمل اثباتشدهاست که مهريههايسنگين هيچ تضميني براي خوشبختيدختر نيست؛ زيرا درصدبسياري از طلاقها از نوع خلع است که دختر با بذلتماممهريهيخود (هر مقدار که باشد) رضايتمرد را براي طلاق بهدستميآورد. اين حوادثناگوار نشاندهندهي ناکارآمدي اين روش براي تضمينخوشبختيزوجين است.
بهنظرميرسد علت اساسي بالارفتن ميزانمهريه به فرهنگ جامعه برميگردد. امّا آنچه بايد موردتوجه قرارگيرد، ايناستکه با وجود آزاديطرفين در تعيين ميزانمهريه، تواناييزوج براي تسليم نيز بايد وجودداشتهباشد درغيراينصورت، توافق در مهريه محکومبهبطلان خواهدبود.
تعريفمهريه و انواعمهريه:
تعريفمهريه: مهريه، مالي است که مرد ملزم است با توجهبه وقوععقدنکاح بهزن پرداختنمايد. اصل الزام مرد به پرداخت اين مال ناشي از قانون است، امّا مقدارآن با توجهبه توافقطرفين يا عرف و عادت و وضعيتمالي زن و مرد در مواردمختلف، تعيين مي گردد. درواقع چون وجودمهريه يکقاعده آمره است، توافق برخلاف آن قابلقبول نيست. بههميندليل درمواردي هم که طرفين از تعيينمهر خوددارينموده و حتي شرط عدممهر را درضمن عقدنکاح گنجاندهاند، قانونگذار صراحتاً بهجاي مهريهي تعييننشده (مهرالمسمي) مهرالمثل يا مهرالمتعه را جايگزينآن نمودهاست.
انواعمهريه: قانونمدني در مواردمختلف به سهنوعمهريه تصريحکرده و قواعدمربوط به آنرا بياننمودهاست.
1-مهرالمسمي : مهري است که مقدارآن توسط طرفين با شخصثالث، هنگامعقد يا بعدازآن تعيينميشود. باتوجهبه اينتعريف زوجين در تعيين مقدارمهريه مطابق ماده1080 قانونمدني آزادبوده و ميتوانند هر ميزان را که بخواهند بهعنوان مهريه تعييننمايند امّا اگر تعيين ميزانمهريه بهزن واگذارشدهباشد با استناد ماده 1090 قانونمدني وي حق ندارد بيش از ميزان مهرالمثل برايخود مهري تعيينکند.
2-مهر المثل: مهري است که با فقدانتوافقطرفين و وقوععقدنکاح با درنظرگرفتن وضعيتزوجه ازنظر اجتماعي و شرافتخانوادگي و ساير صفات و مقايسهاو با اماثل و اقران وي تعيينميگردد. قانونمدني درمواد 1087و1099و1100، موارد استحقاقزن نسبتبه مهرالمثل را برميشمارد.
3-مهر المتعه: مهري است که با فقدان توافقطرفين و وقوعنکاح، هنگامطلاق قبلاز زناشويي و باتوجهبه وضعيتماليمرد، برايزوجه تعيينميگردد. چنانکه ملاحظهميشود مهرالمتعه نيز با مهرالمثل زماني برايزوجه درنظر گرفتهميشود که زوجينبدونتعيينمهريه با يکديگر ازدواجکردهباشند. مهرالمتعه زمانيبهزوجه تعلق ميگيرد که طلاق صورتگرفتهباشد امّا استحقاقزن نسبت به مهرالمثل منوطبه وقوعطلاق نيست. درپايان به جوانان توصيه مي کنيم اولاً دين و اخلاق را مبنا قراردهند و بعداً به فکر مهريههاي خود باشند و حتي براي مشخصکردن تعدادسکه از الگوهاياسلامي استفاده کنند تا خدا و امامزمان(عج) از دستما راضيباشند.
نويسنده : محسن کوچکي (کارشناس رشته حقوق)
محسن قرائتى فرزند علينقى، در سال 1324 هجرى در کاشان بدنيا آمدم.
مرحوم جدم، در زمان رضاخان که با تمام قدرت با اسلام و مظاهر آن مبارزه مىشد، جلسات قرآن را در خانه هاى مردم کاشان تشکيل مىداد و بخشى از عمر خود را در اين راه صرف نمود. لذا فاميل ما قرائتى شد. پس از او، مرحوم پدرم با تشکيل اين جلسات در خانه ها، مساجد و تکايا راه پدرش را ادامه داد و به استاد قرائت قرآن معروف شد. آن مرحوم از بازاريانى بود که حدود چهل سال با شنيدن صداى اذان، مغازه خود را مىبست و به سوى مسجد و نماز اول وقت مىشتافت.
