ثواب و فضيلت انتظار
كسي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ پرسيد چه ميگوييد دربارهي كسي كه داراي ولايت امامان است؛ و انتظار ظهور حكومت حق را ميكشد و در اين حال از دنيا ميرود؟
امام ـ عليه السّلام ـ در پاسخ فرمود:
هو بمنزلة من كان مع القائم في فسطاطه ـ ثمّ سكت هنيئه ـ ثمّ قال هو كمن كان مع رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ؛ او همانند كسي است كه با رهبر اين انقلاب در خيمهي او (ستاد ارتش او) بوده باشد ـ سپس كمي سكوت كرد ـ و فرمود مانند كسي است كه با پيامبر اسلام (در مبارزاتش) همراه بوده است.
اين مضمون در روايات زيادي با تعبيرات مختلفي نقل شده است:
در بعضي «بمنزلة الضّارب بسيفه في سبيل الله؛ همانند شمشير زني در راه خدا.»
و در بعضي ديگر «كمن قارع مع رسول الله بسيفه؛ همانند كسي است كه در خدمت پيامبر با شمشير بر مغز دشمن بكوبد.»
در بعضي ديگر «بمنزلة من كان قاعداً تحت لواء القائم؛ همانند كسي است كه زير پرچم قائم بوده باشد.»
و در بعضي ديگر «بمنزلة من استشهد مع رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ؛ همانند كسي است كه با پيامبر شهيد شود.»
اين تشبيهات كه در مورد انتظار ظهور حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه شريف ـ در اين روايات وارد شده بسيار پر معني و روشنگر اين واقعيت است كه يك نوع رابطه و تشابه در ميان مسألهي «انتظار» و «جهاد» و مبارزه با دشمن، در آخرين شكل خود، و جود دارد. (دقت كنيد!)
در روايات متعدّدي نيز انتظار چنين حكومتي را داشتن، به عنوان بالاترين عبادت معرفي شده است.
اين مضمون در بعضي از احاديث، از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و در بعضي از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ نقل شده است؛ از جمله در حديثي ميخوانيم كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمود:
«افضل اعمال امّتي انتظار الفرج من الله عزّوجلّ؛ بالاترين اعمال امت من انتظار فرج از ناحيهي خدا كشيدن است.»
و در حديث ديگري از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ميخوانيم:
«افضل العبادة انتظار الفرج»
اين حديث اعم از اين كه انتظار فرج را به معني وسيع كلمه بدانيم، و يا به مفهوم خاص يعني انتظار ظهور مصلح جهاني باشد، اهميت انتظار را در مورد بحث ما روشن ميسازد.
اين تعبيرات همگي حاكي از اين است كه انتظار چنان انقلابي هميشه توأم با يك جهاد و سيع دامنهدار است.
و اگر اعتقاد و انتظار حكومت جهاني مهدي به صورت ريشهدار حلول كند، سرچشمهي دو رشته اعمال دامنهدار خواهد شد (زيرا اعتقادات سطحي ممكن است اثر آن از گفتار و سخن تجاوز نكند اما اعتقادات عميق هميشه آثار عملي گستردهاي به دنبال خواهد داشت)؛ اين دو رشته اعمال عبارتنداز:
ترك هر گونه همكاري و هماهنگي با عوامل ظلم و فساد، و حتي مبارزه و درگيري با آنها از يك سو؛ و خودسازي و خودياري و جلب آمادگيهاي جسمي و روحي و مادي و معنوي براي شكل گرفتن آن حكومت واحد جهاني و مردمي، از سوي ديگر.
و خوب كه دقت كنيم ميبينيم هر دو قسمت آن كاملاً سازنده و عامل تحرّك و آگاهي و بيداري است.
با توجه به مفهوم اصلي «انتظار»، معني روايات متعددي كه دربارهي پاداش و نتيجهي كار منتظران نقل شده بخوبي درك ميشود.
اكنون ميفهميم چرا منتظران واقعي گاهي همانند كساني شمرده شدهاند كه در خيمهي حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ يا زير پرچم او است، يا كسي كه در راه خدا شمشير ميزند يا به خون آغشته شده يا شهيد گشته است.
