مدرسه علمیه فاطمه الزهرا سلام الله علیها ساوه

  • صفحه اصلی 
  • تماس با ما 
  • ثبت نام 
  • ورود 

تبریک ولادت امام حسن مجتبی (ع)





نیمه ماه مبارک بس شرافت دارد امشب

چون خدا بر بندگان خود عنایت دارد امشب

جشن میلاد حسن در عرش اعلا گشته بر پا

زین سبب بر لیلة الاسرا شباهت دارد امشب


انتظار

14 تیر 1391 توسط رضوانی

وظایف منتظران در عصر غیبت؟

  1. معرفت به حضرت ولی عصر(ع)
  2. تمسک به ریسمان ولایت اهل بیت(ع)
  3. انتظار فرج
  4. تهذیب نفس واصلاح فردی
  5. اصلاح اجتماعی
  6. آمادگی نظامی برای ظهور امام زمان(عج)
  7. یاد حضرت ولی عصر(عج)
  8. محبت به حضرت مهدی(ع)
  9. اندوهگین بودن در فراق حضرت
  10. شناخت عظمت ومقام حضرت مهدی ونگه داشتن حرمت او
  11. دعا برای فرج امام زمان
  12. دعا وزمزمه عاشقانه
 2 نظر

صف مورچه ها و میرزای تهرانی

20 شهریور 1390 توسط رضوانی

در نماز تو خدایا بدنم میلرزد
چون به لب نام تو آرم، سخنم میلرزد
یادم از بار گناه آید و سرمنزل مرگ
وز غم این ره بی توشه تنم میلرزد
پرونده کوچکی است از زندگانی میرزا جواد آقا تهرانی. هنوز هم پیرمردهای مشهدی او را می شناسند و از رفتار مردمی او تعریف ها می کنند. واقعا یکی از دوستان خوب خدا بود.
زاده شدن: به 1283 سال قمری در تهران
نام گرفتن: جواد
به تحصیل اشتغال یافتن: در ایام جوانی در قم و نجف
عزیمت به مشهد: به سال 1312 قمری
دیگر فعالیت‌ها
کرسی درس تفسیر و فقه و اصول داشتن
در جبهه‌های جنگ حضور یافتن
به دیار باقی رفتن: دوم آبان ماه 1368 شمسی
پیام از مادر
بعد از تحصیل در قم به نجف رفت. دو سال از محضر شیخ مرتضی طالقانی و شیخ محمد تقی عاملی استفاده کرد. میرزا جواد آقا می‌خواست در نجف بماند و درس بخواند. اما از مادرش پیامی دریافت کرد که به تهران برگردد. میرزا هم به تهران برگشت.
شال بازاری
مرحوم آیت الله میرزا احمد کفایی در مدرسه دو درب در حرم امام رضا(ع) مجلسی داشتند که بیشتر علما ایران را دعوت می کرد. در مخالفت با طرح رضا خان برای تضعیف روحانیت بود. میرزا جواد آقا تهرانی را آن‌جا دیدم. قیافه اش خیلی به علما نمی‌خورد. فقط شال کوچکی را مثل بازاری‌ها به سرش بسته بود.
تشریفات زیارت
هر چند روز یک‌بار، یکی از علما را زیر نظر می گرفتم و به رفتارش توجه می کردم. مخصوصا حرم آمدن‌شان و زیارت کردن‌شان را. نوبت به میرزا رسید. وقتی از میرزا پرسیدم چرا مثل بقیه علما با آداب و تشریفات زیارت نمی کنید گفت: «به حرم که می آیم مثل یک آدم عامی رفتار می کنم. بی خود از من سوال نپرس. آنها هستند که همه چیز می گیرند و می روند و ما در تشریفات مانده ایم».
مناظره ساختگی
در جلسه‌های مناظره ساختگی شرکت می‌کردم. ابتکار میرزا جواد آقا بود. آقای صادقی تهرانی و آقای عبدخدایی می نشستند، یکی بهایی می‌شد و دیگری مسلمان و با هم مناظره می‌کردند. میرزا جواد آقا هم ناظر بود.
اذیت و آزار مومن
30 ساله بودم که در مشهد منبر می‌رفتم. میرزا به عنوان مستمع می آمد. یک‌بار در صحبت‌هایم از ایشان تعریف کردم. بعد از جلسه رو کردند به من و گفتند: «اگر شما مرا مومن می دانید تعریف کردن از من روی منبر باعث اذیت و آزاد من است و با این کار یک مومن را اذیت می کنید».
چاره مرگ