فردى بود که با آموزش قرآن و برگزارى مجالس دينى، احياى بعضى از مساجد مخروبه و متروکه، و تلاش در اين راه، براى ديگران الگو شده بود و در عوض خداوند به او روحى مطمئن و حکمت و عرفان جوشيده از درون، عطا فرموده بود. چيزى که ذهن و فکر او را مشغول مىکرد، اين بود که تا حدود سن چهل سالگى صاحب فرزندى نشده بود، تا اين که با همه مشکلات موجود در آن زمان، با عنايت و لطف خداوند بزرگ، موفق به زيارت خانه خدا و اعمال حج گرديد. شايد بتوان گفت اين هم در شرايط موجود زندگىاش، اجرى از جانب پروردگارش نسبت به تلاش و کوششهاى قرآنى و دينىاش بود. او در همان سفر در کنار خانه خدا چنين دعا مىکند: اى خدايى که فرموده اى: «ادعونى استجب لکم» «بخوانيد مرا تا اجابت کنم شما را»! اى خالق يکتا! فرزندى به من عطا فرما که مبلغ قرآن و دين تو باشد. اين دعا به اجابت رسيد و خداوند او را صاحب فرزندانى نمود که برخى از آنان به لباس مقدس روحانيت در آمدند. گفتنى است که من در سنين نوجوانى که شناخت و اطلاعات کافى نداشتم با پيشنهاد مرحوم پدرم براى ورود به حوزه، موافق نبودم ولى با اصرار و تشويق او در سن چهارده سالگى وارد حوزه شدم.
يک سال در کاشان زير نظر استاد آيت الله صبورى دامت برکاته مشغول درس شدم. هر شب نيز به طور مرتب در جلسه تفسير قرآن مرحوم آيت الله حاج شيخ على آقا نجفىقدس سره که بعد از نماز مغرب و عشا برقرار مىشد شرکت مىکردم. اين جلسه دل مرا به تفسير قرآن جذب نمود. از آن زمان به بعد با قرآن انس پيدا کردم و تا به حال الحمدلله ادامه دارد. با اطمينان مىگويم که بيشترين مطالعه من درباره قرآن و تفسير بوده و چون قرآن و کلام خدا نور است، تا به حال در راه تبليغ درمانده نشده ام. حتى زمانى هم که براى ادامه تحصيل وارد حوزه علميه قم شدم، در کنار (لمعه) کتاب درسى رسمى حوزه، تفسير «مجمع البيان» را با برخى از دوستان، مطالعه و مباحثه مىکردم. همين که دروس سطح و مقدارى از درس خارج را در حوزه گذراندم، به فکر افتادم که خلاصه مطالعات و مباحثات تفسيرى خود را يادداشت کنم و اين کار را تا پايان چند جزء ادامه دادم. در آن ايام شنيدم که آيت الله مکارم شيرازى - دامت برکاته - با جمعى از فضلا تصميم دارند تفسير بنويسند.
من نوشته هاى تفسيرى خود را ارائه دادم و ايشان هم پسنديده و من به جمع آنان پيوستم. حدود پانزده سال طول کشيد تا تفسير نمونه در 27 جلد به اتمام رسيد و تا به حال بارها تجديد چاپ و به چند زبان ترجمه شده است. تقريبا نيمى از تفسير نمونه تمام شده بود که انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى به پيروزى رسيد و من به پيشنهاد علامه شهيد مطهرىقدس سره و مؤافقت امام خمينى (ره ) براى اجراى برنامه درس هايى از قرآن، به تلويزيون رفتم. در اين بين به فکر افتادم درس تفسيرى را در سطح فهم عموم شروع کنم. براى اين کار با گرفتن دو همکار، علاوه بر تفسير نمونه، از ده تفسير ديگر يادداشت بردارى کرديم و برنامه تفسير خود را با عنوان «آينه وحى» در راديو آغاز کرده و تاکنون پيش رفته ام. بارها از طرف دوستان و ديگران، پيشنهاد شد که آنچه را در راديو مىگويم، به صورت کتاب منتشر کرده و در دسترس عموم به خصوص عزيزان فرهنگى قرار دهم. با اين تصميم و نيت چند جزء از يادداشتهاى تفسيرى خود را در حضور دو نفر از فقهاى قرآن شناس و محقق که از اساتيد حوزه علميه قم هستند خواندم و با تأييد و اصلاح آن دو بزرگوار، به سبک و برداشتهاى تفسيرى خود اطمينان بيشترى پيدا کردم. پس از آن چند نفر از فضلا کار بازنويسى و تدوين آن را انجام دادند و تحت عنوان «تفسير نور» منتشر گرديد.