آيا اينها مراحل مختلف و درجات مجاهده در راه حق و عدالت نيست كه متناسب با مقدار آمادگي و درجهي انتظار افراد است؟
يعني همانطور كه ميزان فداكاري مجاهدان راه خدا و نقش آنها با هم متفاوت است، انتظار و خود سازي و آمادگي نيز درجات كاملاً مختلفي دارد كه هر كدام از اينها با يكي از آنها از نظر «مقدمات» و «نتيجه» شباهت دارد؛ هر دو جهادند و هر دو آمادگي ميخواهند و خودسازي. كسي كه در خيمهي رهبر چنان حكومتي قرار گرفته يعني در مركز ستاد فرماندهي يك حكومت جهاني است، نميتواند يك فرد غافل و بيخبر و بيتفاوت بوده باشد؛ آنجا جاي هر كس نيست؛ جاي افرادي است كه بحق شايستگي چنان موقعيت پر اهميتي را دارند.
همچنين كسي كه سلاح در دست دارد و در كنار رهبر اين انقلاب با مخالفان حكومت صلح و عدالتش ميجنگند، آمادگي فراوان روحي و فكري و رزمي بايد داشته باشد.
آيت الله مكارم شيرازي ـ حكومت جهاني مهدي، ص94
همنشین خوب
امام علی علیه السلام
لا تَصحَب المائِق فَاِنَّهُ یُزَیِّنُ لَکَ فِعلَه وَ یَوَدُّ اَن تَکُونَ مِثلَه؛
همنشین بی خرد مباش که او کار (نابخردانه) خود را برای تو آراید و دوست دارد تو را چون خود نماید.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 527 ، ح 293
ندبه و زاري
غيبت حضرت مهدي-عليهالسّلام- براي همة شيعيان، بلكه براي همة مسلمانان بلايي سخت و ابتلايي بزرگ به شمار ميرود[1].
دروي از امام زمان-عليهالسّلام- دوري از سرچشمه نور است، و غيبت او همچون نهاني خورشيد است كه ظلمت را بر سراپردة هستي ميگستردو ضلالت و سرگشتگي بندگان خدا را باعث مي شود[2]. در چنين شرايط سختي گريه و زاري بندگان در پيشگاه خدا ميتواند راه نجاتي بگشايد و باران اشك بلازدگان ميتواند شعلههاي فتنه را خاموش سازد.
«وَ أخْذْنا أهْلَها بِالبأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلّهُمْ يَضّرَّعُونَ».
«آنان را به سختيها و گرفتاريها و شدايد روزگار مبتلا ميسازيم، شايد كه به درگاه خدا تضرّع و زاري نمايند».
اين سنّت بيتبديل خداست كه سرنوشت آدميان را براساس انگيزهها عمل كردهاي آنان تقدير ميفرمايد، تا آنان را در اثر ناسپاسيها،پيمانشكنيها، شرارت و نافرمانيهاي خود آنان به گرفتاريهاي فراوان و مشكلات طاقتفرسا دچار ميسازد، امّا همواره براساس رحمت و عطوفت خويش به بركت يك بازگشت پشيمانانه و درخواست ملتمسانه و گرية عاجزانه، رهايي و آساني را جايگزين گرفتاري و مشكلات ميسازد.
«وجود امام زمان-عليهالسّلام- لطف است و غيبت او از ماست»[3].
غيبت پيآمد كفران نعمت ولايت است، نتيجة قدر ناشناسي انسانها نسبت به مقام عظماي امامت است، اثر طبيعي سوزاندن پرچم هدايت و درهم شكستن كشتي نجات اهل بيت -عليهالسّلام- است.
و چه زيباست كه در روايات فرمودهاند:
«لايَنْجُو مِنْها إلّا مَنْ دَعي دُعاءَ الغَريقْ»[4].
«از غيبت و مشكلات آن نجات نمييابد مگر كسي كه دعاء غريق را بخواند-يا چونان انسان گرفتار شده در غرقاب، با نهايت بيچارگي و شدّت اضطراب خدا را بخواند»[5].
و همين است سرّ اين همه تأكيد بر مداومت نسبت به دعاي ندبه، دعاي زاري منتظران، دعاي گرية چشم انتظاران، دعاي ندبهاي كه در آن ميخوانيم:
تا كي سرگشته و سرگردان تو باشم؟ مولاي من!
تا كي و با چه بياني تو را بستايم و چگونه نجوا سر كنم؟
برمن سخت است كه از غير تو پاسخ شنوم و جز تو دلداريم دهد.
