تبریک ولادت امام حسن مجتبی (ع)
نیمه ماه مبارک بس شرافت دارد امشب
چون خدا بر بندگان خود عنایت دارد امشب
جشن میلاد حسن در عرش اعلا گشته بر پا
زین سبب بر لیلة الاسرا شباهت دارد امشب
نیمه ماه مبارک بس شرافت دارد امشب
چون خدا بر بندگان خود عنایت دارد امشب
جشن میلاد حسن در عرش اعلا گشته بر پا
زین سبب بر لیلة الاسرا شباهت دارد امشب
از حسین بن ثُوَیْر نقل شده که امام صادق(ع) فرمود:
«یا حسین! انَّه مَنْ خَرَجَ مِن مَنزِله یرید زیارۀ قبر الحسین علیه السلام إِنْ کانَ مَاشِیاً کتِبَتْ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةٌ وَ مُحِی عَنْهُ سَیئَةٌ وَ إِنْ کانَ رَاکباً کتِبَتْ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةٌ وَ حُطَّ بِهَا عَنْهُ سَیئَةٌ حَتَّی إِذَا صَارَ فِی الْحَیرِ کتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُفْلِحِینَ الْمُنْجِحِینَ حَتَّی إِذَا قَضَی مَنَاسِکهُ کتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِین…»؛ای حسین! به درستی که هر کسی از خانه اش به قصد زیارت قبر حسین بن علی خارج شود، اگر پیاده باشد، با هر قدمی، حسنه ای برایش نوشته شده و گناهی از او پاک می شود و اگر سواره باشد، با هر قدمی، حسنه ای برایش نوشته شده و به واسطه آن گام، گناهی از او کنار گذاشته می شود تا به درب حائر حسینی برسد که در این صورت خداوند نام او را از جمله رستگاران و نجات یافتگان ثبت می کند و زمانی که آداب زیارت و اعمالش را به پایان برساند، خداوند نام او را در زمره برندگان می نویسد….
بحارالانوار، ج 97.ص 28.
سیزدهم آبان به همه ی مستضعفان آموخت که می توانند چپاول گران را به زباله دان تاریخ بسپارند. سیزده آبان به مسلمانان آموخت که در معبد انسانیت، آزادنه و آگاهانه در برابر والایی های ارجمند مکتب توحید، به نماز بایستند، تنها در برابر «اللّه » به کرنش و سجود بنشینند و جز او، همه را طرد کنند. واقعه ی سیزده آبان به دل های مؤمنان قوت بخشید و غروری مقدس و حماسه آفرین را در آنان زنده کرد. پرتوی تابناک از انوار الهی بر آنان تابانید و درس هایی بزرگ از شهادت و رشادت و دلیری به آنان آموخت. در سیزدهم آبان، مردم سرافراز ایران به همه ی مستضعفان جهان نشان داد که دیوار ستم، شکستنی است.
منتظر حضور گرم همه شما دوستان در این راهپیمایی عظیم هستیم.
اگر حسین علیه السلام را آینه تمام نمای حق بدانیم، پس با روی آوردن به هر باطل و منکری، حق را فدای باطل کرده ایم. فقط مقیاسش فرق می کند. آن جا حسین علیه السلام بود و ابن زیاد، اینجا حکم خداست و خلاف حکم خدا. چرا که باطل همیشه در لباس ابن زیادها ظهور نمی کند. باطل همان تفکری است که مصلحت را بهانه نادیده گرفتن حق می کند؛ و این مصلحت، مصلحت آخرت نیست؛ مصلحت دنیا طلبی است. مردم کوفه به مصلحت این که خشم حاکم خود را برنیانگیزند، پیمان شکنی کردند و تا آنجا پیش رفتند که خود تیغه های خشم حاکم ظلم شدند.
گاهی خود ما آن قدر درگیر این به ظاهر مصلحت ها می شویم که حق فراموشمان می شود. به مصلحت اینکه کسی از ما ناخوشنود نشود امر به معروف نمی کنیم و یا به مصلحت، خیلی چیزها را به عرف نسبت می دهیم و ساده از کنارش می گذریم. می گوییم عرف دیپلماتیک خنده رویی است. آری؛ عرف، خنده دیپلماتیک است نه قهقه های دیپلماتیک. روابطی را تحت عنوان روابط دو همکار با این توجیه که نباید محیط کار خشک باشد تعریف می کنیم تا آنجا که اگر سرزده وارد دفتر کار کارمندان شویم می بینیم یک خانم و یک آقا چنان با یک دیگر سرگرم شوخی و خنده اند، انگار دو خواهر و برادرند که با هم همکار شده اند.
حسین علیه السلام در کربلا چنان رفتار می کند که تمام بهانه ها را از آدمی می گیرد. راه حسین علیه السلام، دقیقا همان راهی است که خداوند برای او برگزیده است. ولی اباعبدالله حتی به بهانه مشقت راه و تنگ بودن عرصه بر او و یارانش، از کوچکترین آداب مسلمانی دست بر نمی دارد. سیدبن طاووس و دیگران نقل کرده اند که اباعبدالله هنگام رفتن به میدان جنگ به خیام آمد و فرمود: برای من جامه ای بیاورید که کسی در آن رغبت نکند تا آن را زیر جامه هایم بپوشم تا چون کشته شدم و جامه هایم را در آوردند، آن جامه را کسی از تن من بیرون نکند. پس برای ایشان لباسی حاضر کردند ولی چون برای ایشان کوچک و تنگ بود نپوشید و فرمود: این جامه اهل ذلت است! جامه ای گشادتر از این بیاورید.[۲]
این همان آداب مسلمانی است که حسین علیه السلام خود را ملزم به رعایت آن می دانست و چنین موشکافانه خود را درگیر حیایی می کرد که می خواست پس از شهادتش نیز حفظ شود. حال بعضی از ما به بهانه این که عشق حسین علیه اسلام برای همه است، به گونه ای ناشایست در مراسم عزای او شرکت می کنیم و یا به بهانه حضور آزادانه در جامعه، خود را از قید و بند احکام آزاد می دانیم.
