هر چيز را از ضدش بايد شناخت:
⭐️وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي تَرَکَهُ، وَلَنْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ الْکِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَقَضَهُ، وَلَنْ تَمَسَّکُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الذِي نَبَذَهُ
?«بدانيد شما هرگز راه حق را نخواهيد شناخت مگر آن که ترک کنندگان آن را بشناسيد، و هرگز به پيمان قرآن وفادار نخواهيد بود مگر اين که از کسى که آن پيمان را شکسته است آگاه شويد، و هرگز به قرآن تمسّک نخواهيد جست مگر اين که به کسانى که آن را دور افکنده اند، پى ببرید
?هنگامى که انسان سرنوشت شوم گروهى را مى بيند که در ميان انواع اشتباهات و خطاها و بدبختيها غوطه ورند به خوبى مى فهمد، که راه صحيح از راه آنها جداست. و اگر مى خواهد در راه حق گام بگذارد بايد اصولى را که آنها بر آن تکيه کرده اند رها کند، ادب را از بى ادبان بياموزد و عدالت را از ظالمان، و پاکى را از ناپاکان.
?در آن جا که حق به روشنى شناخته مى شود شخصيت افراد را با معيار آن بايد شناخت، آنها که با حق هماهنگ ترند درستکار، و آنها که ناهماهنگ ترند بدکارانند، در اين جا اشخاص را با معيار حق مى شناسيم و آن جا که افراد به خوبى شناخته شده اند و طريق حق مخفى وناشناخته است، بايد حق و باطل را به وسيله آنها از هم تشخيص دهيم، مثلاً هنگامى که عمّار ياسر و ابو جهل را در مقابل هم مى بينيم به خوبى مى دانيم روش عمّار روش حق است و روش هاى ابو جهل ها روش هاى باطلى است.
?گاه، هم شناختن اشخاص مشکل مى شود و هم شناختن حق، در اين جا به دوستان و هواداران آن افراد نگاه مى کنيم. اگر فرضاً در شخصيت معاويه شک کرديم و ديديم اطرافيان او جمعى منافق، دنياپرستانى همچون عمروعاص و مطرودان عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله) و بازماندگان دوران جاهليتند به خوبى مى توان او را شناخت.
✔️کوتاه سخن اين که شناخت حق و باطل طرق مختلفى دارد که در هر مورد بايد از طريق مناسب آن استفاده کرد.
? خطبه ۱۴۷ نهج البلاغه