بر من سخت است كه من بر تو بگريم و ديگران تو را واگذارند.
بر من سخت است كه سختيها نه بر آنان بلكه بر تو وارد آيد.
آيا كمكدهندهاي هست كه پا به پاي او نالههاي طولاني و گريههاي هميشگي داشته باشم؟
آيا زاريكنندة بيتابي هست كه در تنهاييهايش با زاري و بيتابي خود ياريش كنم؟
آيا چشمي هست كه خار در آن خليده باشد و چشمان من در ناراحتي و دردِ اين خار خليدگي، با آن همراهي كند؟
آه، اي فرزند پيامبر آيا به سوي تو راهي هست، تا شرف ديدار حاصل آيد؟
«اللهم إنّا نَرْغّبُ اِليْكَ في دَولَةٍ كَرِيَمة تُعِزُّ بِهَا الإسلامَ وَ اَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ اِلي طاعَتِكَ وَ الْقادَةِ اِلي سَبيلِكَ وَ تَرْزُقُنا بِها كَرامَةَ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ».
[1] . كمالالدين، شيخ صدوق، ص335.
[2] . مدرك پيشين، ص342.
[3] . كلامي مشهور از مرحوم خواجه نصيرطوسي.
[4] . كمال الدين، شيخ صدوق، ص349.
[5] . كمال الدين، شيخ صدوق، ص349.
وصاياي اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) به امام حسن مجتبي(علیه السلام)
پسرجانم تو را به گزاردن نماز در وقت خود، و پرداخت زکات به اهلش در هنگام حلول وقتش، خاموشي در برابر امور ترديدآميز و اشتباه برانگيز، و ميانهروي در عمل، و رعايت عدالت در خشنودي و خشم، و خوشرفتاري با همسايگان، و مهماننوازي، و مهرباني به تهيدستان و رنجديدگان بيبضاعت، و حفظ پيوند با فاميل، و دوستي و همنشيني با فقرا و مساکين، و فروتني که از برترين عبادات است، و کوتاه داشتن آرزو، و يادآوري مرگ، زهد و بيرغبتي به دنيا، سفارش ميکنم که همانا تو در گرو مرگ، و هدف بلا، و مغلوب مرض و بيماري هستي.
تو را به ترس از خدا در نهان و آشکار سفارش ميکنم.
و از شتاب در گفتار و کردار نهي مينمايم.
و چون کار آخرتي پيش آمد، در انجام آن بشتاب.
و چون کار دنيايي پيش آمد، شتاب نورز و خوب فکر کن، تا به رشد و خير خودت در آن کار برسي.
و از جاهايي که بودن تو در آن، موجب متهمشدن توست و نيز از مجلسي که بدان گمان بد ميرود، بپرهيز؛ که همنشين ناباب، همنشين خود را دگرگون سازد.
پسرجانم براي خدا کار کن.
از سخن ناروا دوري گزين.
به کارهاي پسنديده امر کن، و از زشتيها نهي نما.
با برادران ديني در راه خدا برادري کن.
نکوکار را به خاطر نيکوکاريش دوست بدار، و با فاسق به جهت حفظ دين خود مدارا بنما، و او را در دل دشمن دار، و در اعمال خود از وي فاصله بگير تا مثل او نباشي.
بحث و جدل را با کسيکه عقل و دانشي ندارد، رها ساز.
پسرجانم! در زندگاني و نيز در عبادت خود، راه اعتدال و ميانهروي را پيشگير؛ و در عبادت، به کاري که مداوم و مورد توان توست، بپرداز.
پيوسته خاموش باش تا سالم بماني؛ و کردار نيکي براي خودت پيش فرست، تا غنيمت بري.
در هر حال ياد خدا باش.
با خردسالان خانوادهات مهربان باش، و بزرگسالانش را احترام بگذار.
و بر تو باد به مجالسي که در آنها ياد خدا ميشود، و فراوان دعا کن.
منبع: امالي شيخ مفيد،/ص247-243 (با تلخيص)
امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در قرآن
قرآن كتاب پرشكوه خداست.
كتابي است كه نه كتابهاي آسماني پيشين آن را خدشه دار و باطل مي سازد و نه واقعيت هاي آينده.[1]
بيانگر هر چيزي است[2] و هيچ تر و خشكي نيست، مگر اينكه در (اين) كتاب روشن و روشنگر آمده است. [3] و….
