خشوع درعبادت
خشوع و اهمّيّت آن
در لغت «خشوع و خشيت، ترسي است آميخته با تعظيم.»[1]
و در اصطلاح به حالتي گفته مي شود كه كسي در برابر سلطاني قاهر قرار گرفته به طوري كه تمام توجهش به وي معطوف گشته و از همه جا بريده باشد.[2]
از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ پرسيدند: خشوع چيست؟ فرمود:
«فروتني در نماز و اينكه بنده با تمام قلبش متوجّه خدا باشد.»[3]
امام خميني ـ قدّس سرّه ـ مي نويسد:
«يكي از اموري كه براي سالك در جميع عبادات خصوصاً نماز كه سرآمد همه عبادات است و مقام جامعيت دارد، لازم است خشوع است و حقيقت آن عبارت است از خضوع تام ممزوج با حب يا خوف.»[4]
غرض اصلي از عبادت و اطاعت، پالايش نفس و تطهير آن از آلودگيهاست و هر عملي كه در زمينه صفاي عبادت و پاكيزه انجام دادن آن مؤثر باشد مطلوب و مقدّم است و خشوع از اموري است كه در جلاي دل و اثر عبادت نقش بسزايي دارد.
خشوع از ديدگاه قرآن و سنت
پس از بيان اهمّيّت خشوع در عبادات، اينك به خشوع از نظر قرآن و روايان مي پردازيم:
قرآن مجيد يكي از ويژگي هاي مؤمنان رستگار را خشوع در نماز دانسته و فرموده است:
«قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[5]
به تحقيق رستگار شدند مؤمنان، آنان كه در نمازشان خشوع دارند.
امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ به كميل فرمود:
«يا كميل: ليس الشّأن أن تصلّي و تصوم و تتصدّق، الشّأن أن تكون الصّلاة فعلت بقلبٍ تقيًّ و عملٍ عندالله مرضيًّ و خشوعٍ سويًّ»[6]
اي كميل! عبادت، تنها نماز خواندن و روزه گرفتن و صدقه دادن نيست. بلكه شأن (عبادت) اين است كه با قلب پاك و عمل مورد پسند خدا و خشوع راستين انجام پذيرد.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود:
«إذا كنت في صلاتك فعليك بالخشوع و الإقبال علي صلاتك…»[7]
وقتي در نماز هستي، بر تو باد به رعايت خشوع و توجه كامل به نماز… .
خشوع دل و اعضا
وقتي مؤمن حالت خشوع پيدا كند، آثارش در بدن و اعضا و جوارحش ظاهر مي شود وسراسر وجودش غرق عشق و شيدايي حق مي گردد و جسم جانش در هر عبادتي، خشوعي هماهنگ با آن خواهد داشت. قرآن در اين باره مي فرمايد:
«اللَّهُ نَزَّلَ اَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلي ذِكْرِ اللَّهِ…»[8]
خدا بهترين سخن را نازل كرده است. كتابي متشابه و دو تا، دوتا، كه از تلاوت آن تن كساني كه از پروردگارشان مي ترسند بلرزد. سپس تن و جانشان به ياد خدا آرام مي گيرد.
نكته قابل توجه اين است كه جسم و جان بايد توأم با هم در برابر خدا خضوع و خشوع كند؛ زيرا خشوع قلب، خشوع اعضا و جوارح را نيز در پي دارد چنان كه حضرت امير ـ عليه السلام ـ فرمود:
«ليخشع لله سبحانه قلبك، فمن خشع قلبه خشعت جميع جوارحه»[9]
بايد قلبت براي خداي سبحان خاشع شود و كسي كه قلبش خاشع شد همه اعضايش خاشع مي شود.
خشوع جوارح بدون خشوع قلب، تظاهر به خشوع و نوعي نفاق است كه به فرموده نبّي اكرم ـ صليّ الله عليه و اله ـ بايد از آن پرهيز كرد:
«إيّاكم و تخشّع النّفاق و هو أن يري الجسد خاشعاً و القلب ليس بخاشعٍ»[10]
از خشوع نمايي منافقانه بپرهيزيد و آن اين است كه اندام خاشع ديده شوند ولي قلب خاشع نباشد.
خشوع، زينت اوليا
اولياي الهي در تمام امور زندگي، بويژه در عبادت، اسوه هاي زيباي بشريتند و به هنگام عبادت، عالي ترين نمونه خشوع را دارا مي باشند.