اين تفسير داراى امتيازاتى است، که در مقدمه جلد اول ذکر شده است. برگردم به گذشته خود. سال دوم طلبگى به قم آمده، در مدرسه مرحوم آيتالله العظمى گلپايگانى قدس سره و مدرسه خان مشغول به تحصيل شدم. سپس براى ادامه تحصيل به نجف اشرف هجرت کرده، رسائل و مکاسب را در آن جا به پايان رساندم و دوباره به قم مراجعت کردم. پس از امتحان کفايه، چند سالى هم در درس خارج شرکت کرده و در مجموع شانزده سال در کاشان، قم، مشهد و نجف بودم تا درسهاى سطح حوزه را تمام کردم. همواره در اين انديشه بودم که قرآن و اسلام براى همه اصناف و طبقات مردم است و کودکان و نوجوانان هم از همين مردماند. ما پزشک اطفال داريم ولى روحانى اطفال نداريم، لذا تصميم گرفتم در اين راه به قصد خدمت به نسل جوان و آينده سازان، اسلام و معارف قرآنى را با زبان ساده و روان به آنها منتقل نمايم. از اين رو به کاشان برگشتم و ضمن دعوت نوجوانان، برنامه تبليغى خود را با حضور هفت نفر آغاز کردم و به علت علاقه و استقبال نوجوانان، کلاسها را ادامه دادم، هر هفته از قم به کاشان مىرفتم؛ با اين انديشه که قرآن دهها داستان و قصه دارد و پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله با همين داستانها، سلمان و ابوذرها را تربيت فرموده، کلاسم را با تلفيقى از اصول عقايد، احکام و داستانهاى قرآنى اداره کردم، و به ارائه مطالب زنده و تازه روى تخته سياه پرداختم. نحوه کلاسدارى و قدرت تشبيه و تمثيل من، به جذابيت جلسات و استقبال از آنها، به شکل چشمگيرى افزود. جلسات کاشان، چند سال ادامه داشت و برکاتى را نيز به همراه داشت. البته چون اين کار بىسابقه بود که يک روحانى به جاى منبر پاى تخته سياه برود و براى کودکان و نوجوانان جلسه و کلاس داشته باشد؛ گاهى مورد بىمهرى برخى افراد قرار مىگرفتم، ولى چون به کار خود اعتقاد و ايمان داشتم، در طول اين مدت آنى نسبت به کار خود با شک و ترديد نگاه نکردم، به صورتى که الان هم پس از گذشت حدود 35 سال از آغاز اين حرکت خوب و مثبت، اگر بخواهم آن را از ابتدا شروع کنم، از همان جاى قبلى، آغاز خواهم کرد. به دنبال جلسات کاشان، در قم نيز کار مشابهى را با جوانان و نوجوانان شروع کردم. در جلسات قم، فرزند آيتالله مشکينى دامت برکاته شرکت مىکرد و يادداشتهاى کلاس را به رؤيت و اطلاع ايشان مىرسانيد. يک روز آن بزرگوار به کلاس درس آمد و از نزديک اينجانب را مورد عنايت و تفقد قرار داده و فرمود: آقاى قرائتى! حاضر هستى با من يک معامله کنى؟ ثواب جلساتى که شما براى نسل جوان داريد از من، و ثواب درسهايى که من در حوزه مىدهم از شما و بعد هم در جلسه درس خود از کار و نحوه کلاس و روش جديد، تجليل و تعريف نمودند.