آيا فكر مي كنيد چنين كتابي از ظهور اصلاحگر بزرگ تاريخ انسانيت و بنياد حكومت جهان گستر و عادلانة او، خبر نمي دهد و در مورد آن ساكت است؟
هرگز چنين نيست…. .
قرآن از امام مهدي ـ عليه السلام ـ و برپايي حكومت مهر و عدل او، در موارد متعدد و آيات بسياري سخن گفته است و از اين حقيقت بزرگ خبر داده است.
و اين آيات بر شخصيت گرانماية آن حضرت و ظهور او تأويل گرديده است. همانگونه كه امامان نور ـ عليهم السلام ـ كه قرآن در خانة آنان فرود آمده است، بدين واقعيت تصريح كرده اند و مي دانيم كه صاحبان معصوم و مطهّر و راستگوي خانه، يعني اهل بيت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به آنچه در خانه است، داناتر و آگاه ترند.
نمونه ها:
1. قرآن در نويدي مي فرمايد:
«و نريد ان نمن علي الذّين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين و نمكنّ لهم في الارض و نري فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون.»[4]
يعني: و ما اراده كرديم به كساني كه در روي زمين تضعيف شده اند نعمتي گران، ارزاني داريم و آنان را پيشوايان (راستين) و آنان را وارثان گردانيم.
و به آنان در زمين اقتدار و منزلتي شايسته دهيم و از آنان به فرعون و هامان و سپاهيانش چيزي را كه از آن مي هراسيدند، نشان مي دهيم.
اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ در تأويل اين آيه شريفه مي فرمايد: «دنيا پس از چموشي و سركشي، بسان شتري كه از دادن شير به دوشنده اش خودداري مي كند و آنرا براي بچه اش نگه داري مي كند، به ما روي خواهد آورد.»[5]
سپس به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت كه:
«و نريد ان نمن علي الذّين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين… »
«ابن ابي الحديد» در اين مورد مي نويسد: «بزرگان ديني و همفكران ما بر اين واقعيت تصريح مي كنند كه اين بيان اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ نويد از آمدن امام و پيشواي بزرگي است كه فرمانرواي زمين و زمان مي گردد و همه كشورها در قلمرو قدرت او قرار مي گيرند…. »[6]
و نيز از اميرالمؤمنين آورده اند كه فرمود: «مستضعفان ياد شده در قرآن كريم كه خداوند اراده فرموده است آنان را پيشواي مردم روي زمين قرار دهد، ما خاندان پيامبريم. خداوند سرانجام «مهدي» اين خانواده را بر مي انگيزند و به وسيلة او، آنان را به اوج شكوه و عزت و اقتدار مي رساند و دشمنانش را به سختي، به ذلت مي كشد.»[7]
در آيه مورد بحث كه ظاهر سخن از جنايات فرعون است قرآن به اين واقعيت تصريح مي كند كه:
«و نريد ان نمن علي الذّين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين»
يعني:…. و ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان روي زمين، نعمتي گران ارزاني داريم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم.
در اينجا، معناي ظاهري اين است كه خداوند عزت و اقتدار بني اسرائيل را به آنان باز پس مي دهد و «فرعون» و «هامان» و سپاهيانش را به بوتة هلاكت مي سپارد.
اما معناي نهان آية شريفه غير از معناي ظاهري و روشن آن است. آن معنا اين است كه: مقصود از تضعيف شدگان در آية شريفه، خاندان پيامبرند. مردم آنان را تضعيف نموده و بر آنان ستم كرده و آنان را به قتل رسانده و رانده و سخت ترين بيدادگري را در مورد آنان روا داشته اند.
پيامبر گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ در تبيين اين مطلب فرمود:
«انتم المستضعفون بعدي.»[8]
يعني: شما تضيف شدگان پس از من هستيد.
و اين واقعيت تاريخي كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از آن خبر داد، هيچ نيازي به اثبات ندارد.
تاريخ اسلامي و روند آن، به صراحت و با رساترين صداي خويش گواهي مي كند كه مردم از همان روز رحلت پيامبر، خاندان او را با كمال تأسف مورد هجوم قرار دادند و آنان را به سختي تضعيف كردند.