پدر میرزا، حاج محمد سقط فروش، یک روز قبل از مرگ همه کارهایش را جمع و جور کرد و هر چه لازم بود را نوشت. دیدم گوشه اتاق رو به قبله خوابید و پارچه سفیدی را رویش کشید. بعد از آن هر چه صدایش کردیم جواب نداد. بعد ازاینکه پزشک آمد و سوزنی را در پایش فرو کرد بلند شد و نشست. گفت: «بله؟! چه کار دارید؟!» پزشک گفت: «حاج آقا چی شده؟ حالتان خوب است؟» گفت چه کنیم مرگ را چاره‌ای نیست. و بعد هم از دنیا رفت.
بیعت
از شاگران نزدیک و خصوصی شیخ مجتبی قزوینی بودم. زمانی که آیت الله بروجردی رحلت کرد به من گفت: «هر چه می توانید برای شاهرودی و شیرازی تبلیغ کنید. بگذارید مرجعیت از این مملکت بیرون برود.» می‌گفت مصلحت نیست آیت الله میلانی مرجع شوند. چون ایشان مشرب فلسفی داشتند. در چاپخانه هر کس می‌آمد برای تسلیت آگهی بدهد، من هم برای آقای شاهرودی تبلیغ می‌کردم و از ایشان تعریف می‌کردم. شب یکی از طلبه‌ها به من گفت: «شما که این قدر قدرت دارید چرا برای آقا روح الله تبلیغ نمی‌کنید؟» گفتم: «ایشان که ادعای مرجعیت ندارند و مشرب فلسفی دارند و مردم به مشرب فلسفی اعتماد نمی‌کنند.» چند روز بعد، پس از نماز صبح در خانه را زدند. خانه‌زاد شیخ مجتبی بود. گفتم: «چه شده؟!» گفت: «نمی دانم. شیخ گفته برو دنبال حیدر.» رفتم خانه شیخ مجتبی. گفت: «یادت هست یک‌بار من به شما گفتم آقا روح الله مرجع نیست؟ برو در خانه هر کس که این را به آن‌ها گفتی و بگو آقا روح الله مرجع است. گفتم: «من به هیچ کس نگفتم.» خدا را شکر کرد و گفت: برو به دوستان و هم درس‌هایت بگو می‌خواهم به دیدن امام خمینی بروم. هر کس می‌آید، با ما همراه شود.» پیش میرزا جواد آقا رفتم و پیغام را رساندم. ایشان خندید و گفت: «الحمد لله رب العالمین. به آقا سلام برسانید و بگویید من دو روز پیش خدمت آقا روح الله خمینی بودم و با ایشان بیعت کردم! اگر دستور می‌دهید که دوباره بیایم بیعت کنم با شما می آیم.»
مرگ بر شاه
قبل از انقلاب مرحوم میرزا مقید بود در راهپیمایی‌ها شرکت کند. یک روز هنگام راهپیمایی دیدم ایشان تسبیح در دست دارند و ذکر می‌گویند. می‌خواستم بفهمم با خود چه ذکری می‌گویند. خودم را جلو کشیدم. تسبیح را می‌گرداند و می‌گفت: «مرگ بر شاه، مرگ برشاه».
سخنرانی
بعد از انقلاب سخنرانی‌های امام پس از اقامه نماز ظهر از تلویزیون پخش می‌شد. حاج آقا بعد از نماز لباس رسمی می پوشید و عمامه به سر و خیلی مودب و با احترام جلو تلویزیون می نشست و صحبت ‌های امام را گوش می‌داد.
چون شما خواب بودید
تازه از سفر برگشته بود. نیمه های شب بود. سه بار در خواب شنیدم که کسی می‌گوید: «چطور خوابیده‌ای و شوهرت پشت در است؟» بعد از بار سوم از خواب بیدار شدم و در منزل را باز کردم. همان جا پشت در منزل چیزی پهن کرد بود و نشسته بود. گفتم:« چرا در نزدید؟!» گفت: «چون شما خواب بودید».
صف مورچه‌ها
میرزا داشت مورچه‌ای را روی کاغذ حمل می کرد. پرسیدم: «چرا این کار را ر می‌کنید؟» مورچه را کنار بقیه مورچه‌ها گذاشت و گفت: «روی کاغذ بود و من آن را برداشتم و آوردم تا از صف عقب نیفتد».
عصا زنان
میرزا خودش رکنی بود. از علمای بزرگ مشهد محسوب می‌شدو باید در اعیاد در خانه می نسشت تا دیگران به دیدارش بیایند ولی عصا زنان با قد خیمده به دیدار علما و بزرگان می‌رفت.