از نمونه های بی حیایی سپاه ابن زیاد آورده اند: چون می خواستند اسرا را از دروازه ساعات وارد شام کنند، ام کلثوم از شمر خواست تا سرهای مبارک شهدا را از اسرا جدا کند و جلوتر بفرستد تا زنان در معرض نگاه های مردمی که سرها را دنبال می کنند نباشند. ولی او برای آزار دادن اسرا چنین نکرد و سرهای مبارک شهدا را از میان اسرا عبور داد.[۳]
آن قدر حریم زن مقدس است که ام کلثوم از دشمن خود چنین درخواستی می کند تا از حریم شکنی جلوگیری شود. اگر برای حسین علیه السلام گریه می کنیم، جا دارد برای پیروانش که در عزای او گریه میکنند و خود، خود را علم نگاه نامحرمان قرار می دهند؛ و یا مردانی که با نگاه حریم زن را می شکنند نیز گریه کنیم. چرا که آن ها خود، باخود همان کاری را می کنند که سپاه ابن زیاد با اهل بیت حسین علیه اسلام کرد.
اگر امام راحل فرمود: این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته، منظور محرم و صفری نیست که عده ای بیایند، مشکی بپوشند، گریه کنند، سینه بزنند و بعد تمام شود. منظور عزاداری است که در آن حیای حسین علیه السلام را بگیریم، بی حیایی اهل باطل را بشناسیم و چنان رفتار کنیم، انگار که در خیمه حسین علیه اسلام نشسته ایم و هر آینه در حضور اوییم. اگر مقصود گریه کردن تنها بود، امام سجاد علیه اسلام در کوفه خطاب به عمه شان حضرت زینب نمی فرمود که گریه کم کند چرا که هیچ کشته ای با گریه کردن باز نمی گردد. اسلام آن دینی است که گریه هایش نیز با قصد و هدف است. همچون گریه های فاطمه سلام الله علیها بعد از وفات پدر. گریه در عزای حسین علیه اسلام زبان گویای «یا لیتنا کنا معکم» است که آماده باشی است برای رزمی درونی و بیرونی.
محرم ماه حسین ؛خدا نگه دارت نمیدانم دوباره تو را خواهم دید یا نه؟
اما اگر وزیدی واز سر کوی من
گذشتی سلامم را به اربابم برسان
واگر این آخرین محرمم باشد بگو همیشه برایت مشکی به تن می کردودوست داشت نامش با توعجین شود ….
گر چه جوانی می کرد اما ازاعماق وجودش تو را ازته دل دوست داشت وارادتمند شما بود…
با چای روضه صفا می کرد وسرش درد می کرد برای نوکری…..
محرم جان تورا به خدا میسپارم ودلم شور میزند برای صفری که ازسفر میرسد…….
السلام علیک یا ابا عبدالله
مگر به اوج فلک اه می برند این قوم به روی نیزه چرا ماه می برند این قوم
تمام آبروی اهل اسمان ها را چگونه روی زمین راه می برند این قوم
شهيد «مرحمت بالازاده» فقط 13 سال داشت؛ نوجواني از اردبيل. وقتي با اصرار از پدر و مادر اجازه گرفت، بي درنگ راهي تهران شد؛ شنيده بود بايد به خيابان پاستور برود و رفت. هر طور بود وارد ساختمان رياست جمهوري شد. با پا در مياني اين و آن بيرون ساختمان منتظر ماند؛ آن روزها «آقا»، رئيس جمهور بود، حضرت آيت الله العظمي خامنه اي. وقتي آقا براي رفتن به مراسمي از ساختمان بيرون آمدند، مرحمت بالازاده خودش را به ايشان رساند، تلاش محافظان نتيجه اي نداشت، چون آقا به اشاره اجازه داده بودند تا اين نوجوان را ملاقات كنند؛ مرحمت 13 ساله با لهجه شيرين آذري گفت «آقا! يك خواهش داشتم». آقا با مهرباني گفتند « چه خواهشي پسرم؟» مرحمت گفت «آقا! خواهش مي كنم به آقايان روحاني و مداحان دستور دهيد ديگر روضه حضرت قاسم علیه السلام نخوانند!» آقا پرسيدند «چرا فرزندم؟ و مرحمت كه هق هق گريه امانش نمي داد با كلماتي بريده بريده گفت «آقا! حضرت قاسم علیه السلام هم مثل من 13 ساله بود كه امام حسين علیه السلام به او اجازه ميدان داد، اما فرمانده سپاه اردبيل اجازه نمي دهد به جبهه بروم، مي گويد 13 ساله ها را نمي فرستيم».
مرحمت 13 ساله به اردبيل بازگشت، اما برخلاف ديروز كه از اردبيل به تهران مي آمد، دلگرفته و غمزده نبود؛ از خوشحالي در پوست نمي گنجيد، دلش براي اينكه زودتر برسد، پر مي كشيد. كاش اتوبوس هم پر داشت. مرحمت بالازاده با نشان دادن مجوز آقا، وارد تيپ عاشورا شد.