آن مردان بزرگ فقط در مقابل خدا خاضع هستند خداوند به حضرت موسي و هارون چنين وحي فرستاد:
«إنّما يتزيّن لي أوليائي بالذّلّ و الخشوع و الخوف»[11]
دوستان من، خود را با افتادگي و خشوع و ترس براي من مي آرايند.
در اينجا به ذكر چند نمونه مي پردازيم:
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و اله ـ وقتي به نماز مي ايستاد، از ترس خدا رنگش مي پريد و صداي سوزناكي از او به گوش مي رسيد.[12]
درباره خشوع حضرت امير ـ عليه السّلام ـ چنين آمده است: هنگام نماز و عبادت، لرزه بر اندامش مي افتاد و رنگ
رخسارش دگرگون مي شد.[13]
و درباره آن حضرت است كه در يكي از جنگها تيري به پاي مباركش اصابت كرد كه بر اثر شدّت درد به كسي اجاز نمي داد آن تير را بيرون كشد تا اينكه هنگام نماز آن را از پايش در آوردند، كه البته اين مرتبه والاي خشوع به معني فناء في الله است و كمتر كسي به آن دست مي يابد. امام صادق ـ عليه السلام ـ از قول پدرش امام باقر ـ عليه السلام ـ چنين نقل مي كند:
«كان عليُّ بن الحسين عليهما السّلام إذا قام في الصّلاة كأنّه ساق شجرهٍ لا يتحرّك منه شيء إلّا ما حرّكت الرّيح منه»[14]
امام سجاد ـ عليه السلام ـ وقتي به نماز مي ايستاد همچون ساقه درختي بود و هيچ جزئي از بدن و لباس او حركت نمي كرد. مگر آن مقداري را كه باد به حركت در مي آورد.
قرآن درباره ذكريّا و عبادت و حالات او مي فرمايد:
«فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيي وَ اَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ»[15]
پس دعايش را مستجاب كرديم و به او يحيي را بخشيديم و همسرش را برايش شايسته گردانيديم. اينان در كارهاي نيك شتاب مي كردند و با بيم و اميد ما را مي خواندند و براي ما خاشع بودند.
خشوع، بال عبادت
عبادت، هنگامي ارزشمند است كه با توجّه كامل و خشوع انجام پذيرد و گرنه، عبادت سرسري و بدون توجّه، تنها رفع تكليف است و خاصيّتي ندارد.
چنين عبادتي نشان دهنده آن است كه صاحبش فاقد ايمان قوي و يقين است. حضرت صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
«لا ايمان إلّا بالعمل و لا عمل إلّا باليقين و لا يقين إلّا بالخشوع»[16]
ايماني (ايمان) نيست مگر به عمل و عملي (پذيرفته ) نيست مگر به يقين و يقين وجود ندارد مگر در صورت وجود خشوع.
رسول خدا ـ صلي الله عليه و اله ـ فرمود:
نماز بر چهار بخش بنا شده است: 1. وضوي شاداب، 2. ركوع، 3. سجده، 4. خشوع.
پرسيدند اي رسول خدا خشوع چيست؟ فرمود:
«فروتني در نماز و اينكه بنده با تمام قلبش متوجه خدا باشد. اگر او ركوع و سجود و بخشهاي نماز را كامل به جاي آورد، نمازش با در خشندگي به آسمان بالا رود و درهاي آسمان به رويش باز شود. (چنين نمازي نمازگزار را دعا كند) و گويد: همان گونه كه مرا پاس داشتي، خدايت پاس دارد و فرشتگان نيز گويند، درود خدا بر صاحب اين نماز. ولي اگر بخشهاي نماز را كامل نكند، نمازش با تيرگي بالا مي رود و درهاي آسمان به رويش بسته مي گردد، چنين نمازي به نمازگزار گويد: خدا تو را ضايع كند چنان كه مرا ضايع كردي و خدا آن را به روي صاحبش مي كوبد.»[17]
موانع خشوع
قرآن مجيد مؤمنان را در مورد خطر خاشع نبودن دل هشدار داده، فرموده است:
«اَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ»[18]
آيا وقت آن نشده آنان كه ايمان آورده اند. دلهايشان در مقابل ذكر خدا و معارف حقي كه نازل كرديم نرم شود؟ و مانند اهل كتاب كه پيش از اين مي زيستند نباشند. ايشان در اثر مهلت زياد دچار قساوت قلب شده، بيشترشان فاسق شدند.