پسر خواهرم عکس کوچکی از امام را برداشت و با آن بازی می‌کرد. خواهرم به حاج آقا گفت: «پسرم با عکس امام خمینی بازی می کند. با این که کوچک است علاقه عجیبی به امام خمینی دارد. وقتی عکس امام را از او می گیرم، گریه می‌کند.» حاج آقا گفت: «مواظب باشید بی‌احترامی نشود.» عکس را برداشت، صاف کرد و بوسید.
مورچه‌بان
میرزا را سوار ماشین کردیم تا به مجلسی برویم. در بین راه ناگهان میرزا گفت: «مرا برسانید همان جایی که راه افتادیم.» پرسیدم چرا؟ چیزی نگفت. وقتی به جای اول‌مان رسیدیم مورچه‌ای که روی لباسش بود را سر جایش گذاشت.
انگیزه
از علامه جعفری پرسیدند: «با چه انگیزه‌ای به مشهد می‌آید؟» جواب داد: «اول برای زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) و بعد هم برای دیدار با میرزا جواد اقا تهرانی.»
تو از من فیلم بگیر
میرزا کسی نبود که ریا کند. اهل اسراف هم نبود. در مشهد چند تا از علما جنگ تحمیلی را نوعی برادر کشی می‌دانستند. رفت جبهه. روزی رو کرد به فیلم‌بردار و گفت: «تو از من فیلم بگیر!» بعد رو کرد به سمت جبهه دشمن و بدون هدف تیراندازی کرد.
خدایا تو شاهد باش
می خواستند در جبهه کارهای سبکی به ایشان بدهند. در جواب گفت: «لااقل بگذارید من هم یک تیر بزنم.» بعد وقتی گلوله توپ را شلیک کرد گفت: «خدایا تو شاهد باش که در جنگ شرکت کردم.»
اجازه فرمانده
با صای خمپاره همه روی زمین دراز کشیدند. میرزا جواد آقا بلند نشد تا اینکه فرمانده اجازه دادند.
اطاعت از فرمانده
در پادگان فتح‌المبین با ایشان صحبت کردم و خواستم برای رزمندگان سخنرانی کند. معمولا این کار را نمی‌کرد. اما گفت: چون فرمانده من هستید حرفتان را قبول می کنم.»
تیربار
خودش تعریف می‌کرد: «در جبهه مرا پشت تیربار نشاندند. گفتم بلد نیستم. اما بر خدا توکل کردم و با صدای بلند بسم الله الرحمن الرحیم را گفتم. بعد از چند لحظه متوجه شدم افرادی که آنجا بودند می پرسیدند چه کسی پشت تیربار نشسته که همه تیرها به هدف می‌خورد.»
خدمت به اسلام
رو کرد به سیدعلی اصغر مجتبوی و گفت: «زمانی دل‌مان خوش بود که یک عبا بر دوش بیندازیم و درسی بدهیم و نمازی بخوانیم. فکر می‌کردیم به اسلام خیلی خدمت کرده‌ایم. حالا می بینیم، این آیت الله خامنه‌ای عزیز پشت تریبون نماز جمعه می‌رود و اسلام را به دنیا معرفی می کند.»
آماده رفتن
بارها می‌گفت: «اگر در جبهه شهید شدم یا مجروح و زخمی شدم و در راه فوت کردم، جنازه‌ام را به مشهد نیاورید. انتقال ندهید. آمبولانس را متوقف کنید و همان جا که هستید مرا دفن کنید.» برای همین همیشه هنگام رفتن به جبهه کفن را با خود می‌برد.
در کنار شهدا
در وصیت نامه تاکید کرده بود: «…مرا جای دیگری نبرید. جسدم را در قبرستان عمومی خارج از شهر یا محل مباحی خارج از شهر هر کجا که باشد دفن کنید. جسد مرا زود و بدون سر و صدا و اطلاع دادن اشخاص و مردم باید در بیابان یا قبرستان عمومی دفن کنید. مجلسی به عنوان هفتم و چهلم و سال برپا نکنید.» آیت الله طبسی در دیدارش با میرزا اصرار کرده بود در وصیت نامه تجدید نظر کند. اگر می خواست می توانست در نزدیک ترین مکان به قبر امام رضا(ع) دفن شود. در جواب آیت الله طبسی گفته بود:‌«دوست دارم در کنار شهدا دفن شوم.»
استقبال!
روزی که مرحوم تهرانی در بهشت رضا دفن شدند، پدر شهیدی خواب می‌بیند که وارد بهشت رضا شده است. و می‌بیند که اموات و شهدا بلند شده‌اند و حرکت می‌کنند. بر سر مزار پسرش می‌رود و می پرسد: «این چه وضعی است؟» شهید جواب می‌دهد: «شما نمی‌دانید چه آقایی را به این جا آورده‌اند! ما از جانب خدا دستور داریم که از قبر بیرون بیاییم و به استقبال ایشان برویم.»
لابد من مشکلی داشتم
بعد از انتشار خبر فوت میرزا، جوانی را در تاکسی دیدم که به شدت گریه می‌کرد. از او پرسیدم: «از اقوام آقا میرزا تهرانی هستید؟» گفت: «نه! 15 یا 16 ساله بودم که در گوشه خیابان با دوچرخه به میرزا خوردم و میرزا پرت شد روی زمین و عمامه‌شان افتاد. قد خمیده‌ای داشت و پیر بود. اما سریع بالای سر من آمد و گفت: «شما مشکلی پیدا نکرده‌اید؟» گفتم: «مرا ببخشید نفهمیدم چی شد». گفت:«شما تقصیر نداشتید لابد من مشکلی داشتم».