نكتة ديگر:
در پايان بحث، در مورد آية 4 و 5 از سورة مباركة قصص، نكتة ديگري نيز شايستة طرح است و آن اينكه:
ممكن است اين تأويل و معناي نهان از آية شريفه كه امامان نور ـ عليهم السلام ـ آن را آشكار ساخته اند از ظاهر آيه نيز دريافت گردد، چرا كه در صدر آية 5، دو واژة «نريد» و «نمنّ» به صورت مضارع كه از آينده خبر مي دهد، به كار رفته است.
از آنجايي كه اين آيات پس از گذشت هزار سال از عصر «موسي» بر قلب مصفاي پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ فرود آمده است مي توان گفت كه: اگر در مورد بني اسرائيل بود مي توانست به صورت ماضي كه از گذشته پيام دارد، نازل گردد، اينگونه: «وأردنا ان نمنّ» و يا اينگونه: «منّنا علي الذّين استضعفوا» همانگونه كه در ديگر آيات قرآن، به صورت ماضي بكار رفته است.
براي نمونه:
1. «لقد منّ الله علي المؤمنين… »[9]
2. «… فمن الله عليكم… »[10]
3. «و لقد منّنا عليك مره اخري»[11]
4. «و لقد منّنا علي موسي و هارون»[12]
خداوند در همة اين آيات واژة مورد نظر را به صورت ماضي بكار برده است، اما در آيه مورد بحث به صورت مستقبل «و نريد ان نمنّ»
آيا خود اين نكته, نشانگر اين واقعيت نمي تواند باشد كه معناي نهان و تأويل آية شريفه را از ظاهر و تفسير آن نيز مي توان دريافت؟
در آية بعد نيز همينگونه است: «و نري فرعون و هامان… »
و جاي اين سوال كه چرا نفرمود: «و أرينا فرعون و هامان؟»
و نيز در واژه هاي: «نريد» و «نجعلهم» و باز «نجعلهم» و «نمكنّ» و «نري»[13] همه اين واژه هاي ششگانه بصورت مستقبل آمده اند و نه ماضي، در صورتي كه مي توانست ماضي باشند.
دومين نويد
و نيز خداوند در قرآن كريم اينگونه از آن حضرت نويد مي دهد:
«وعد الله الذّين آمنوا منكم و عملوا الصّالحات ليستخلفنّهم في الارض كما استخلف الذّين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امناً يعبدونني لايشركون بي شيئاً و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون… »[14]
يعني: خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند وعده داده است كه آنان را در روي زمين جانشين ديگران سازد همانگونه كه مردمي را كه پيش از آنان بودند جانشين ديگران كرد و دينشان را ـ كه خود برايشان پسنديده است ـ استوار سازد و وحشتشان را به امنيت تبديل كند، تا تنها مرا بپرستند و چيزي را با من شريك نگيرند. و آنان كه از آن پس، راه كفر و ناسپاسي در پيش گيرند، نافرمانند.
اين آية شريفه از جمله آياتي است كه به آن حضرت تأويل شده است.
با نگرش به ظاهر اين آيه، خداوند به مؤمنان و شايسته كرداران اين امّت، نويد جامعه اي را مي دهد كه از هر پليدي و ناپاكي پيراسته است و به تمامي ارزشها و قداستها و شايستگي ها آراسته است، اين معناي ظاهري اين آية شريفه.
اين وعده شكوهمند خدا كه سه بار با «لام قسم» مورد تأكيد قرار گرفته است و سه بار با «نون تأكيد» تاكنون تحقّق نيافته است.
چه زماني مرم با ايمان و شايسته كردار توانستند با اقتدار، حكومت مهر و عدل خويش را در سراسر جهان به پا دارند و در كمال آزادي و بدون ترس و دلهره مقررات عادلانه و جانبخش قرآن را در عرصه هاي حيات، پياده نمايند؟
اين مؤمنان شايسته كرداري كه خداوند در آية مورد بحث اين وعدة روح بخش را به آنان مي دهد، چه كساني هستند؟
اگر شما خواننده عزيز به تاريخ اسلام و مسلمانان از همان آغاز درخشش انوار نوراني وحي تا كنون، مراجعه كنيد، به شايستگي درخواهيد يافت كه اين وعدة شكوهبار خدا در ظرف اين هزار چهار صد سال تحقّق نيافته و اين نويد بزرگ جامة عمل نپوشيده است.