گفتنى است که آن روزها ايشان براى حدود هزار طلبه، درس مکاسب و تفسير مىفرمودند و من براى بيست نفر جوان جلسه اصول عقايد داشتم. بعد از اين برخورد، به کار و راهى که انتخاب کرده بودم، عشق و علاقه بيشترى پيدا کردم و بعد از آن هم گروه گروه طلبه ها آمدند تا از نزديک روش کلاسدارى مرا مشاهده کنند. با اين گونه تشويق ها و استقبال ها به ذوق آمده و تصميم گرفتم مطالب را دسته بندى، منظم و ياداشت کنم. البته در زمان طاغوت هم از طرف تلويزيون به پيشنهاد بعضى مرا براى اجراى برنامه و کلاس دعوت کردند، ولى به دليل اين که نخواستم بازوى دستگاه طاغوت باشم، قبول نکردم. به علت عشق زيادى که به کار داشتم، تقريبا به تمام شهرهاى ايران مسافرت نموده، کلاسى برقرار مىکردم. در اوائل کار به جلسات دبيران تعليمات دينى راه يافتم. در يکى از سمينارها که مقام معظم رهبرى دامت برکاته و شهيد دکتر بهشتىقدس سره تشريف داشتند، در آن جلسه برنامه اجرا کردم و از طرف مقام معظم رهبرى دامت برکاته مورد تفقد قرار گرفتم. ايشان مرا به منزل خود دعوت کردند و بعد از تشويق، مسجد امام حسن عليه السلام را که در آن اقامه جماعت داشتند و آن روزها از مساجد فعال و موفق و مبارز پرور عليه طاغوت در مشهد بود، براى کلاسدارى در اختيارم گذاشتند. در سفر تبليغى به اهواز هم، با علامه شهيد مطهرىقدس سره آشنا شدم. ايشان روش کلاسدارى مرا ديده و بسيار پسنديد. من از اول، معلم قرآن بودم و با اسلوب جديدى که داشتم، نسل نو را با قرآن آشنا مىکرد. در زمانى که امام خمينىقدس سره فرياد الهى - سياسى خود را عليه طاغوت بلند کردند، من دروس مرحله اول حوزه را مىخواندم و شرايط سنى لازم براى شرکت در بعضى از برنامه ها را نداشتم البته در آن زمان به ديدار بعضى علماى زندانى و تبعيدى در محل زندان و تبعيد مىرفتم و در زمينه حمايتهاى جانبى، اطلاع رسانى و تشويق مردم به مسائل انقلاب بىتأثير نبودم. در همان زمان، عوامل رژيم و ساواک، براى دستگيرى من چندمرتبه شبانه به خانه پدرم در کاشان و منزل خودم در قم حمله ور گشتند، ولى موفق نشدند. چند ماهى هم زندگى مخفى داشتم تا انقلاب اسلامى ايران با امدادهاى الهى و رهبرى حضرت امام خمينىقدس سره و پشتيبانى ملت مؤمن و غيور و شجاع به پيروزى رسيد و دوران جديدى از فعاليتهاى فرهنگى با احساس مسؤوليت بيشترى آغاز شد. بعد از پيروزى انقلاب، با پيشنهاد علامه شهيد مطهرى قدس سره و مؤافقت امام خمينىقدس سره براى اجراى برنامه، به تلويزيون معرفى شدم، روزى که به آن تشکيلات وارد شدم، بيشتر کارکنان نمىدانستند، قبله کدام طرف است و… در آن جا با بهانه گيرى و وسواس زياد مرا آزمايش کردند و زمانى که در اين جهت موفق يافتند، پيشنهاد کردند که بدون لباس روحانيت برنامه اجرا کنم و به طور علنى گفتند: ما به جز دو روحانى (حضرت امام و آية الله طالقانى) به ديگران اجازه حضور در اين تشکيلات را نمىدهيم.
من هم با اين پيشنهاد موافقت نکرده و اعلام داشتم: برخورد شما را به اطلاع حضرت امام قدس سره خواهم رساند. بعد از اين اخطار، آنان قبول کردند که با لباس روحانى اجراى برنامه کنم. به هر حال سالهاست است که اين برنامه تلويزيونى - که از باقيات الصالحات علامه شهيد مطهرىقدس سره و حمايتهاى امام عزيزقدس سره است - برگزار مىشود و بر اساس نظر سنجىهاى خود صدا و سيما از برنامه هاى مؤفق بوده است. امام خمينىقدس سره به واسطه ى همان برنامه تلويزيونى، به اينجانب لطف و عنايت خاصى داشت و هر بار که خدمت ايشان مىرسيدم مورد لطف و محبت ايشان قرار مىگرفتم.
برنامه درسهايى از قرآن، که بنا بود از طرف مديريت آن زمان تلويزيون تعطيل شود، ايشان به وسيله يکى از اعضاى دفتر خود، به رئيس صدا و سيما اعلام فرمودند که اين برنامه ها مفيد بوده و بايد باشد و چون من بابت اجراى برنامه ها حق الزحمه اى دريافت نمىکردم، آن امام بزرگوار چند بار مبلغ قابل توجهى برايم فرستاد که بخدمتشان شرفياب شده و اعلام کردم من فعلاً نياز ندارم ولى ايشان مىفرمود: اين از بيت المال نيست و نزد شما باشد و بعد از اين آشنايى بود که آن رهبر فرزانه حکم نمايندگى خود را در سازمان نهضت سوادآموزى به من اعطا فرمود.