 5 نظر

مسلمان شدن دانشمند آمریکایی با یک آیه از قرآن

07 مرداد 1390 توسط رضوانی

معجزه خداوند در قرآن کریم سبب گرایش دانشمند مشهور آمریکایی به اسلام

 

 

 

با سلام . حالا که کم کم نزدیک ماه مبارک رمضان میشیم بد ندونستم این مطلب رو روی بلاگم بذارم تا توی ماه ضیافت قرآن و خداوند به این کتاب آسمانی بیش از پیش افتخار کنیم و قدرشو بدونیم. التماس دعا


تیمی ازدانشمندان آمریکایی دریافتند که برخی ازگیاهان استوایی فرکانس هایی ما فوق صوت از خود صادرمی کنند که به وسیله دستگاه های پیشرفته علمی ثبت شده است .دانشمندانی که حدود سه سال به تحقیق و مطالعه این وضعیت حیرت آور پرداختند، دریافتند که این پالس های ما فوق صوت به الکتریسته نوری تبدیل شده و بیش از صد مرتبه در ثانیه تکرار می شوند .یک تیم آمریکایی این آزمایش را در برابر یک گروه علمی در انگلیس انجام دادند که در بین این گروه، یک دانشمند مسلمان هندی الاصل نیز قرار داشت.بعد از 5 روز آزمایش، گروه انگلیسی ازاین مسئله بسیار شگفت زده شدند ولی دانشمند مسلمان انگلیسی گفت : ما مسلمانان این مسئله را در 1400سال پیش تفسیر کرده ایم. دانشمندان از این سخن وی بسیار حیرت زده شدند و اصرار کردند که آن را برایشان شرح دهد. دانشمند مسلمان این آیه قران را قرائت کرد:”وهیچ موجودی نیست جز آنکه او را به پاکی می ستاید ولی شما ذکر تسبیحشان را نمی فهمید. او بردبار و آمرزنده است “.زمانی که آیه تلاوت شد ، پالس های مافوق صوت به الکتریسیته نوری تبدیل و بر روی مانیتورها ظاهر گشت.پروفسور” ولیام براون”، مسئول این تیم تحقیقاتی با این دانشمند مسلمان برای شناخت دین اسلام به گفت و گو پرداخت و دانشمند مسلمان برای وی دین اسلام را تشریح کرده ویک جلد قرآن مجید به همراه تفسیر آن به زبان انگلیسی را به وی اعطاء کرد .براون شهادتین را گفت و مسلمان شد.