من فكر نمي كنم كه وجدان هيچ مسلمان آگاه و با انصافي بپذيرد كه منظور از مؤمنان شايسته كردار در اين آيه، «امويان» و «عباسيان» باشند، چرا كه تاريخ مورد قبول امت اسلام و ملل بيگانه، گواه است كه «امويان و عباسيان» در حكومت سياه و وحشتناك خود، سهمگين ترين جنايات را مرتكب شدند و خون پاك اولياي خدا را به زمين ريختند، حرمت ها را هتك كردند، و كاخهاي ظلم و بيدادشان لبريز از فسق و فجور و ضد ارزشها بود كه اگر بخواهيم آن جنايت ها را به طور دقيق شرح دهيم كتاب از اسلوب و موضوع خود خارج خواهد شد.
به علاوه چه روزگاري براستي دين خدا به تمكّن و اقتدار مورد نظر اين آية مباركه نائل آمد، تا نويد جهان گستر شدن آن تحقّق يافته باشد همانگونه كه در آية آمده است:
«و ليُمكنّن لهم دينهم الّذي ارتضي لهم…. »
اين صحيح است كه اسلام به دليل جامعيت، محتواي بلند، هماهنگي با فطرت و ديگر ويژگي هاي خود و آورنده و آموزگاران و الگوهاي حقيقي آن امامان نور تاكنون به ميليون ها دل و قلب راه يافته و آهسته آهسته به راه خود ادامه مي دهد، امّا سوگمندانه همچنان فاقد يك قدرت منسجم جهاني است، به طوري كه در هر گوشه اي از اين جهان پرآشوب، هر كس مي تواند به جنگ با آن برمي خيزد و بر ضد آن و پيروان آن دست به شقاوت مي زند.
صحيح است كه اسلام در مقاطعي از تاريخ خويش، در قلمرو محدودي به قدرت رسيد و رهبري سياسي و اجتماعي را به كف گرفت، امّا آيا براستي همين حاكميّت محدود و قطعي، نويد مورد نظر قرآن و تحقّق آن وعده شكوهمند خداست؟ اگر چنين است اين شرايط كه در همان عصر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ تحقّق يافت و اسلام بر مدينه و بخش هايي از «جزيرة العرب» حاكم گرديد.
با اين وصف، معنا و مفهوم اين نويد شكوهبار قرآني چه مي تواند باشد كه مي فرمايد:
«وعد الله الذّين آمنوا منكم و عملوا الصّالحات…. »
يعني: خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دهند وعده داده است كه آنان را در روي زمين جانشين سازند…. .
بنظر ما، معناي واقعي اين نويد قرآني اين است كه روزگاري در پيش است كه بر سراسر گيتي حاكم مي گردد و مسلمانان بدون هيچ هراس و دلهره اي راه و رسم مترقي و شعائر و برنامه هاي انسان ساز ديني خود را برپاي مي دارند و در تمامي مناطق مسكوني و آباد جهان، تنها اسلام، تدبير امور و تنظيم شئون بشريت را به دست مي گيرد.
آري! اين وعدة شكوهبار قرآن است و اين هم تاكنون، تحقّق نيافته است.
[1] . سورة فصلت، آية 42.
[2] . سورة نحل، آية 89.
[3] . سورة انعام،آية 59.
[4] . سوره قصص، آية 5 و 6.
[5] . نهج البلاغه، قصار 209.
[6] . شرح ابن ابي الحديد، ج 19، ص 29.
[7] . بحارالانوار، ج 51، ص 63.
[8] . واژة مستضعف در مفهوم قرآني: كسي است كه نيروهاي بالقوه و بالفعل را بر برازندگي، تكامل و اقتدار و شكوه داراست اما از سوي استبداد، ارتجاع و استعمار حاكم، سخت زير فشار است، و در همانحال در انديشة گستردن بندهاي اسارت و در انديشة عدالت و آزادگي و تقواپيشگي نه اينكه به معناي عنصر فاقد قدرت و توان و تحرك و برنامه و هدف باشد.
[9] . سورة آل عمران، آية 164.
[10] . سورة نساء، آية 94.
[11] . سورة طه، آية 37.
[12] . سورة صافات، آية 114.
[13] . واژه هاي ششگانه مورد اشاره در دو آية مورد بحث، در آيات 5 و 6 سورة قصص بكار رفته اند.
[14] . سوره نور، آية 55.