علّامه طباطبايي در تفسير اين آيه مي نويسد:
«در اين آيه شريفه عتابي است به مؤمنان به خاطر قساوتي كه دلهايشان را گرفته و در مقابل ذكر خدا خاشع نمي شود… خداي تعالي با اين كلام خود به اين حقيقت اشاره نموده كه دلهاي مسلمانان مانند دلهاي اهل كتاب دچار قساوت شده و قلب قاسي از آنجا كه در مقابل حق، خشوع و تأثير و انعطاف ندارد، از زيّ عبوديت خارج است و در نتيجه از مناهي الهي متأثر نمي شود و با بي باكي مرتكب گناه و فسق مي شود.»[19]
بنابراين، بزرگترين مانع ترقي دل، غافل شدن از ياد خدا، دور شدن از مكتب وحي و ارتكاب گناه است كه مؤمن بايد به شدّت از آنها پرهيز نمايد. همچنين از كارهايي كه در ظاهر گناه نيست، ولي قساوت دل مي آورد يا انسان را از توجّه به عبادت و حالت خشوع باز مي دارد، خودداري كند. امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:
«لا يعبث الرّجل في صلاته بلحيته و لا بما يشغله عن صلاته»[20]
مرد نبايد درنمازش با ريش خود و هر چه او را از توجه به نماز باز مي دارد بازي كند.
علي اصغر الهامي نيا- غلامعباس طاهر زاده - اخلاق عبادي، ص55
[1] . قاموس قرآن، ج 2، صفحه 250 به نقل از مفردات راغب.
[2] . الميزان، مترجم، ج 29، صفحه 11، انتشارات جامعه مدرسين.
[3] . بحارالانوار، ج 81، صفحه 264، موسسة الوفا، بيروت.
[4] . آداب الصلواة، امام خميني (ره)، صفحه 17، آستان قدس رضوي.
[5] . مؤمنون (23)، آيات 1 ـ 2.
[6] . بحارالانوار، ج 84، صفحه 230.
[7] . فروع كافي، ج 3، صفحه 300.
[8] . زمر (39)، آيه 23. قرآن را «متشابه» گفته از آن رو كه اجزايش در اعجاز و فصاحت و بلاغت همه به هم شبيه است و دو تا دو تا خواند، از آن رو كه بيشتر چيزها كه در آن آمده است دو تا دو تاست، چون امر ونهي، نور وظلمت، عام و خاص، بهشت و دوزخ و از اين قبيل در مورد «متشابه» و «دو تا دو تا» اقوال ديگري هم آمده است. (ترجمه از عبدالمحمد آيتي ذيل آيه مذبور).
[9] . شرح غررالحكم، ج 5، صفحه 460.
[10] . بحارالانوار، ج 77، صفحه 164.
[11] . بحارالانوار، ج 13، صفحه 49.
[12] . فلاح السائل، سيد بن طاوس، صفحه 161، دفتر تبليغات اسلامي.
[13] . بحارالانوار، ج 84، صفحه 248.
*. شير خدا شاه ولايت علي صيقلي شرك خفي و جلي
روز احد چون صف هيجا گرفت تير مخالف به تنش جا گرفت
غنچه پيكان به گل او نهفت صد گل راحت زگل او شكفت
روي عبادت سوي محراب كرد پشت به درد سر اصحاب كرد
خنجر الماس چو بفراختند چاك بر آن چون گلش انداختند
گل گل خونش چو به مصلّا چكيد گفت چو فارغ ز نماز آن بديد
اين همه گل چيست ته پاي من ساخته گلزار ، مصلاي من
صورت حالش چو نمودند باز گفت كه سوگند به داناي راز
كز الم تيغ ندارم خبر گرچه زمن نيست خبر دارتر
طاير من سدره نشين شد چه باك گر شودم تن چو قفس چاك چاك
جامي از آلايش تن پاك شو در قدم پاك روان خاك شو
باشد از آن خاك بگردي رسي گرد شكافي و به مردي رسي
[14] . بحارالانوار، ج 84، صفحه 248.
[15] . انبيا (21)، آيه 90، ترجمه آيتي.
[16] . بحارالانوار، ج 78، صفحه 30.
[17] . همان، ج 84، صفحه 264.
[18] . حديد (57)، آيه 16.
[19] . الميزان، مترجم، ج 19، صفحه 284.
[20] . بحلرالانوار،ج 84، صفحه 234.
مثنوي هفت اورنگ، احمد جامي خراساني،صفحه 403، چاپ سعدي