منبع:پایگاه خبری تقریب به نقل از مجله “المجتمع”

 

 نظر دهید »

وقتی خودمان مبلغ فراماسونری می شویم

18 تیر 1390 توسط رضوانی

چند

وقتی است که در فضای فرهنگی کشور و به خصوص تولیدات فرهنگی جریان
حزب‌الله، شاهد جهت‌گیری خاصی هستیم که جای تأمل دارد. در این جهت‌گیری و
سیاست‌گذاری، تولیدات فرهنگی به سمت بررسی و پرداختن محتوایی هستند که
موضوع‌اش نمادهای فراماسونری، شیطان‌پرستی، مسیحیت و سایر جریان‌های
انحرافی در بین جامعه اسلامی ماست.

این

مسئله غیرقابل انکار است که گروه‌های منحرف مختلف در تلاش‌اند تا قلوب
مردم ما را از اسلام به سمت اعتقادات مشکل‌دار بکشانند و برای این کار، همه
آنچه که در چنته دارند را رو کرده و متأسفانه توفقیاتی نیز یافته‌اند. در
نتیجه باید در مقابل این انحرافات ایستاد و جامعه را در برابر این خطر
حفاظت کرد. اما مسئله تأمل برانگیز این است که چرا خیل عظیمی از نیروهای
جریان حزب‌الله، صرفاً بر این قضیه تمرکز کرده‌اند و مسائل مهم دیگری که در
کشور وجود دارد را مورد چالش قرار نمی‌دهند؟ آیا حجم فعالیت‌هایی که برای
مقابله با این انحراف انجام می‌شود، متناسب با حجم انحرافات موجود است؟

در

جواب باید گفت: خیر. متأسفانه پرداختن به نمادهای فراماسونری و
شیطان‌پرستی و زیرمجموعه‌های‌شان آنچنان به دل مشغولی برخی از دوستان ما
تبدیل شده که گویی اصلی‌ترین مسئله فعلی کشور، ترویج گروه‌های انحرافی در
کشور است. این عزیزان جوری از شرایط موجود صحبت می‌کنند و به سیاست‌گذاری
محصولات فرهنگی‌شان جهت می‌دهند که انگار خیل عظیمی از مردم ما یا مبتلا و
مروج عمیق‌ترین افکار انحرافی‌اند و یا در شرف این ابتلا هستند.

البته

دو عامل را باید در غلیظ شدن صبغه این جور فعالیت‌ها در نظر گرفت. عامل
اول، وارد شدن بعضی پژوهشگران، محققان و فعالان برجسته فرهنگی ما به حوزه
چنین مباحثی است که سبب شده وابستگان فرهنگی ایشان نیز، در این راستا
اقداماتی داشته باشند. و عامل دوم، مسائل روی داده در این سال های اخیر
است. نظیر فتنه 88 و پروژه جنگ نرم علیه جمهوری اسلامی و جنبش سبزها و حتی
همین جریان انحرافی.

برای

مثال نگاهی بیاندازید به انبوه سایت‌ها و وبلاگ‌هایی که در فضای سایبر،
فعالیت می‌کنند. کلی مطلب و مقاله و یادداشت و بیدارباش و هشدار داده‌اند
که وا اسلاما، جوانان ما چرا بجای سلام کردن، مثلاً روی دست هم می‌زنند و
باید ایشان را در قرنطینه اعتقادی قرار داد تا آدم شوند.

در

فضای تولیدات مکتوب و کتاب نیز چنین چیزی دیده می‌شود. البته شاید هنوز در
این بخش اوضاع حاد نشده باشد، اما نگرانی آنجاست که بعضی از این کتب، توسط
افرادی نوشته شده که یا اصلاً تخصصی در این حوزه ندارند و یا توقع ورود به
این عرصه از ایشان نمی‌رود. از آنجا که ممکن است به برخی از ایشان
بربخورد، از ذکر نام معذوریم.

