[ خاطره ای از همسر شهید سید مجتبی هاشمی فرمانده جنگ های نامنظم سپاه]
مطمئن باش هر جفتتون سالم از این اتاق بیرون می آیید!
وقتی پسر اولمون می خواست به دنیا بیاد دکترها به سید مجتبی گفته بودند یا بچه از دست میره یا مادر بچه. سید گفت: کمی به من وقت بدین برم جایی و برگردم. او رفت وبرگشت. هنکام برگشتن، در اتاق راباچکمه هایش باز کرد. وقتی داخل اتاق شد، دیدم دستانش را به پهلو جمع کرده و بالا گرفته،نمی خواست دست هایش به جایی بخورند. و دستش را به شکم من زد، بعد گفت: مطمئن باش هر جفتتون سالم از این اتاق بیرون می آیید. داستان از این قرار بود که سید رفته بود و دستش را به صندلی امام که روی آن سخنرانی می کرد کشیده بود و هنگام برگشت به خانه هم، با آرنجش دنده و فرمان ماشین را هدایت کرده بود که دستش به جای دیگری نخورد. بچه سالم به دنیا آمد و به خاطر عشق به امام نام او را روح الله گذاشت.
( علی اکبری ، هاشمی ، نشر یا زهرا، 1391 ، ص 18 )