همچنین

کلی همایش و سخنرانی در کشور برگزار می‌شود برای تبیین دقیق‌ترین و
جزئی‌ترین نکات شناخت فراماسونری و شیطان‌پرستی. به عنوان مثال نگاهی
بیاندازید به مجموعه سخنرانی‌های جناب آقای دکتر روا زاده که تخصص‌ ایشان
در پزشکی و طب اسلامی است. اما در بخشی از صحبت‌های مفید ایشان ناگهان با
تحلیل و تفسیر شعر اتل متل توتوله مواجهیم و کلی نقشه از پیش تعیین شده
دشمن از کنه آن بیرون می‌آید. معلوم نیست وسط مباحث پزشکی، صحبت از این جور
موضوعات چه جایگاهی دارد؟

خدا

را شکر که رسانه ملی ما و کلاً تولیدات تصویری در این باره، آسیب کمتری
دیده. اما باز هم جای تعجب دارد در شرایطی که کلی سوژه کار نکرده و ضروری
برای فیلم و سریال ساختن وجود دارد، چرا باید اولین سریال شبکه ویدئویی
کشور یعنی «قلب یخی» با آن هزینه کلان و تکنیک‌ها ناب سریال‌سازی، بر روی
این موضوع تمرکز کند؟

همانطور

که در ابتدای این نوشتار هم گفته شد، قرار نیست این مسئله کاملاً به کناری
رفته و دستی دستی باعث رسوخ آن در بین آحاد مختلف مردم شویم. اما باید بین
خطر موجود و هزینه‌ای که برای رفع آن می‌پردازیم تناسب وجود داشته باشد
زیرا در غیر این صورت، نه تنها خطر موجود رفع نمی‌شود بلکه ممکن است بر عمق
و تأثیرگذاری آن افزوده شود. به عبارت دیگر، وقتی ما به هر تریبونی که
می‌رسیم و شروع به اعلام خطر در این باره کرده و بعد به معرفی نمادها و
افکار انحرافی می‌پردازیم، نه تنها این کار ما خاصیت درمانی ندارد، بلکه
نوعی ترویج غیرمستقیم چنین چیزهایی هم هست. زیرا عموم مردم از این مباحث
آگاهی ندارند و حتی تصور نمی‌کنند که مثلاً برج‌های بانک قوامین، یکی از
نمادهای فراماسونری است و یا علامت ایکس، از مظاهر شیاطن‌پرستی‌است. اما
وقتی در هر مکانی صحبت از این باشد که فلان چیز نماد بسار عقیده است، بدون
اینکه مقابله عملی با آن صورت بگیرد و از آن مهمتر، بدیلی برای نماد موجود
ارائه شود، این می‌شود که آن نماد بیشتر تبلیغ شده و خیلی‌ها که تا دیروز
نمی‌دانستند این چه چیزی است، از فردا با آگاهی از آن استفاده می‌کنند و
این چنین خودمان مفت و مجانی به اشاع? افکار دشمنان‌مان کمک می‌کنیم.

البته

شاید تصور شود ما گرایش ضدآگاهانه داریم و نمی‌خواهیم که جامعه را نسبت به
خطرهای پیش‌رو آشنا سازیم. اما باید گفت: بین آگاهی دادن و تبلیغ آگهی
کردن تفاوت فاحشی وجود دارد که حتماً مخاطب محترم به آن واقف بوده و از
توضیح آن خودداری می‌کینم. لازم توجه است که بیشتر فعالیت‌های این چنینی،
از نوع تبلیغ است تا آگاهی دادن. زیرا مطالب ارائه شده مورد نقد و بررسی
قرار نمی‌گیرند و جایگزینی برای آن معرفی نمی‌شود بلکه تنها این افکار و
نمادها بر روی طاقچه قرار گرفته و در معرض دید قرار می‌گیرند و هزاران آدمی
که شاید تا آخر عمرشان نمی‌توانستند با این چیزهای پیش‌پا افتاده آشنا
شوند، به راحتی این‌ها را شناخته و شاید مجذوب آنها شوند.

در

نتیجه این چنین است که وارد بازی دشمن شده و کاری را که آنها باید کلی
برایش هزینه می‌کردند و وقت می‌گذاشتند، با کمترین خرج و زمان انجام
می‌دهیم. همانطور که قبلاً گفته شده متأسفانه بعضی بزرگان ما نیز اعتقاد
دارند زیاد شدن حجم فعالیت‌های این چنینی در بین نیروهای حزب‌الله، نقشه
دشمنان ماست و اصلاً اینها بوده‌اند که باعث شدند توجه ویژه به شیطان‌پرستی
و فراماسونری در بین ما زیاد شود تا به این طریق از حجم تبلیغ
فوق‌العاده‌ای برخوردار شده و منافع‌شان تأمین شود. اگر بخواهد این فرضیه
باشد، ما در دام معادله‌ای افتاده‌ایم که خروجی‌اش از آن دشمنان ماست و
باید خیلی زود از این بازی خارج شویم.

به

نظر می‌رسد با توجه به شرایط موجود، بهترین کار این باشد که از حجم
تولیدات فرهنگی در مورد نمادها و عقاید شیطان‌پرستی و فراماسونری و
جریان‌های انحرافی کاسته شده (دقت کنید، نباید این فعالیت‌ها قطع شود) و
این نیروی عظیم صرف بازتولید معارف دینی‌مان شود. به عبارت دیگر، در حال
حاضر کلی مباحث ناب، دست نخورده و ضروری در گنجینه معارف اسلامی وجود دارد
که سالهاست خاک خورده و هیچ توجهی به آنها نمی‌شود و لازم است فعالان و
تولیدکنندگان فرهنگی جریان حزب‌الله، بازگشت مناسبی به این موضوعات داشته
باشند و با عنایت به زبان زمان این عصر، دست به بازتولید آنها بزنند.

وقتی خودمان مبلّغ فراماسونری میشویم

 1 نظر

ریاضی در سخن امیر المومنین ع

26 اردیبهشت 1390 توسط رضوانی

شخصى یهودی به حضور امام على (ع ) آمد و پرسید: «عددى را به دست من بده كه قابل قسمت بر 1،2،3،4،5،6،7،8،9باشد بى آنكه باقى بیاورد.» امام على (ع ) بى درنگ به او فرمود: «اضرب ایّام اسبوعك فى ایّام سنتك » (روزهاى هفته را بر روزهاى یكسال خودت ضرب كن كه حاصل ضرب آن، قابل قسمت بر همه اعداد مذكور (بدون باقیمانده) خواهد بود.) سؤال كننده هفت را در 360 ضرب كرد حاصل ضرب آن 2520 شد، این عدد را بر 2،3،4،5،6،7،8،9، 1تقسیم كرد، دید بر همه این اعداد قابل قسمت است بدون آنكه باقى بیاورد.

 3 نظر
  • 1
  • ...
  • 567
  • 568
  • 569
  • 570
  • 571
  • 572
  • ...
  • 573
  • ...
  • 574
  • 575
  • 576
  • 577
  • 578

اوقات شرعی

موضوعات

  • متفرقه
  • آموزش
    • علوم قرآن و حدیث
    • نمونه سوال کلیه دروس
    • مهارتهای زندگی
  • یاد امام و شهدا
  • اهل بیت (علیهم‌السلام)
    • حدیث و سخنان
    • زندگینامه و تاریخ
    • فضائل و مناقب
    • ولادت / شهادت
  • احکام عملی
  • طلاب
    • دل نوشته های طلاب
  • در محضر بزرگان
  • اخبار و اطلاعیه های مدرسه
  • فناوری اطلاعات و رایانه
  • نکات جالب
  • دعا و مناجات
  • پادکست
  • اخلاق
    • رذایل اخلاقی
    • فضایل اخلاقی
  • عکس نوشته
  • پزشکی
  • اشپزی
  • شبهات
  • احکام
  • سیاسی
  • داستان
  • اعمال روز
  • گفتار خنده دار

صفحه ها

  • درباره حوزه ساوه
  • سیستم آزمون سایت
  • ساوه شناسی
  • نویسندگان وبلاگ

جستجو

خبرنامه

آمار

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس